مساله شر و رنج و آلام در دین اسلام (شرور)

تعریف خیر و شر با توجه به متون اسلامی

به طور خلاصه می توان گفت شر به معنای عام همان چیزی است، که نوعا کسی نسبت به آن رغبت نمی کند. در مقابل، خیر مورد میل و علاقه همگان می باشد. بسیاری از تعاریف درباره خیر و شر بیانگر تصویر مزبور از خیر و شر است؛ از جمله می توان به تعریف بوعلی سینا اشاره کرد که می فرماید: «خیر فی الجمله چیزی است که هر شیئی به آن اشتیاق و علاقه دارد؛ و آن وجود یا کمال وجود است... اما شر امر عدمی است، که ذاتی ندارد، بلکه عدم جوهر یا عدم کمالی برای جوهر است.» ملاصدرا نیز می گوید: «خیر چیزی است که هر شیئی به آن اشتیاق و میل دارد و با آن سهمی از کمال ممکن خود متحقق می شود، اما در مورد شر حکما گفته اند که آن ذاتی ندارد.» همچنین در دائرةالمعارف روتلج آمده است: «شر نتیجه شدیدترین گناه اخلاقی ماست. شر تحمیل آسیب غیر عادلانه خطرناک روی احساس موجودات است. قتل، شکنجه، برده گیری و... بعضی از نمونه های شر هستند.»

انواع شرور

در یک تقسیم کلی می توان به سه نوع از شرور (از لحاظ حوزه وجودی آن ها) اشاره نمود:
1- شرور طبیعی: شروری که نتایج و آثار آفات، بلایا، رنج ها و آلام طبیعی هستند؛ یعنی بلایایی که از طرف طبیعت بر انسان عارض می شوند؛ بلایایی همچون زلزله، سیل، مرض های کشنده، مرگ، فقر و مانند آن ها که از خارج، انسان را مورد تهدید قرار می دهند.
2- شرور اخلاقی: شروری که از طرف انسان به طور اختیاری رخ می دهند؛ یعنی همان افعال ناشایست و معاصی که از انسان ها صادر می شوند؛ همچون ظلم، خیانت، دزدی، تکبر، آدمکشی و هزاران عمل غیر اخلاقی دیگر.
3- شر متافیزیکی: شری است که همه موجودات امکانی و مخلوقات خداوند به آن مبتلا بوده و قابل انفکاک از آنان نمی باشند و منظور از شر متافیزیکی، محدودیت (و به تعبیر ملاصدرا فقر وجودی) همه موجودات ممکن در مقابل کمال نامتناهی خداوند است. به دلیل آنکه هر محدودیتی نقص و ضعف به شمار می آید و هر نقصی نیز مشمول شرور عالم است؛ از این رو، محدودیت، فقر و امکان وجودی، شر محسوب می شود. لازم به ذکر است که در بحث شرور، این قسم از شر مورد بررسی قرار نمی گیرد؛ زیرا محدودیت وجودی لازمه خلقت و مقتضای طبیعت هر ممکن الوجودی است و کسانی که وجود شرور را در تضاد و یا در تناقض با وجود خداوند می دانند، هرگز به نقص تکوینی خود و دیگران معترض نیستند؛ زیرا از نظر آن ها میان هستی خداوند و نیز صفات عالیه او با ضعف وجودی و نقض تکوینی موجودات، منافاتی وجود ندارد.

