انشعابات معتزله (نظامیه و اسواریه)

در بخش اول به اهم آرای فرق واصلیه، عمرویه و هذلیه اشاره شد، در این بخش به اصول عقاید فرق نظامیه و اسواریه پرداخته خواهد شد.

نظامیه
پیروان و همفکران ابواسحاق ابراهیم بن سیاربن هانى نظام را نظامیه گویند. او نیز همچون واصل، عمرو و ابوهذیل از موالى بوده و اجدادش از آزادشدگان زیادیان بوده اند. او به جز اینکه متکلمى تیز هوش و صاحب نظر بوده، شاعر و ادیبى نکته سنج هم بوده است. چنانکه با ابونواس مجادلات و مباحثات ادیبانه داشته است. در عین حال او فیلسوفى آشنا با فلسفه بوده چنانکه به گفته محمد بن اسحاق بن ندیم، در اشعارش گفتار فلاسفه را مى آورد. و به قول شهرستانى، سخن فلاسفه را به سخن معتزله خلط کرد. به گفته بغدادى او گفتارش را از فلاسفه ى بی دین و هشام بن حکم رافضى (شیعى) اخذ کرده است. نظام در اصول عقیدتى و از نظر سیاسى به شیعه، مخصوصا شیعیان زیدى نزدیک بوده است.

اصول عقاید:
قدرت انسان در دنیا و عقبى

هرچند نظام معتقد به قدرت انسان در زندگى دنیوى اوست، لیکن نوعى جبر را در عالم پس از مرگ قبول کرده است. او معتقد است که نوع عمل انسان در این دنیا تعیین کننده سرنوشت اخروى وى می باشد و خداوند هم نمى تواند در آن تغییر و تبدیلى ایجاد کند. منظور این است که در قیامت سر موئى از نعمت بهشتیان و عذاب کافران کاسته نخواهد شد و خداوند هم در آن تغییرى نتواند داد. او حتى پا را فراتر نهاده و این جبر عالم اخروى را به جهان مادى گسترش داده و گفته است که خداوند هیچ دخالتى در غنا و فقر، سلامتى و بیمارى و... انسانها ندارد. هر چند این نظر مبین اعتقاد او به قدرت انسان و تفویض است، اما در عین حال بیانگر نوعى جبر کلى در عالم وجود مى باشد. این نظر نظام، اعتقاد چینیان به دائو(Tao)، هندیان به ریتا و ایرانیان به اشا (Asha)، را به خاطر مى آورد. مخصوصا مشابهت بسیارى میان این نظر، و اعتقاد هسون تزو، حکیم کنفوسیوس چینى وجود دارد.

خیر و شر
خیر را از جانب خدا و شر را از آدمى دانسته است. او معتقد است که معاصى به قدرت خداوند صورت نمى گیرد. چرا که صدور قبیح از حق تعالى مستلزم قبیحى دیگر است و این امر جایز نیست. در عین حال او قدرت آدمى را بر اعمالش اعم از خوب و بد ثابت مى کند.

اراده
نظام اراده را براى بندگان ثابت اما براى خداوند نفى مى کند. او معتقد است که خداوند در واقع خالق اراده است نه صاحب آن. وقتى که گفته مى شود خداوند اراده افعال بندگان کرد، منظور آن است که آنان را به آن فعل امر فرموده است.

حرکت
نظام، از طرفداران حرکت است. او همچون فلاسفه، حرکت را در کم و کیف و وضع و إین و متى اثبات مى کند. از نظر نظام افعال بندگان همه حرکت است و بس.

تن و روان
نظام قائل به انفکاک، جسم و روح است و روح است. وى بدن را کالبد و قالب روح مى داند. او روح را جسمى لطیف تعریف کرده است که در بدن یعنى این ماده ثقیل جاى گرفته است.

نسبت قدرت آدمى و فعل خداوند
از نظر نظام هر چه خارج از حوزه قدرت آدمى باشد، آن فعل خداوند است. البته این فعل، فعلى ایجابى است و در واقع بیانگر حرکت هاى قسرى و تکوینى عالم وجود است. او مثالى زده و مى گوید، آفریدگار بى منت سنگ ها را بر طبیعتى آفریده که به طبع خود میل به سقوط و نشست دارد. اگر سنگى به هوا پرتاب شود طبیعتش حکم مى کند که پس از رسیدن به نقطه اوج، سقوط کند. این فعل حق است که به ایجاب در سنگ خلق فرموده است.

