مشاهیر معتزله واصل بن عطا

اواخر قرن اول هجرى، شاهد ظهور و رشد یکى از مهمترین مذاهب کلامى اسلام بود. این مذهب بزرگ که نقش عمده اى در تحولات علمى، سیاسى، فقهى، کلامى و... داشته مذهب معتزله است. این مذهب، در متن پرغوغاى تحولات نیمه دوم قرن اول هجرى بوجود آمد و رشد نمود. هر چند معتزله، بعنوان مکتبى کلامى به وجود آمدند و رشد کردند، لیکن نمى توان تاثیر عمیقى را که بر جنبه هاى مختلف زندگى مسلمین داشتند انکار کرد. در میان معتزله، شخصیت هاى بزرگى ظهور کردند، که بسیارى از آنها پیشگامان بررسى توام یا نقد و نظر اندیشه فلاسفه یونان، ایران، و متکلمین یهود و مسیحیت اند. قبل از فلاسفه بزرگى چون کندى، فارابى و ابن سینا دقت هائى در فلسفه یونان کرده اند که بسیار قابل توجه است. این مذهب به دلائل متعدد از جمله غلبة اشاعره، رو به اضمحلال و افوال گذارد و بسیارى از آثار و کتب بزرگانش یا از میان رفت و یا به فراموشى سپرده شد. مخالفان، سخت بر آنها هجوم بردند، و به طریق مختلف در پى نابود کردن آنها بر آمدند. در این میان مورخین و محققین و علماى مذاهب نقش مهمى داشتند، این برخوردها تا بدانجا پیش رفت که آنها را به کلى معتزل از حق و یا در شمار مذاهب باطله خوانده اند.

وجه تسمیه معتزله:
معتزله، در تاریخ به نامهاى مختلفى، چون اهل توحید، اصحاب عدل، قدریه، عدلیه و... خوانده شده اند. اما مشهورترین و رایج ترین نام آنها همان معتزله است. کلمه معتزله، قبل از آنکه به فرقه کلامى معتزله اطلاق گردد، موارد استعمال متعددى در تاریخ سیاسى اسلام داشته است. مثلا در مورد برخى از تشعبات زیدیه این کلمه، بکار رفته است. و یا حتى قبل از آن به گروهى از مسلمین و اصحاب پیامبر، که در جریان جنگ جمل، از على بن ابیطالب (ع) کناره گرفتند، معتزله اطلاق شده است. تقریبا در تمام این نامگذارى ها، معنى لغوى این کلمه مورد توجه بوده و بعید به نظر مى رسد که آن را مخالفین، از سر تحقیر به گروههاى انشعابى داده باشند. اما نکته اى را که نمى توان از نظر دور داشت، این است که معتزله، خود، تمایلى به این نام نداشته و معمولا خود را به عنوان اهل توحید یا اصحاب عدل معرفى مى کرده اند. اعتزال، در لغت به معنى کناره گرفتن است. چنانکه در قرآن مجید، این کلمه با همین مفهوم بکار رفته است. مثلا درباره اصحاب کهب مى فرماید. «و اذا اعتزلتموهم و ما یعبدون الاالله، فاوا الى الکهف، ینشرلکم ربکم من رحمته و یهیى لکم من امرکم مرفقا، (کهف/ 16)؛ «شما چون از این مشرکان و خدایان باطلشان، کناره گرفتید، به غار کوه گریختید و پنهان شدید. تا خدا از رحمت خود به شما گشایش و توسعه بخشد و اسباب کار شما را با روزى حلال مهیا سازد.»
تقریبا همه محققین، در توضیح وجه تسمیه، معتزله، موضوع حکم آنان را در مورد مرتکب گناه کبیره مطرح کرده و شهرتشان به این نام را به خاطر اعتقادشان به اصل «منزلت بین المنزلتین» دانسته اند. البته در جزئیات مطلب با هم اختلافى دارند. مسعودى، علت این نامگذارى را آن مى داند که معتزله، درباره حکم فاسق از دیگر فرق مسلمان عزلت گرفته اند. (مروج الذهب، ج 2، ص 255)
بغدادى مشابه سخن مسعودى را مطرح کرده، علت اشتهارشان به این نام را، کناره گیرى آنان از سایر مسلمین در قضیه مؤمن یا کافر بودن مرتکب کبیره مى داند (الفرق بین الفرق، ص 73. ). برخى، با کلیتى که مسعودى و بغدادى موضوع را مطرح کرده اند، آن را بیان نکرده و از جدائى و اعتزال یکى از رهبران معتزله به نام واصل بن عطا، از حسن بصرى، سخن گفته اند. مى گویند که، در مجلس درس حسن بصرى، سائلى از او پرسید، موقعیت کسى که گناه کبیره اى را مرتکب شود چیست؟ آیا چنانکه ازارقه مى گویند، او مطلقا کافر است یا چنانکه مرجئه باور دارند او مطلقا مومن است؟ حسن سر در جیب تفکر فرو برد. واصل بن عطا برخاست و گفت، من مى گویم که صاحب گناه کبیره نه کافر است مطلقا، و نه مؤمن است مطلقا، بلکه او در منزلى است میان این دو منزل نه مومن است و نه کافر. پس برخاست و در پاى ستونى از ستون هاى مسجد بصره عزلت گزید. حسن با یاران خود گفت، واصل از ما عزلت گزید. پس به این جهت آنان را معتزله نامیده اند. (الملل و انحل، ج 1، ص 72) هر چند، دلیلى بر رد این داستان وجود ندارد، اما با اندکى دقت در آثار تاریخى مى توان دریافت که دامنه اختلافات حسن بصرى و واصل بن عطا، بیش از این بوده و محدود در موضوع متزلت بین المنزلتین نمى شده است. آنان در مسائلى چون، قدر، امامت و قضاوت درباره اصحاب پیامبر اکرم (ص) مخصوصا اصحاب جمل با یکدیگر اختلاف رأى داشته اند. برخى از این اختلافاتشان مقدم بر اختلافشان پیرامون «منزلت بین المنزلتین» بوده است. بنابراین، شاید نظر افرادى چون مسعودى که بصورت کلى مطلب را مطرح کرده اند به صحت نزدیکتر باشد.