نسبی بودن شرور
صفاتی که اشیا به آن متصف می گردند، دو گونه متصور می باشند:
1. آن صفات برای این اشیا، حقیقی هستند؛ یعنی اتصاف موضوع به صفت، ذاتی است؛ به عبارت دیگر، برای اتصاف موضوع به صفت دخالت دادن هیچ امر دیگری ضرورت ندارد و لازم نیست آن صفت را در مقایسه با موضوع دیگری، به این موضوع نسبت دهیم، بلکه ذات موضوع مستلزم چنین وصفی است. مثلا، اتصاف انسان به حیات، حقیقی است و دیگر لازم نیست در تصور این وصف، انسان مرده ای را نیز تصور کنیم، بلکه خود موضوع محقق وصف است.
2. آن صفات برای موضوع، غیر حقیقی و نسبی هستند؛ یعنی ذات موضوع مستلزم چنین وصفی نیست، بلکه این موضوع در مقایسه با موضوع دیگری، متصف به چنین وصفی می شود. از این رو، در مقایسه با موضوع ثالثی فاقد این وصف می شود. مثلا، بزرگتر و یا کوچکتر بودن، یک وصف اضافی و نسبی برای اشیاست. ممکن است کتابی در مقایسه با کتابی دیگر، بزرگ تر از آن باشد، ولی همین کتاب در مقابل کتاب دیگری، کوچکتر از آن باشد. از این رو، وصف کمیت از مقولات اضافه می باشد. شر و بدی نیز از اوصاف حقیقی اشیا نیستند؛ یعنی ذات وجودی چیزی، مقتضی شر و بدی نمی باشد، بلکه از اوصاف اضافی و نسبی هستند که در قیاس با موقعیت خاصی به موضوعات نسبت داده می شوند، در حالی که همین بدی ها نسبت به موقعیت دیگری خیر و کمال محسوب می شوند. مشکلات و مصایبی که بر انسان ها وارد می شوند از آن حیث که موجب عسر، حرج و سختی می شوند، به شریت متصف می گردند، اما از آن حیث که موجب تکامل و پرورش روح می شوند، خیر و کمال قلمداد می گردند. از این رو، حکمت خداوند اقتضا می کند که برای رسیدن انسان به خیرهای برتر و اعلی، این مصایب و سختی ها را در مسیر زندگی او قرار دهد.

شرور و عدل الهى
بحث شرور یکى از بحث هاى دیرینه در تاریخ فلسفه و الهیات است. سابقه دارترین شکل این بحث، در مبحث توحید مطرح گریده است. پدیده ى شرور سبب شده است که کسانى راه دوگانه پرستى را برگزینند و به دو آفریدگار معتقد شوند، یکى آفریدگار خیرات و دیگرى آفریدگار شرور.
منشأ این اعتقاد نادرست این بوده است که آنان شر را هم چون خیر امرى وجودى و متضاد با آن مى دانسته اند، و از طرفى، چون که میان فعل و فاعل و خلق و خالق باید سنخیت و هماهنگى وجود داشته باشد، صدور خیر و شر از یک آفریدگار را محال مى دانستند و در نتیجه به دو آفریدگار معتقد شدند.

نقد نظریه دوگانه پرستان
نظریه آنان به دو صورت نقد شده است:
1. اصولا شر واقعیتى ندارد و از سنخ عدم و نیستى است، شر عدم وجود یا کمال وجودى است، هرگاه از جانب آفریدگار هستى، وجود یا کمالى وجودى به چیزى افاضه نشود، شر رخ خواهد داد؛ در نتیجه به آفریدگارى غیر از آفریدگار خیر نیازى نیست.
2. اگر براى شر گونه اى از واقعیت هم قایل شویم، واقعیت آن نسبت به واقعیت خیر جنبه تبعى و ثانوى دارد. یعنى خاستگاه شر محدودیت موجودات امکانى و مادى است. روشن است که وجود تبعى و ثانوى به خالق مستقل و جداگانه نیاز ندارد. همان آفریدگارى که خیرات را پدید آورده است، آنها را به گونه اى آفریده است که شرور به عنوان لوازم و توابع آنها ظاهر مى گردد. همان گونه که مثلا سایه ى درخت به تبع وجود درخت حاصل خواهد شد، و به علتى غیر از علت درخت نیاز ندارد.