جوهر فرد
نظام بر خلاف استاد معاصرش ابوالهذیل، جزء لایتجزى را رد کرده و در همین زمینه نظریه طفره یا جهش را مطرح نموده است. در فلسفه هند و یونان مشابه این نظر وجود داشته است.

جواهر و اعراض
در مورد جواهر و اعراض، نظام نظر مى دهد، که جواهر مرکز از اعراض اند و رنگ ها و طعم ها... و همه را جسم دانسته است. او اعراض را جسم دانسته است و مى گوید که رنگ ها و مزه ها و بوی ها و آوازها و خاطره ها جسم اند. بغدادى و شهرستانى هر دو معتقدند که وى در این زمینه از هشام بن حکم تأثیر گرفته است.

اعجاز قرآن
او اعجاز ادبى را منکرست و ادعا کرده عرب قادر است کلامى در حد فصاحت و بلاغت قرآن بیاورد و اگر این کار را نکرده اند از بیم بوده است! اما او اعجاز قرآن را در این مى داند که از آینده ها خبر داده و مسائل گذشته را بیان کرده است. نکته قابل توجه اینکه، انکار اعجاز بیانى قرآن، در واقع مقابله ى با این آیه شریفه است که؛ «قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان یأتوا به مثل هذا القرآن لایأتون به مثله و لوکان بعضهم لبعض ظهیرا.» در عین حال این سئوال براى هر خواننده عقاید نظام مطرح خواهد بود که چرا او خود، که به قول اسحاق بن ندیم از فصحا و بلغا و از ادباى زمان خود بوده و شجاعت اظهار نظر هم داشته است، کمر همت نبسته و به تعدى قرآن پاسخ نگفته است؟!

عصمت
نظام اجماع امت بر خطا را جایزى دانست و این بر خلاف نظر مرجئه و اشاعره است به قول بغدادى او حجیت خبر متواتر را انکار مى کرد. همچنین قیاس و خبر واحد را باطل شمرده است. نظام از طرفداران حجیت قول امام معصوم است و به همین جهت او را متمایل به شیعه دانسته اند. نظر او پیرامون موضوع امامت این گرایش را تأیید مى کند.

امامت
در موضوع امامت نظام معتقد است که امامت تنها از طریق نص قابل اثبات است. او در این موضوع که پیامبر اکرم (ص) تکلیف امامت مسلمین پس از خودش را روشن فرموده است با شیعه هم عقیده است و مى گوید، پیامبر در چندین جا به امامت على بن ابیطالب (ع) تصریح فرمود، و نصوصى از آن حضرت را در این زمینه وارد شده است. حتى از برخى اشارات مى توان دریافت که نظام معتقد به نص جلى بوده و حتى از ~زیدیه~ که فقط نصوص خفى را ثابت مى کردند گامى فراتر نهاده است. نظام متهم اصلى پرده پوشى حقیقت، در موضوع امامت را عمربن خطاب، خلیفه دوم مى داند. نظام عمر را متهم نموده که در دو موضع، یعنى در حدیبیه و ایام بیمارى پیامبر اکرم (ص) نسبت به حقانیت رسالت رسول الله تردید کرده است. در مورد خلیفه سوم عثمان، نظرى چون بیشتر مسلمین داشته و تخلفات بسیار او را نشان بى لیاقتى و عدم حقانیتش در تصدى مقام خلافت رسول الله و امامت مسلمین دانسته است.
بر خلاف گفته بغدادى و شهرستانى، که گفتارى از او در ایراد و انتقاد به على بن ابی طالب نقل کرده اند به نظر نمى رسد که او نسبت به على بن ابی طالب که او را معصوم مى دانسته است چنین سخنانى گفته باشد. بغدادى و شهرستانى گفته اند که على (ع) در موضوعى قضائى گفته است، «در این موضوع به رأى خود نظر مى دهم.» و بعد اضافه مى کنند نظام این سخن را بر على خرده گرفت. چنین مطلبى با اصول اعتقادى نظام مغایر و بنا بر این صحت انتساب آن به او باید شدیدا تردید کرد. مسلما، نظام با نظر واصل و عمر و بن عبید درباره اصحاب جمل مخالف بوده است.

