مقایسه عقاید اباضیه با فرق دیگر خوارج

در قسمت اول به ظهور و تطورات تاریخى، عقاید کلامى اباضیه، عناوین مشترک و مختلف عقاید اباضیه با فرق دیگر اشاره شد. در این قسمت به مقایسه عقاید اباضیه با فرقه خوارج پرداخته می شود.

اباضیه و خوارج
نویسندگان ملل و نحل و مورخان عقاید و فرق اباضیه را در زمره خوارج قلمداد کرده اند و با این کار خود نسبت به فرقه ای که بیش از هر مذهب دیگر با خوارج فاصله دارد، ستم روا داشته اند. این نویسندگان به اباضیه برچسب های ناروایی زده اند و آنها را به چند فرقه تقسیم و برای هر فرقه پیشوایی معرفی کرده اند و آن گاه به این پیشوایان سخنانی کفر آمیز نسبت داده اند. درحالی که نه چنین فرقه ها و پیشوایانی وجود خارجی دارد و نه چنان سخنانی را اباضیه گفته اند. نه تنها نگفته اند بلکه از گوینده آن گونه سخنان برائت و بیزاری جسته اند و می جویند. از جمله فرقه هایی که برای اباضیه بر شمرده اند، فرقه حفصیه، حارثیه، یزیدیه و شاخه های آنهاست. و از جمله رهبرانی که به آنها نسبت می دهند رهبران این فرقه ها و شاخه های آنهاست. اما هیچ یک از اینها صحت ندارد.

سخنان منتسب به اباضیه به قصد بد نام کردن آنان
از جمله سخنان زشت و ناپسندی که به قصد بد نام کردن، به اباضیه نسبت می دهند، اینهاست:
1ـ تفاوت شرک و ایمان تنها در شناخت خداوند است و بس. بنابراین اگر کسی فقط خدا را بشناسد و به پیامبر یا بهشت و یا دوزخ ایمان نیاورد باز هم مؤمن است و از شرک بدور.
2ـ خداوند بزودی از میان عجم پیامبری بر می انگیزد که صاحب کتابی آسمانی خواهد بود.
3ـ چنانچه اهل کتاب به پیامبری محمد ایمان بیاورند، هرچند به دین او در نیایند و به شریعتش عمل نکنند، مؤمن به شمار می آیند.
نظیر این نسبت های ناروا به اباضیه در کتب ملل و نحل فراوان به چشم می خورد در حالی که اباضیه گویندگان چنین سخنانی را مشرک می شمارند؛ چه این گونه سخنان انکار خداوند و تکذیب ضروریات دین است.