شبهه شرور در باب عدل الهى

دومین مورد طرح مشکل یا شبهه شرور به بحث عدل و حکمت الهى مربوط مى شود. شبهه شرور در باب عدل الهى گونه هایى دارد که عبارتند از:
1. در موضوع عدل تکوینى یا نظام احسن از شرور طبیعى به عنوان پدیده هاى ناسازگار با نظام احسن یاد شده است.
2. در مبحث غایى بودن آفرینش که از مظاهر عدل تکوینى خداوند است نیز از شرور طبیعى به عنوان پدیده هایى ناسازگار با حکمت الهى یاد شده است؛ زیرا از یک سوى در جهان طبیعت ضایعات و تلفات بسیارى وجود دارد که مانع رسیدن نباتات، حیوانات و انسان ها به غایات مطلوب آنها خواهد بود. آفات نباتى و حیوانى میکروب ها و بالاخره مرگ و میرهاى نا به هنگام با اصل غایى بودن نظام آفرینش ناسازگار شناخته شده است. از سوى دیگر، در جهان بینى دینى حیات انسان به عنوان غایت و هدف آفرینش طبیعت به شمار آمده است. «هوالذى خلق لکم ما فى الأرض جمیعا؛ اوست آن كسى كه آنچه در زمين است همه را براى شما آفريد.» (بقره/ 29) شرور و حوادث ناگوار طبیعى نه تنها آسایش و آرامش حیات انسان را تأمین نمى کنند، بلکه آن را به خطر مى اندازند.
3. شرور و حوادث ناگوار طبیعى عدل کیفرى خداوند را نیز با مشکل مواجه مى سازند، این مشکل به ویژه بر اساس اصل کیفر کردار که در قرآن کریم مطرح شده است، شکل جدى ترى به خود مى گیرد. قرآن کریم تصریح کرده است که ناملایماتى که در زندگى بشر رخ مى دهد، نتیجه و کیفر کردار آدمیان است: «ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ایدى الناس؛ به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده فساد در خشكى و دريا نمودار شده است.» (روم/ 41) و از طرفى زندگى دنیوى بشر به هم پیوسته و درهم آمیخته شده است. سود و زیان ها و خیر و شرهاى آن همه افراد جامعه را در بر مى گیرد. این امر موجب مى شود که بى گناهان نیز به آتش گناه و کیفر کردار گنهکاران بسوزند. گاهى در اثر سهل انگارى، یا برخى از آلودگى هاى اخلاقى و بیمارى هاى جسمى و روانى پدران و مادران، فرزندان آنها آسیب مى بینند و گرفتار معلولیت و نارسایى جسمى یا روانى مى شوند و عمرى را با تلخى و مصیبت مى گذرانند. دراین جا فرزند کیفر کردار پدر و مادر را مى بیند. در حالى که مقتضاى عدالت آن است که هر کس کیفر عمل خود را ببیند «و لاتزر وازرة وزر أخرى؛ هيچ بردارنده ‏اى بار گناه ديگرى را بر نمى‏ دارد.» (اسراء/ 15) حدود و تعزیراتى که در شرایع آسمانى مقرر شده است موجب مى شود که بر بستگان و نزدیکان کسانى که بر آنها حد و تعزیر شرعى اجرا مى شود از نظر حیثیت و موقعیت اجتماعى ضربه هاى سنگینى وارد شود. گذشته از این که به لحاظ طبیعى و به دلیل ارتباط عاطفى که با آن ها دارند متألم و متأذى مى گردند. موارد یاد شده به عنوان چالش هاى شرور در بحث عدل الهى مطرح گردیده است.

پاسخ فیلسوفان اسلامى
مهمترین بحثى که فیلسوفان اسلامى پیرامون شرور انجام داده اند مربوط به دو مورد نخست (توحید،نظام احسن) است، آنان در حل مشکل شرور از سه روش بهره گرفته اند که عبارتند از:
الف) تحلیل ماهیت شرور و اثبات نسبى بودن آن، و بدین طریق شبهه ثنویان را پاسخ داده اند.
ب) تقسیم عقلى وجود از نظر خیریت و شریت و بیان تفکیک ناپذیرى خیر از شر در جهان ماده و این که ایجاد نکردن خیر کثیر در برابر شر قلیل خود مصداق شر کثیر و بر خلاف حکمت و رحمت است.
ج) بررسى فواید شرور در زندگى مادى و معنوى انسان، و با این دو روش شبهه تعارض شرور را با نظام احسن پاسخ داده اند. کسى که بیش از همه در این باره تحقیق نموده است، صدر المتألهین شیرازى در جلد هفتم اسفار است. بر پایه این دو روش مشکل شرور در رابطه با غایى بودن آفرینش و حکیمانه بودن افعال الهى را نیز مى توان حل کرد، ولى حل آن در مورد چهارم به طریقه ى دیگرى نیاز دارد، و آن همان طریقه ى متکلمان عدلیه است.