ایمان
نظر نظام درباره ایمان این است که ایمان دورى گزیدن از گناه کبیره است. شناخت گناهان کبیره، از چگونگى مجازات گناهکاران میسر است. به نظر او رواست که مجازات گناه از سوى خداوند شدید باشد هر چند در وعید بدان اشاره نشده باشد. با این همه از نظر او ایمان دورى جستن از گناهانى است که در «وعید» آمده است. ظاهرا نظام در زمرۀ آن گروه از معتزله است که در چگونگى شناخت و مجازات گناهکاران، قرآن را ملاک و معیار مى دانسته اند.

وعد و وعید
در موضوع وعد و وعید نظام با دیگر معتزله هم عقیده است لیکن در تعیین مصداق فاسق و مجازاتى که متوجه اوست با سایرین موافق نیست. مثلا او معتقد است که اگر کسى خیانت کرد و یکصدنود و نه درهم دزدید یا به ظلم گرفت، نمى توان او را فاسق نامید مگر آنکه دزدى او به مرتبه نصاب زکات (دویست درهم) یا بیشتر از آن برسد.

آفرینش
نظام معتقد است که خداوند همه موجودات را در یک زمان آفریده است به این معنى که مثلا آفرینش آدم پیش از آفرینش فرزندانش نبوده است و آفرینش مادران پیش از آفرینش فرزندان نیست. تقدم و تأخر آنها به دلیل مواضع و مکانهاى مختلف آنهاست.

معلومات
معلومات و دانستنی ها، از نظر نظام بر دو قسم اند. محسوس و نامحسوس. محسوس همان اجسام اند که از طریق حس مى توان به وجود آنها پى برد و به توسط حواس ادراک مى شوند. اما معلومات نامحسوس بر دو گونه اند جواهر و اعراض که از طریق خبر نمى توان نسبت به آنها آگاه گردید. نظام، اصول اعتقادى ویژه ى دیگرى هم دارد. در پایان، اشاره به این نکته را لازم است که بدانیم نظام از شخصیت هاى کثیر التألیف معتزله بوده است. ابن ندیم در الفهرست نزدیک به چهل کتاب از کتب او را ذکر کرده است. بسیار از بزرگان معتزله، همچنین متکلمین دیگر مذاهب اسلامى، پس از نظام، متأثر از آرأ و عقاید او بوده اند.

اسواریه
یاران ابوعلى نائد الاسوارى، که از مردم یکى از قراى اصفهان به نام اسواریه بوده است. بان مرتضى او را از معتزله طبقه ششم دانسته است. بغدادى وى را از شاگردان ابوهذیل دانسته که بعدا به سوى نظام گرایش یافت.

اهم نظریات:
علم خداوند

آنچه که در علم خداوند است، اگر وجود نداشته باشد براى او مقدور نیست. او معتقد است که باید این دو عبارت، یعنى، «خدا تواند که چیزى را ایجاد کند.» و عبارت «او بدانچه هنوز هستى نیافته داناست» را باید از هم مجزا کرد.

انسان
اسوارى همانند نظام معتقد است که آدمى همان گونه که زنده است، تواناست اما توانائى غیر از زندگانى اوست. او نظر نظام درباره جسم و روح را تأیید کرده است.

ایمان
در مورد اینکه آیا کسى را که خداوند دانائى داده است مى تواند ایمان نیاورد، اسوارى گفته است، وقتى دانائى را با ایمان بسنجیم، به این نتیجه خواهیم رسید که امر الهی به دانا در باب ایمان، و اعطاى قدرت به او محال است. چه، دستور خداوند عمومیت دارد. یعنى با وجود علم به اینکه فرد، ایمان نخواهد آورد او را دعوت به ایمان مى کند. ابن راوندى ابوعلى را شیعه و از معتقدان امامت على بن ابیطالب دانسته لیکن خیاط این نظر او را رد کرده است.
(ادامه دارد...)
(در بخش اول و دوم به اهم عقاید فرقه های: واصلیه، عمرویه، هذلیه، نظامیه و اسواریه پرداخته شد. در ادامه و در بخش سوم به اهم آرای فرق: معمریه، خابطیه و حدثیه اشاره خواهد شد.)


Sources :

  1. مجلات هفت آسمان

  2. حسین صابری- تاریخ فرق اسلامی- جلد 1- سمت- 1384

  3. عبدالکریم شهرستانی- الملل و النحل- تصحیح و تحشیه سید محمدرضا نائینی- اقبال 1350

  4. www. adyan. org

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/114391