اصول عقاید معتزله
ابوالحسن اشعرى، در مقالات الاسلامیین وجوه اشتراک معتزله را به ترتیب زیر ذکر کرده است:
1ـ اعتقاد به توحید و اینکه خداوند به هیچیک از صفات آفریدگان، که نشانه حدوث است، متصف نیست. 2ـ خداوند قابل روئیت نیست، چشم ها او را نبینند و بصیرت ها او را در نیابند. 3ـ در امر آفرینش، تفاوتى وجود ندارد. آفریدن چیزى از چیز دیگر براى او دشوارتر نیست و براى او در این کار سود و زیان، شادمانى و لذت نباشد. 4ـ اعتقاد به حدوث و مخلوق بودن کلام الله. 5ـ خداوند هرگز کفر و گناه و افعال دیگر را نیافریده است. 6ـ اعتقاد به فاسق بودن مرتکب کبیره (منزلت بین المنزلتین) 7ـ اعتقاد به وجوب امر به معروف و نهى از منکر. 8ـ اعتقاد به وعد و وعید.
بغدادى اصول مورد اشتراک همه معتزله را موارد زیر مى داند:
1ـ نفى صفات ازلى از خداوند و اینکه علم و قدرت و حیات و سمع و بصر و هیچیک از صفات ازلى نیست و خداوند در ازل نام و صفتى نداشته است. 2ـ روئیت خداوند محال است. خداوند خویشتن را نمى بیند و کسى نیز توانائى دیدن او را ندارد. 3ـ حدودث کلام الله و حدوث امر و نهى و خبر او. 4ـ آزادى مردم در فعل و عمل و اینکه خداوند را بر کاربندگان قدرتى نیست. 5ـ اعتقاد به فاسق بودن مرتکب کبیره که او را نه کافر مى دانند و نه مومن بلکه براى او منزلت و جایگاهى میان این دو قائلند.

مشاهیر معتزله
مجموع اندیشمندان معتزله را می توان به دو بخش تقسیم کرد: پیشوایان صاحب نظر و دانشمندان مبین مکتب. گروه نخست، کسانی هستند که در عین اعتقاد به اصول پنجگانه معتزله،خود در برخی از مسائل صاحب نظر بوده و اصل یا اصولی را در مذهب مطرح کرده اند. در حالی که گروه دوم،افراد مستعد و با فضیلتی بودند که به تبیین مکتب اعتزال پرداختند،بدون اینکه اصل و یا اصولی را به صورت چشمگیر پی ریزی کنند.
در این نوشتار، ابتدا در چهار قسمت به معرفی و ذکر آثار، احوال، اقوال بنیانگذاران صاحب نظر و به اصطلاح امروز «نظریه پردازان» این مکتب پرداخته می شود و در قسمت های(قسمت های 5 و 6) به ذکر احوال و افکار چند تن از مشاهیر دانشمندان و مروجان افکار بنیانگذاران مذهب اعتزال می پردازیم.

الف- مشایخ و بنیانگذاران مذهب اعتزال
1ـ واصل بن عطا (80ـ131)

