عوامل ورود در جهنم (گرایش به باطل)

حق و باطل در آیات

خداى متعال در قرآن براى حق و باطل و اهل آن مثلى آورده و حق و اهلش را به آبى تشبیه کرده است که از آسمان فرود مى آورد، پس نهرها جارى مى شود و به آن وسیله مردم به حیات خود ادامه مى دهند و از آن بهره هاى گوناگونى مى برند. و نیز حق را به فلزى تشبیه کرده است که مردم از آن به عنوان زینت و ابزار مختلف استفاده مى کنند و بعد مى گوید: «آنچه براى مردم مفید است آشکارا در زمین باقى مى ماند، منافع آب ثابت است و آثارش در چشمه ها و چاهها پیداست و میوه جات و حبوباتى که از آن به دست مى آید نیز باقى است همچنین زیور آلات که مدتهاى طولانى باقى مى مانند. و باطل را در سرعت اضمحلال و بى دوامى و سودمند نبودن تشبیه به کف روى سیلاب کرده که کنار زده مى شود و نیز به لایه هاى نازک فلز که هنگام ذوب شدن بر روى آن ظاهر مى گردد.»
«أنزل من السماء ماء فسالت أودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و مما یوقدون علیه فى النار ابتغاء حلیة أو متاع زبد مثله کذالک یضرب الله الحق و الباطل فأما الزبد فیذهب جفاء و أما ما ینفع الناس فیمکث فى الأرض کذالک یضرب الله الأمثال* للذین استجابوا لربهم الحسنى و الذین لم یستجیبوا له لو أن لهم ما فى الأرض جمیعا و مثله معه لافتدوا به أولئک لهم سوء الحساب و مأوئهم جهنم و بئس المهاد؛ از آسمان آبى فرو فرستاد، پس دره ها و مسیل ها به وسعت خود جارى شدند، و سیلاب، کف بالا آمده اى برداشت، و از آنچه [از فلزات] بر آتش ذوب مى کنند تا زیور و کالایى سازند نیز مانند آن کفى است. خداوند حق و باطل را چنین مثل مى زند. اما کف به کنار مى رود، ولى آنچه به مردم سود مى دهد در زمین مى ماند. کسانى که پروردگارشان را اجابت کردند براى آنها بهترین [پاداش] است، و کسانى که او را اجابت نکردند، اگر همه آنچه در زمین است و همانندش از آن آنها باشد، حتما آن را براى بازخرید خویش خواهند داد. آنها را حساب بدى است و جایشان دوزخ است و بد آرامگاهى است.» (رعد/ 17- 18)

ترسیم دقیقى از منظره حق و باطل

ایمان و حق پرستى مانند باران است که از آسمان فرو مى بارد و از آن سیل برخیزد و از کوهها به سوى وادى و جلگه سرازیر گردد و در هر گودال و هر قسمتى از پستى هاى جلگه و بیابان مقدارى آب به قدر ظرفیت آن استقرار یابد و آنها را فرا بگیرد و مازاد آن به سوى جلگه و بیابان دیگر سرازیر گردد ولى باران صاف و خالص در اثر برخورد به زمین و گودالها و سطح اراضى کف بسیارى بر سطح آب پدید آید و به همراه خود بردارد و غرض آیه تشبیه ایمان و دین اسلام است به آب باران صاف که از آسمان فرو مى بارد که نافع و اساس حیات و زندگى همه طبقات و اقشار موجودات است و غرض از مثال زبد و کف چرکین که سیل در اثر تماس با سطح زمین به همراه برمی دارد شبهات و تیرگى هاى فکرى است که در اثر آلودگى روح و روان انسان به عناد و لجاج که از آن دیدگاه به پاره اى از امور و معارف الهى نظر افکند مشوب به تیرگى و شبهاتى خواهد بود که از درک حقایق و تفکر صحیح درباره ی آنها بى بهره خواهد بود.
حق و حقیقت امر ثابت و وجودى است که مطابق با واقع و خارج باشد مثلا ایمان و خداشناسى حق و حقیقت است باطل امر عدمى و بى اساس آن است که مطابق با خارج نباشد و حق و باطل در امور تکوینى تحقق مى یابد و هم چنین در معارف الهى و حقایق و چه در اعتقادیات و افکار و اندیشه ها و در هر مورد که حق و حقیقت راه یابد باطل و بیهوده نیز مقابل آن خواهد بود و در هر یک از عوالم موردى نیست که حق و یا باطل در آن انطباق نداشته باشد مثلا هر عملى که به منظورى صحیح انجام شود چنانچه غرض بر آن مترتب شود عمل حق و صحیح است و در صورتى که بر آن مترتب نشود باطل و بیهوده خواهد بود.
هر موجود و آفریده اى نحوه وجود آن به طور ربط محض به آفریدگار است این اعتقاد نظر به این که بر طبق واقع است حق خواهد بود و نقیض و ضد آن که موجود مخلوقى مستقل در وجود و یا در تأثیر است باطل و بى اساس خواهد بود آیه حق و دین اسلام را به آب صافى تشبیه نموده که بر حسب نظام تدبیر پروردگار آن را تشریع نموده که وسیله سعادت بشر گردد و شبهات انکار آمیز و تیرگى هاى فکر و اندیشه را تشبیه به کف چرکین نموده که باطل و بى اساس و از نظر نقص روح و کدورت روان است و از آن دیدگاه بحقیقت نظر افکنده است.
نوع دیگر از زبد و باطل از مواد استخراج شده از اعماق زمین به دست می آید مانند سیم و زر و یا آهن و فلزات دیگر آلات زینت و یا ظروف و یا براى نیازهاى دیگر ساخته مى شود و در اثر ذوب و گداختن مواد استخراجى از زمین لا محاله زبد یعنى کف چرکین باطل و بیهوده است و از صافى و خالص آنها می توان آلات و ظروفى ساخت.