پاسخ به شبهه ى شرور در رابطه با نظام احسن
فلاسفه الهى در پاسخگویى به اشکال شرور در رابطه با نظام احسن و اکمل به بررسى اقسام فرضى موجود از نظر خیر و شر پرداخته و با استناد به عنایت و حکمت الهى نتیجه گرفته اند که تنها دو قسم از آن مى تواند تحقق داشته باشد، یکى خیر محض و دیگرى خیر کثیر و غالب، اما تحقق فروض دیگر که عبارتند از خیر و شر مساوى، شر کثیر و غالب، و شر محض محال است. اما آنچه شریتش مساوى با خیریتش مى باشد، یا شریتش غالب بر خیریتش است با عنایت الهى که مقتضى نظام احسن است منافات دارد، و این بر خلاف موجودى است که جهت خیرش غالب بر جهت شرش مى باشد، زیرا موجود نکردن خیر کثیر به خاطر شر قلیل، خود مصداق شر کثیر است و با عنایت و حکمت الهى منافات دارد.

تفکیک ناپذیرى خیر از شر در عالم طبیعت

بنابر این، آن چه داراى واقعیت و وجود است غیر از واجب الوجود بالذات، دو عالم است: یکى عالم مفارقات و مجردات، و دیگرى عالم طبیعت و مادیات، و شرور تنها در عالم طبیعت و ماده ظهور مى کنند، زیرا ماهیت شر عدمى است، عدم آن چه براى شى ء مطلوب و ممکن است و آن، یا عدم کمال اولى (صورت نوعیه)، یا کمال ثانوى آن است، و در هر دو صورت عدم، عارض بر شى ء و مسبوق به ماده و امکان (امکان استعدادى) است. توضیح آن که موجودات مادى مشتمل بر قوه و استعداد مى باشند و کمالات وجودى که براى آنها ممکن است را به تدریج به دست مى آورند، و این تکامل تدریجى در گرو تأثیر و تأثر متقابل موجودات مادى است؛ زیرا هر یک از انواع طبیعى، نیازمندى ها و کمالات ویژه اى دارد که از طریق انواع و پدیده هاى دیگر طبیعى به دست مى آید و این جاست که نوعى تزاحم و تضاد نمودار مى شود و در نتیجه شر اضافى و نسبى پدید مى آید.
به عبارت دیگر، علت ماده براى پذیرش صورت هاى گوناگون از یک سوى، و تضاد صور با یکدیگر از سوى دیگر، هم عامل تخریب است و هم عامل ساختن، هم عامل از بین بردن است و هم عامل ایجاد کردن، تخریب گذشته و ساختن آینده، بردن صورت ها و نقش هاى کهنه و آوردن نقش هاى تازه. تا اجزا و عناصر با یکدیگر نجنگند و در یکدیگر اثر نکنند، مزاج متوسط و ترکیب جدید پیدا نمى شود. پس صحیح است که بگوییم: «تضاد منشاء خیرات و قائمه ى جهان است و نظام عالم ماده بر آن استوار است.» صدرالمتألهین در بحث پیرامون کیفیت دخول شرور در قضاى الهى گفته است: «تحقق یافتن اشخاص و نفوس غیر متناهى که مقتضاى عنایت الهى است وجود استحاله و تضاد را در عالم کون و فساد (طبیعت) اقتضاء مى کند، زیرا اگر تضاد نبود کون و فساد تحقق نمى یافت، و اگر کون و فساد نبود اشخاص و نفوس غیرمتناعى حیوانى و انسانى موجود نمى شد، و از طرفى تضاد کیفیت ها و صورت ها از لوازم موجودات مادى و ضرورت تفاعل آن هاست، نه فعل مستقل فاعل (مجعول بالتبع و بالعرض است نه مجعول بالاصالة) پس صحیح است که گفته شود: لولا التضاد ما صح دوام الفیض من المبدء الجواد، و لوقف الجود و لتعطل العالم العنصری عن قبول الحیوة التی بها یحصل نیل المقصود، و بقى اکثرما یمکن فی مکن الامکان و کتم العدم البحث.»
و در جاى دیگر در مورد این که شر جز در عالم ماده تحقق ندارد چنین گفته است: «إن الشر غیر لاحق الا لما فى طباعه ما بالقوة، و ذلک لاجل المادة الجسمیة بسبب أن وجودها وجود ناقص متهیى ء لقبول الفساد و الانقسام و التکثر و حصول الاضداد و الاستحالة و التجدد فى الاحوال و الانقلاب فی الصور، فکلما هو أکثر برائة من المادة فهو اقل شرا و وبالا.»
در خطبه هاى توحیدى امام على (ع) نیز اصل تضاد حاکم بر عالم طبیعت یادآورى شده است چنان که فرمود: «ضاد النور بالظلمة، و الوضوح بالبهمة، و الجمود بالبلل، و الحرور بالصرد، مؤلف بین متعادیاتها، مقارن بین متبایناتها، مقرب بین متباعداتها، مفرق بین متدانیاتها؛ روشنایى را ضد تاریکى، آشکارى را ناسازگار با ابهام، خشکى را ضد ترى، گرمى را ناسازگار با خنکى، قرار داد و میان این امور ناسازگار آشتى داد و آنها را با یکدیگر در آمیخت و نظام طبیعت را برپاساخت.» نتیجه این که شرور نسبى لازمه ى لاینفک موجودات مادى و معلول تضاد حاکم بر عالم طبیعت است و این تضاد نیز شرط لازم و ضرورى تکامل و مقتضاى عدل و حکمت و عنایت الهى است.