عقاید منسوب به اباضیه از سوی اصحاب ملل و نحلل
ظاهرا نویسندگان تاریخ عقاید و مذاهب تمامی آنچه را که به حق یا بناحق به خوارج نسبت داده می شود به اباضیه نسبت داده اند چون به زعم باطل خود آنها را جزو خوارج دانسته اند. در این جا چند نمونه از عقاید منسوب به اباضیه را بر می شمریم:
1ـ انکار اجماع
2ـ انکار جم
3ـ انکار عذاب قبر
در صورتی که اباضیه نه تنها منکر اجماع نیستند بلکه آن را سومین اصل از اصول تشریع و قانونگذاری می دانند. و نه تنها رجم را انکار نمی کنند بلکه معتقدند که این عمل از طریق قول و عمل پیامبر تأیید و ثابت شده است و آیات رجم در قرآن هم منسوخ نیست. همچنین عذاب قبر و سؤال دو فرشته (نکیر و منکر)، را با استناد به احادیث فراوانی که در این زمینه وارد شده است، اثبات می کنند. اباضیه حتی در مورد احکام قتال نیز از نیش قلم مورخان فرق و مذاهب در امان نمانده اند. این نویسندگان تا توانسته اند در بدنام ساختن اباضیه کوشیده اند. برای مثال نوشته اند که:
1ـ اباضیه گرفتن سلاح و مرکوب مسلمانان را به عنوان غنیمت جنگی روا می شمارند و جز این دو مورد را جایز نمی دانند.
2ـ اباضیه ریختن پنهانی خون مخالفان خود را حرام می دانند ولی انجام این کار را در آشکار بلامانع می بینند.
3ـ معتقدند که مخالفان خود در تنزیل و یا تأویل آیه ای از قرآن را چه این مخالفت آگاهانه باشد یا ناشی از جهل باید به توبه واداشت و اگر توبه نکردند باید خونشان را ریخت.
4ـ زنا کار یا دزد را نخست باید حد زد آن گاه توبه داد و اگر توبه نکرد باید او را کشت.
همه این نسبتها کذب و نارواست؛ چه، اباضیه به غنیمت گرفتن هیچ چیز از اموال مسلمانان را روا نمی شمارند چه سلاح و چه غیر آن؛ چه در جنگ و چه در صلح. آنان بدعتگزاران در دین و یا مرتکبان کبایر را به توبه فرا می خوانند. اگر توبه کرد یکی از ایشان خواهد بود و اگر توبه نکرد و بر موضوع خود اصرار ورزید او را از حقوق عمومی یک مسلمان محروم نمی سازند و هرگز کشتنش را جایز نمی شمارند؛ مگر آن که بدعت او به ارتداد بینجامد که در این صورت حکم مرتد را درباره اش اجرا می کنند. دیگر مذاهب میانه رو اسلامی نیز همین نظر اباضیه را دارند.
اباضیه ریختن خون مخالفان خود را، نه پنهانی و نه آشکارا، روا نمی شمارند؛ چه، جان و مال و زنان و کودکان همه مسلمانان، به سبب اقرار به یگانگی خداوند، محترم و محفوظ است و فقط بیرن رفتن از عقیده توحید است که این احترام و صیانت را مخدوش می کند.
به عقیده اباضیه درباره سارق باید حد سرقت را که همان قطع ید است، جاری کرد و دیگر کاری به کارش نباید داشت. زنا کار نیز از اگر محصن باشد باید سنگسار شود و اگر محصن نباشد تازیانه می خورد، همین و بس. حد کشتن مخصوص گناهان مشخص و معینی است که شارع حکیم آنها را روشن ساخته است و به موارد دیگر سرایت نمی کند.

نسبت های ناروا به اباضیه از سوی مورخان
تنها نویسندگان کتب فرق و مذاهب نیستند که با دادن این گونه نسبت های ناروا به اباضیه ستم کرده اند بلکه تاریخ نویسان نیز همین گونه بدیشان ستم روا داشته اند. چه، آنان نیز اباضیه را یکی از فرقه های خوارج به شمار آورده اند و آن گاه همان برچسبهایی را به آنها زده اند که تبلیغات اموی و غیره بحق یا بناحق، درست یا نادرست به خوارج زده اند. همچنین صفاتی چون بیرحمی، خشونت، نامهربانی، کج رفتاری و خشک اندیشی را که به خوارج نسبت داده اند، بدون استثنا به اباضیه نیز تعمیم داده اند. در صورتی که اباضیه در طول تاریخ خود، جز در حالات دفاع، دست به هیچ عمل خوشنت باری نزده اند. حتی زمانی که موفق شدند برخی رژیمهای سیاسی را تغییر دهند این کار را نه با توسل به شمشیر و خونریزی که با تبلیغ و اقناع انجام دادند. برای مثال، حکومت لیبی سه بار عوض شد و در هر سه بار نه تنها خشونتی صورت نگرفت بلکه پیشوای اباضیه حکمران سابق را می خواست و او را آزاد می گذاشت که اگر می خواهد، در کشور بماند و مانند بقیه مسلمانان حقوق و وظایفی داشته باشد و اگر هم دوست دارد از کشور خارج شود می تواند اموال و فرزندان خود را بردارد و به هر جا که مایل است، برود.
اباضیان حکومت رستمیان را نیز به همین شیوه (شیوه مسالمت آمیز و عدم توسل به خشونت)، تأسیس کردند. و از زمانی که آخرین پیشوای آنها توسط حکومت های لیبی در حوالی سال 154 از میان برداشته شد، اباضیه سعی نکردند علیه حکومتهای آن زمان لیبی و حکومت هایی که بعدا روی کار آمدند، سر به قیام و شوری بردارند. نیز از زمان سقوط حکومت رستمیان در الجزایر یعنی سال 296 به بعد این فرقه دست به قیام علیه حکومتهای این سرزمین نزد و کمترین خشونتی بر ضد آنها اعمال نکرد. با این حال، مورخان بیرحمانه خشونت و آشوب طلبی و جنگ دوستی را به آنها نسبت می دهند و همان عبارات متداول نویسندگان کتابهای فرق و مذاهب را که تقریبا در هر کتابی می توان یافت، تکرار می کنند؛ عباراتی چون: « اباضیه معتقدند که ائمه جور را به هر وسیله ممکن، از شمشیر و غیر آن، باید از میان برداشت».
یکی از نویسندگان معاصر نیز به دنبال این مطلب اضافه می کند: « تا زمانی که اباضیه و هواداران آنها وجود داشته باشند شمشیرها در نیام جای نخواهند گرفت و جنگ و درگیری در میان امت اسلامی متوقف نخواهد شد». شاید نفرات اباضیه از خونریزی و فرار آنان از فتنه و آشوب سبب شده باشد که مخالفان تا این حد گستاخ شوند و چنین بر آنها بتازند و پیوسته تحت پیگردشان قرار دهند و با آنها آن کنند که به دیگران روا نمی داشتند. همین عوامل موجب شده که شمار اباضیه کاهش یابد و در جاهایی محدود و ناگسترده منحصر شوند.