حقیقت و هستی

آیه به طور تمثل و تنزل امر معقول به محسوس درباره امر طبیعى به طور مثال یادآورى مى نماید همانطور که آب صافى از آسمان فرو مى بارد و به سوى جلگه و گودالها سرازیر مى شود و در نتیجه اختلاف ظرفیت هر یک از آنها مقدار آب نیز متفاوت خواهد بود.
نیز در اثر برخورد آب صافى باران به سطح زمین کف چرکین به همراه خواهد گرفت و منظور از این مثال امر طبیعى و محسوس بیان حقیقت نظام صحنه هستى است که وجود اطلاقى از ساحت پروردگار پیوسته نازل و به سوى صحنه ی امکان افاضه مى شود و از هر سو آن را فرا می گیرد و هر یک از انواع بی شمار موجودات صحنه امکانى به قدر قابلیت و ظرفیت خود سهمى از وجود بهره مند مى شود مثلا نباتات و رستنی ها سهم ناچیزى از وجود دارند و فقط از نیروى رشد و نمو بهره مند هستند و حیوانات زیاده بر آن از نیروى حرکت و اراده به طور ابهام نیز بهره مند مى شوند.
همچنین نوع بشر سهم بیشترى به غیر قیاس از نیروى حیات و حرکت و اراده و تعقل بهره مند هستند و از لحاظ قدرت تفکر صحیح و احاطه روانى میان افراد بشر نیز تفاوت به غیر قیاس خواهد بود بالاخره هر یک از انواع بی شمار موجودات صحنه هستى سهمى مخصوص از وجود گسترده در عوالم امکان بهره مند مى شوند به نام حد وجودى یعنى بر حسب اقتضاء و قابلیت هر یک از انواع موجودات بهره خاصى از وجود برخوردار مى شوند. بر این اساس وجود اطلاقى و صحنه هستى داراى مراتب بی شمار از شدت و قوه و ضعف خواهد بود و هر یک از وجودات جهان هستى سهمى به خصوص از وجود دارند آن حق و حقیقت و ثابت است. و نیز هر یک مشوب به نقص وجودى است یعنى هر یک از موجودات بر حسب تحلیل مرکب از وجود و فقدان است و در آن شائبه عدم و بطلان خواهد بود.
در اثر اختلاف حد وجودى و بهره هستى لا محاله انواع مختلف و متضاد در صحنه هستى پدید می آید و لازم آن نیز اختلاف و تضاد آثار آنها است یعنى تأثیر و تأثر و فعل و انفعال و تنازع و معارضه میان انواع موجودات صورت می گیرد و نظام حرکت و تحول این جهان بر همین اختلاف حد وجودى و اختلاف انواع موجودات استوار مى باشد.
به عبارت دیگر در اثر اختلاف حد وجودى و بهره اى که هر نوع از انواع موجودات از هستى دارند لا محاله سبب اختلاف حقایق آنها خواهد بود و بر حسب حد وجودى هر یک پروردگار نیز در هر یک آثارى به خصوص به ودیعت نهاده است. مثلا آتش حد وجودى و بهره اى از هستى دارد و اثر آن حرارت و سوزانیدن است چوب نیز حد وجودى است و اثر آن انفعال و سوختن است هم چنین ماهیت آب داراى حد خاصى از وجود و ترکیب است و آثار مخصوص در آن به ودیعت نهاده شده است و اساس حرکت و تحول این جهان و سیر به سوى تکامل نیز بر اختلاف انواع و مغایرت و تضاد آثار آنها استوار است و انواع بی شمار موجودات رکن نظام طبع حق و حقیقت هستند از نظر اینکه نظام جهان بر آنها استوار است و چنانچه اختلاف و تنوع در موجودات نبود و یا بشر نمی توانست از آنها استفاده نماید و پروردگار آثار آنها را براى بشر مسخر ننموده بود نظام جهان مختل بود.
بدیهى است که تأثیر و تأثر و فعل و انفعال و تنازع موجودات با یکدیگر وابسته به شرایط و امکاناتى است که فقط با وجود آن شرایط آثار آنها به ظهور می رسد و هر یک از آثار و امکانات حق و جزء نظام هستند و نقص در هر یک از آنها از نظر اینکه آثارى بر آنها مترتب نشود مانند زندگى بشر در دنیا چنانچه بر اساس کفران نعمت باشد بیهوده و باطل خواهد بود.