زیبایى مجموعه یا نظام کامل
نکته دیگرى که در پاسخ به شبهه شرور از نظر احسن بودن نظام طبیعت باید به آن توجه نمود، اصل اندام وارگى عالم طبیعت است که از قدیمترین دوران تاریخ فلسفه مورد توجه حکماى الهى بوده است، بر این اساس جهان یک واحد تجزیه ناپذیر است که پدیده هاى آن با یکدیگر رابطه تکوینى و حقیقى دارند، و در نتیجه قضاوت صحیح درباره احسن بودن آن در گرو مطالعه ى مجموعه ى موجودات و نظام کل است، و در نظام کل و توازن عمومى وجود پستى ها و بلندى ها، فراز و نشیب ها، تاریکى و روشنایى ها، رنج و اذیت ها همه و همه لازم است و باید گفت:
جهان چون خد و خال و چشم و ابروست *** که هر چیزى به جاى خویش نیکوست
اگر نیک و بدى بینى مزن دم *** که هم ابلیس مى باید هم آدم

پاسخ به دو اشکال

بر تحلیل فوق دو اشکال وارد شده است که حکماى الهى به آن دو پاسخ داده اند.
اشکال اول: اینکه گفته اند در موجودات مادى خیر بر شر غالب است صحیح نیست، زیرا اشرف آنها انسان است و اکثر انسان ها به خاطر این که مرتکب افعال ناروا گردیده و متصف به رذایل اخلاق و عقاید باطل مى باشند مصادیق شر کثیرند. زیرا با توجه به این که حیات دنیوى موقت بوده و آخرت سراى جاودانه است و افراد یاد شده مستحق عذاب بوده و از سعادت ابدى محروم مى باشند، ثمره ى اخروى حیات آنان عذاب است و شر. و اگر چه در حیات دنیوى از خیرات مادى برخوردار مى گردند، ولى این خیرات مادى در مقایسه با عذاب اخروى خیر قلیل مى باشد.
پاسخ: انسان ها از نظر کمالات علمى و عملى سه دسته اند:
1. افرادى که در هر دو مورد به درجه کمال رسیده اند.
2. افرادى که در نازلترین درجه قرار دارند و فاقد هرگونه کمال علمى و عملى مى باشند.
3. انسان هایى که متوسط میان آن دو مى باشند و خود مراتب مختلف دارند.
بدیهى است که اکثریت انسان ها را همان گروه سوم تشکیل مى دهند، و دسته ى دوم نسبت به مجموع افراد بشر درصد کمترى را تشکیل مى دهند، و شقاوت ابدى در سراى آخرت از آن گروه دوم مى باشند، و دیگران اگر مستوجب عذاب نیز گردند ولى سرانجام مشمول رحمت واسعه ى خداوند خواهند شد.
اشکال دوم: چرا خداوند عالم طبیعت را به گونه اى نیافرید که شر قلیل در آن راه نداشته و خیر محض باشد؟