کنیه او ابوحذیفه معروف به واصل به عطا،از اعجوبه های زمان در امر سخنوری بوده است، با اینکه او حرف «رأ» را به درستی نمی توانست تلفظ کند، ولی در سخنرانیهای خود کوشش می کرد تا از به کار بردن کلمه بر مشتمل حرف «رأ» خودداری کند، مثلا او به جای کلمه «بر»که به معنی گندم است، لفظ«قمح» به کار می برد و به جای لفظ «مطر» از «غیث» بهره می گرفت و به جای کلمه «بئر» «قلیب» می گفت و چنان سخن می راند که احدی نمی دانست او صاحب مخرج «راء» نیست. واصل به عطا بنیانگذار مکتب اعتزال، در حقیقت ادامه دهنده مکتب گروه «قدریه» است که قبل از او زندگی می کردند، یعنی آنان که به حریت و آزادی انسان معتقد بودند. او در آغاز دهه اول قرن دوم،به هنگام سؤال از حکم مرتکب کبیره، نظریه «المنزلة بین المنزلتین» را ابراز کرد و از حلقه درس استاد حسن بصری فاصله گرفت و کم کم در فکر او دیگر اصول اعتزال جوانه زد و شاید مجموع یا بخش اعظم اصول خمسه،در آرا و نظریات او وجود داشت.
یکی از کارهای مهم او این بود که گروهی را برای دعوت به توحید و پیراستگی از تجسیم به اطراف و اکناف جهان فرستاد، مثلا «عبدالله بن حارث» را به مغرب و «حوض بن سالم» را به خراسان و «قاسم» را به یمن و «ایوب» را به جزیره و «حسن بن ذاکوان» را به کوفه و «عثمان طویل» را به ارمنستان،اعزام کرد. (احمد بن یحیی المرتضی،المنیة و الأمل:ص. 19) پس از درگذشت او نیز این خط ادامه داشت. او در تفسیر قرآن برداشتهای ذوقی خاصی دارد که یکی را یادآور می شویم: او می گفت که خدا از بندگان خواسته است، اول او را بشناسند بعدا عمل کنند، سپس بیاموزند و بر گفتار خود به آیات سوره و العصر استدلال می کند و می گوید: جمله «إلا الذین آمنوا» اشاره به «شناخت» جمله «و عملوا الصالحات» ناظر به عمل و جمله «و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» اشاره به آموزش است. (سید مرتضی، الغرر و الدرر:ج 1، ص. 168)

واصل و خوارج
خوارج در بخشی از زندگی سیاسی خود به قتل و غارت می پرداختند و به تعبیر امیر مؤمنان در نهج البلاغه، به صورت دزدان بیابانی در آمده بودند (نهج البلاغة، خطبه 60.) روزی واصل بن عطا با گروهی از یارانش از منطقه ای عبور می کردند، ناگهان متوجه شدند که خوارج راه را بر آنان بسته اند. مرگ را در دو قدمی خود احساس کردند. واصل به یاران خود گفت: پاسخ اینها را به عهده من بگذارید. وقتی با خوارج روبرو شدند، آنان از واصل پرسیدند: تو و یارانت بر چه مذهبی هستید؟ گفت:ما مشرک هستیم و به شما پناه آورده ایم که کلام خدا را بشنویم. همگی در پاسخ گفتند: ما به شما امان دادیم. واصل گفت:پس احکام خدا را به ما بیاموزید. آنان احکام خدا را به آنان بر شمردند و واصل مرتب می گفت: من و یارانم پذیرفتیم. در این حالت گفتند:بروید شما برادران ما هستید. واصل گفت: این کافی نیست، باید ما را به محل امنی برسانید، زیرا قرآن می فرماید: «و إن أحد من المشرکین استجارک فأجره حتی یسمع کلام الله ثم أبلغه مأمنه»؛ «اگر یکی از مشرکان از تو پناه بخواهد او را پناه بده تا سخن خدا را بشنود، سپس او را به جایگاه امن خود برسان»، (توبه/6). آنان همه آنها را از آن منطقه، به محل امنی بردند و رها کردند (سید مرتضی، الغرر و الدرر:ج 1،ص. 166).

آثار
ابن ندیم آثار او را چنین یادآور می شود:
1ـ کتاب اصناف المرجئة.
2ـ کتاب التوبة.
3ـ کتاب المنزلة بین المنزلتین.
4ـ خطبه فاقد لفظ رأ،این خطبه در سال 1951 به تحقیق عبد السلام هارون چاپ شده است.
5ـ کتاب معانی القرآن.
6ـ کتاب الخطب فی التوحید و العدل که بعید نیست خطبه های امیر مؤمنان را گرد آورده باشد.
7ـ مناظرات او با عمرو بن عبید.
8ـ کتاب السبیل إلی معرفة الحق.
9ـ کتاب فی الدعوة.
10ـ کتاب طبقات أهل العلم و الجهل (ابن ندیم، فهرست: فن اول از مقاله پنجم/. 203)
ادامه دارد ...
(در قسمت بعد به طور اختصار به ذکر احوال، آثار و مواضع فکری عمرو بن عبید و ابو الهذیل العلاف پرداخته خواهد شد.)


Sources :

  1. جعفر سبحانی- فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی ج 4.

  2. حناالفاخورى- تاریخ فلسفه در جهان اسلامى- ترجمه آیتی ج 1.

  3. ابومنصور احمد بن على طبرسى- احتجاج، حسن مصطفوى- تهران- کتابخانه سنائى.

  4. ابن ندیم- الفهرست

  5. www. adyan. org

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/114479