انگیزه های دفاعی حرکتهای و جنگ های اباضیه
اباضیه عمدة بر تبلیغ و اقناع تکیه می کنند و تنها در حالت های دفاعی به استفاده از خشونت و زور پناه می برند. به همین دلیل، علی رغم تقبیح شدید حکمرانان اموی و انتقاد سخت از رفتار انحرافی آنان نسبت به کتاب و سنت، در هیچ یک از اعمال خشونت آمیز خوارج، شیعه، توابین، ابن زبیر، ابن اشعت و دیگران بر ضد حکومت اموی شرکت نجستند. رهبران خوارج سعی کردند به نحوی از انحاء عبدالله بن اباض را متقاعد سازند که همراه آنان خروج کند اما او نپذیرفت و اظهار داشت که وی حاضر نیست علیه مردمی قیام کند که از مأذنه های آنان بانگ اذان و از مساجدشان آوای قرآن بلند است.
نخستین حرکت خشونت آمیز اباضیه که انگیزه های دفاعی داشت، قیام یحیی بن عبدالله کندی در یمن است. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، ج5، ص 106، می نویسد: «او در یمن شاهد ستم های آشکار، بیرحمی های شدید و رفتارهای ناپسندی در میان مردم بود، لذا به یاران و طرفداران خود گفت: سکوت و صبر در برابر این اعمال روا نیست. او به گروهی از اباضیه بصره و جاهای دیگر نامه نوشت و درباره قیام با آنان مشورت کرد. آنان به او نوشتند که اگر می توانی حتی یک روز هم قیام را به تأخیر اندازی این کار را بکن».
انگیزه ها و پیامدهای این حرکت معروف و در کتابهای تاریخی و ادبی بتفصیل آمده است. احتمالا این قیام اولین و آخرین حرکت خشونت باری به شمار می آید که اباضیه علیه مخالفان خود به راه انداختند و در آن از مرز دفاع از خود فراتر رفتند.