پاسخ: فرض یاد شده عقلا محال است، زیرا مفاد آن این است که موجود مادى در عین این که مادى است مجرد از ماده باشد و بالعکس، زیرا موجود امکانى از نظر تحقق یافتن کمالات وجودى که براى آن ممکن است از دو قسم بیرون نیست، یکى این که کمالات مذکور بالفعل براى او حاصل باشد، این همان موجود مجرد تام است. و دیگر این که کمالات آن موجود به صورت بالفعل موجود نباشد، این همان موجود مادى یا مجرد غیر تام (مانند نفس) مى باشد. بنابر این امر، این دو قسم از ممکن دایرمدار ایجاد و عدم ایجاد است، اما فرض این که قسم دوم تدریجى الوجود نباشد و در معرض کون و فساد قرار نگیرد، مانند فرض این که قسم نخست تدریجى الوجود بوده و بالفعل واجد کمالات خود نباشد، مستلزم جمع بین دو متناقض و محال است. و از طرفى چون ایجاد نکردن قسم دوم که مصداق خیر کثیر است، مستلزم شر کثیر مى باشد و ترجیح شر کثیر بر خیر کثیر بر فاعل حکیم روا نیست، پس ایجاد عالم طبیعت که ملازم با شر قلیل مى باشد مقتضاى جود، عدل و حکمت الهى است.
استاد مطهری در این باره می فرماید: «فرمول اصلی جهان آفرینش فرمول تضاد است و دنیا جز مجموعه ای از اضداد نیست. هستی و نیستی، بقا و فنا، سلامتی و بیماری، پیری و جوانی در این جهان توأمند. تغییرپذیری ماده جهان و پدید آمدن تکامل، ناشی از تضاد است. اگر تضاد نمی بود، هرگز تنوع و تکامل رخ نمی داد و نقوشی جدید بر صفحه گیتی آشکار نمی شد. قابلیت ماده از برای پذیرش صورت های گوناگون و تضاد صور با یکدیگر، هم عامل تخریب است و هم عامل ساختن، هم انهدام و ویرانی معلول تضاد است و هم تنوع و تکامل؛ زیرا اگر چیزی منهدم نمی شد، تشکل تازه اجزا با یکدیگر و ترکیب و تکامل مفهوم نداشت. پس صحیح است که بگوییم تضاد منشأ خیر و قائمه جهان است و نظام عالم بر آن استوار است.»


Sources :

  1. نعمت الله پیغان- مقاله بررسی مسأله «شر»- سایت ابنا

  2. صفدر تبارصفر- مقاله مسئله شر- مجله معرفت- شماره 88

  3. محمد سعیدى مهر- مقاله دادورزى و تقریرى نو از مساله شر- مجله نقد و نظر- شماره 10

  4. محمد سعیدى مهر- مقاله فلسفه شرور- سایت پاسخگویی به مسائل دینی

  5. علی ربانی گلپایگانی- کلام تطبیقی- کتابخانه تخصصی مرکز جهانی علوم اسلامی

  6. کدرنات تیواری- دین شناسی تطبیقی- ترجمه دکتر مرضیه (لوئیز) شنکایی- صفحه 29-31

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/114530