دنیا رهگذرى است براى ورود به صحنه قیامت

از نظر اینکه اثرى بر کف چرکین مترتب نیست بیهوده و پراکنده و باطل خواهد بود و آنچه براى بشر نفع و سود دارد و اساس نظام زندگى است حق و ثابت و مورد استفاده خواهد بود و غرض از مثال آن است که آنچه در سلسله نظام وجود تحقق مى یابد حق و حقیقت و ثابت است که وجود آنها اصیل و متعلق مشیت پروردگار است و دیگر وجود طفیلى و تبعى که غرضى بر آن مترتب نیست بالاخره نظام سلسله هستى بر دو سنخ وجود استوار است یکى وجود اصیل و دیگر ضمنى و طفیلى و از آن جمله است زندگى بشر در دنیا که با نظر دقت مقدمه براى زندگى او در آخرت است زیرا عالم دنیا رهگذرى است براى ورود بشر در صحنه قیامت و چنانچه زندگى زود گذر بشر در این عالم به زندگى وى در قیامت قیاس شود لهو و بیهوده خواهد بود جز هنگامی که غرض اصلى از آن تأمین زندگى در آخرت باشد بر حسب آیه ی «و ما الحیاة الدنیا إلا لعب و لهو؛ و زندگى دنیا جز بازیچه و سرگرمى نیست.» (انعام/ 32)
آیه به طور تمثل و تنزل امر معقول به محسوس حقیقتى را یادآورى مى نماید آب صافى که از آسمان فرو مى بارد به سوى جلگه و گودالها سرازیر مى شود و در نتیجه اختلاف ظرفیت هر یک از آب ها به لحاظ کمیت و چگونگى متفاوت خواهد بود. و نیز در اثر برخورد آب صافى باران به سطح زمین کف چرکین را به همراه خواهد گرفت و منظور از این مثال بیان حقیقت نظام و صحنه هستى است که وجود اطلاق از ساحت پروردگار هر لحظه نازل و به صحنه امکان افاضه و از هر سو آن را فرامی گیرد و از مثال فرو باریدن قطرات باران استفاده مى شود که وجود و بهره هستى گسترده در جهان عبارت از فیض وجود هر لحظه و زوال آن است و سپس حدوث وجود دیگر به طور تجدد امثال و هر یک از انواع موجودات صحنه امکانى نیز بقدر قابلیت و ظرفیت خود هر لحظه از وجود بهره اى خواهد داشت.
بر این اساس موجودات داراى حقایق مختلف و متضاد خواهند بود و نظام امکانى نیز بر تنوع و اختلاف آنها استوار مى باشد و غرض اصلى از نظام خلقت سلسله بشر است و پیوسته فیوضات بى حد و همه جانبه هر لحظه بشر را از هر سو فرا گرفته. و غرض از خلقت بشر نیز حیات روحى و رشد روانى او است که از توجه نظام طبع پى به حقایقى ببرد و روح و روان و تفکرات او صحنه اى از انعکاس واقعیات گردد که مطابق با نظام خارج است و از این طریق سعادت خود را تأمین نماید از نظر اینکه اعتقاد و افکار او بر طبق حق و حقیقت بوده مانند آینه اى که اشعه جمال آثار و صفات کبریائى در آن منعکس باشد و یا مسطوره اى که از کمالات پروردگار حکایت مى نماید زیرا معرفت صفات پروردگار عبارت از تشبه و وابستگى و ارتباط با او است.
این بیان اگرچه بر حسب ظاهر دو مثل است براى حق و باطل ولى در واقع امثالى است براى حقائقى چنانچه قمى فرموده یعنى خدا حق را از آسمان نازل فرمود پس دلها آن را تحمل نمودند به هواهاى خودشان؛ صاحب یقین به قدر یقینش و صاحب شک به قدر شکش، پس هواى نفس باطل بسیارى را که دور افتاده است را برداشت. پس آب، مثل حق است و وادی ها دلها است و سیل، هواى نفس است و کف و جرم زینت، باطل است و زینت و متاع، حق است.
کسی که به زینت و متاع برسد منتفع می شود به آن و همچنین صاحب حق روز قیامت نفع مى برد از آن و کسی که برسد به کف و جرم زینت در دنیا بهره نمى برد و همچنین صاحب باطل روز قیامت از آن منتفع نمی شود.


Sources :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏10 صفحه 164

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏11 صفحه 457

  3. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏9 صفحه 200

  4. حاج ميرزا محمد ثقفى- تفسیر روان جاوید- جلد ‏3 صفحه 199

  5. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- جوامع الجامع- جلد 3 صفحه 271

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/114312