مهمترین اصول سیاسی اباضیه
شاید بتوان مهمترین اصول سیاسی اباضیه را در این چند بند خلاصه کرد:
1ـ پیمان امامت واجب است، چون خداوند امر به واجبات و نهی از منکرات، برپا داشتن عدالت، گرفتن حق و حقوق از جایی که باید گرفت و به مصرف رساندن آن در جایط خود و مبارزه با دشمن را واجب کرده است. دلیل آن هم کتاب و سنت و اجماع است.
2ـ ریاست حکومت اسلامی (خلافت)، منحصر به قریش یا عرب نیست بلکه آنچه باید در این زمینه مراعات شود شایستگی مطلق است و چنانچه شایستگیها و لیاقتها برابر شد آن گاه قرشی بودن و یا عرب بودن ترجیح می یابد.
3ـ قیام علیه امام عادل روا نیست.
4ـ قیام بر ضد امام جائر نه آن طور که خوارج می گویند، واجب است و نه آن گونه که اشاعره و همفکران آنان معتقدند، ممنوع. بلکه جایز است. اگر احتمال قوی بدهیم که قیام به پیروزی خواهد رسید این کار پسندیده خواهد بود ولی اگر ظن قوی پیدا کنیم که با شکست مواجه خواهیم شد و یا در نتیجه قیام مسلمانان آسیب خواهند دید یا قدرت آنان در برابر دشمنانشان ـ در هر نقطه ای از سرزمین اسلامی به ضعف خواهد گرایید، بهتر است از قیام خودداری و حکومت ستمگر تحمل شود.
وقتی اباضیه از ائمه جور سخن می گویند منظورشان آن گونه که عبارات مورخان و نویسندگان کتب فرق و مذاهب القا می کند فقط مخالفان آنها نیست بلکه مقصودشان از ائمه جور کسانی است که از حکم خداوند منحرف شده اند؛ خواه پیرو مذهب اباضی باشند یا پیرو مذاهب دیگر؛ زیرا ستم مذهب خاصی نمی شناسد.
5ـ امام از طریق شورا و با رأی اکثریت خبرگان انتخاب می شود.
6ـ امام در برابر اعمال و رفتار کارگزاران خود مسؤول است و بهتر است که وی در انتصاب و یا عزل کارگزاران هر منطقه با خبرگان آن منطقه مشورت کند.
7ـ نباید امت اسلامی بدون امام و یا سلطان باقی بماند.
8ـ حاکم جائر را نخست باید به ترک ستم و در پیش گرفتن عدالت فرا خواند و اگر نپذیرفت باید از او خواست که از حکومت کنار رود و چنانچه زیر بار نرفت می توان دست به قیام زد و با زور او را از کار بر کنار کرد هرچند این عمل به کشته شدن او بینجامد مشروط به آن که فتنه و آشوبی بزرگتر را در پی نداشته باشد.
9ـ مسلمانان در برابر سلطان جائر اباضی باشد یا غیر اباضی و اعوان و انصار او تعهدی ندارند و اردوی او اردوی بغی است.
10ـ سرزمین مخالفان مذهبی اباضیه سرزمین اسلام محسوب می شود؛ هرچند سلطان آنها جائر و ستمگر باشد.
11ـ تعرض به درون مرزهای یک دولت اسلامی جایز نیست مگر برای دفع تجاوز.
12ـ در صورتی که سرزمین اسلام پهناور باشد و اطراف و اکناف آن فاصله زیاد با هم داشته باشند و یا دشمن میان اجزای آن فاصله انداخته باشد، به طوری که حکومت یکپارچه بر آن دشوار باشد و یا این کار به فروپاشی و تشتت قوای آن بینجامد و نتوان مصالح و منافع مسلمانان را تأمین کرد، تعدد رهبری در میان امت اسلامی بلامانع است.

13ـ سرزمینها به لحاظ سیاسی مذهبی از دیدگاه اباضیه چهار گونه است:
الف: سرزمین اسلامی (دارالاسلام) با حکومت اسلامی
و این زمانی است که میهن، اسلامی باشد، مردم و حکومت نیز مسلمان باشند و حکومت بر اساس کتاب خدا رفتار کند.
ب: سرزمین اسلامی با حکومتی مسلمان اما ستمگر
و این در صورتی است که میهن، اسلامی باشد و مردم و حکومت هر دو مسلمان باشند لیکن دولت در حکومت خود پایبند روش اسلامی نباشد و در این میان فرقی نمی کند که حکومت گران اباضی باشند یا پیرو مذهبی دیگر.
ج: سرزمین اسلامی با حکومتی کافر و مشرک
و این هنگامی است که میهن اسلامی و مردم مسلمان باشند اما حکومتی استعمارگر و مشرک کتابی یا غیر کتابی بر آن فرمان راند.
د: سرزمین کفر (دارالکفر) با حکوکتی کافر
و این موقعی است که در آن مشرکان به سر برند و دولتی مشرک زمامدارش باشد.
ادامه دارد ...
(در قسمت بعد به مقایسه عقاید اباضیه با فرق معتزله و امامیه اشاره خواهد شد.)


Sources :

  1. WWW. adyan. org

  2. موسسه فرهنگی تبیان

  3. ربانی، گلپایگانی- فرق کلامی.

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/114525