مختصات سبک شعر خراسانی (شاهنامه)

استعمال لغات عربی در شاهنامه

فردوسی در شاهنامه بیشتر از لغات معمول و متداول زمان خویش استفاده کرده است. لغات مهجور فارسی را کم به کار برده و این نکته را از مقایسه ی شاهنامه با گرشاسب نامه ی اسدی طوسی (که از نظر زمانی مؤخر بر شاهنامه است) می توان دریافت. وی لغات دشوار عربی را نیز استعمال نکرده است. واژه های عربی در شاهنامه متعادل و مطابق استعمال زبان روزگار اوست. اگر واژه های عربی شاهنامه را با واژه های عربی شعر رودکی و معاصران فردوسی چون کسایی مقایسه کنیم متوجه این نکته خواهیم شد. نمونه ی عربی شاهنامه: میسره، ساقه، مزیح، قضا، قدر، فلک، احسنت، نظاره، هدیه، نعل، عنان، سنان، غرق، قطره، کفن، مغفر، صف، غم، حمله، طوق، خیل، جعد، فلسفه، توحید، عروس، عماری، غمز، وفا، غل، مسمار، درقه، عادت، کاهل، هلاک، ثنا، بلا، فرش، عرش، جرس، منبر، فدا، نعلین، عصا، درع، منزل، نفس، زمان. لازم به ذکر است که لغتهای عربی در متن داستانها کمتر و در مقدمات و ستایشها و... بیشتر است.

لحن حماسی شاهنامه

زبان فردوسی، زبانی است بسیار محکم و قاطع و لحن حماسی او بر سراسر شاهنامه (در رزم و بزم و در اخلاق و نصیحت و توصیف) غلبه دارد. تشبیه ها و استعاره ها و اغراقها و تمثیلهای او معمولا جنبه ی حماسی دارد. در توصیف حرکات پهلوانان به هنگام جنگ و خشم، فعلهایی چون خروشیدن، جوشیدن، توفیدن، غریدن، پیچیدن، برمیدن، زمین را به کسی برنوردیدن، به کار برده است. آنان را در حمله بردن و بر آشفتن به گرگ و شیر و ببر و پلنگ و اژدها و پیل دمان و دیای نیل مانند کرده است. صفاتی که برای پهلوانان به کار برده است جمله نشان جنگ آوری و زورمندی آنان است مانند: سرکشان، گردنکشان، شیر اوژن، تیغ زن، پرخاشجوی، پرخاشخر، پیلتن، شیرچنگ. قیدهایی که در جمله ها آورده نیز این چنین است: پر از جنگ و جوش، با خروش، دهان پر ز باد، ابروان پر از خم. نمونه هایی از این گونه تشبیهات:
سپهبد سواری چو یک لخت کوه *** زمین گشته از نعل اسبش ستوه
بـرآمد خروشیدن کـرنای *** سپه چون سپهر اندر آمد ز جای
سپـه را به کـردار دریای آب *** که از کوه سیـل اندر آید شتـاب
بیاورد و پیش همـایون رسید *** هـوا نیـلگون شد زمیـن ناپدید
نمونه های استعماره های حماسی او: نره شیر دلیر، شیرپرخاشخر، ژنده پیل ژیان، نره شیر ژیان، ژنده پیل بلند. البته استعاره های غیر حماسی نیز در جای جای شعرش هست مانند: فندق (ناخن)، گل ارغوان (صورت)، آفتاب (صورت)، سروبن (قامت). این گونه استعاره ها بیشتر در توصیف زیبارویان و بعضی وصفهای طبیعت دیده می شود، اما در توصیفهای طبیعت وی نیز معمولا تشبیه ها و استعاره های حماسی، فراوان به کار برده است. نمونه هایی از تمثیلهای حماسی او:
ز دانا تو نشنیدی ایـن داستان *** که بـرگـوید از گفته ی باستان
که گر پروری بچه نره شیر *** شـود تیزدندان و گـردد دلیر
چو سر برکشد زود جوید شکار *** نخست اندرآید به پروردگار
چنین گفت مر جفت را نره شیر *** کـه فرزند ما گر نباشد دلیـر
ببرم ازو مهر و پیـوند پاک *** پـدرش آب دریـا بود مام خـاک
لحن حماسی او در کنایه ها:
نگه کن به شهری که ویران شده است *** کنام پلنگان و شیران شده است
لحن مردانه و حماسی او در سخنان حکمت آمیز و پندها:
تن آنگه بود بی گمان ارجمند *** سزاوار شـاهـی و تخـت بلند
کز انبوه دشمن نترسد به جنگ *** به کوه از پلنگ و به آب از نهنگ
یکی از عناصر شعر حماسی، اغراق است. در شاهنامه اغراقهای زیبا دیده می شود که همه ی آنها متناسب با فضای جنگ و میدان جنگ و... است:
از آواز اسبـان و جوش سپاه *** همی مـاه بر چـرخ گـم کرد راه
تو گفتی برآمد زمیـن بآسمـان *** دگر گشت خـورشید انـدر نـهان
ز بانگ تبیره به سنگ انـدرون *** به درد دل انـدر شب قیرگـون
دل کـوه گفتـی بدرد همی *** زمیـن بـا سواران بپرد همی

بهره فردوسی از صنایع لفظی و معنوی

فردوسی شاعر نعت پرداز نیست و در شعر او تکلفات بدیع و تصنع راه ندارد. او در حدی متعادل و طبیعی، که باعث زیبایی سخن شود از صنایع معنوی و لفظی سود برده است. در شعر فردوسی، بیشتر آن گروه از صنایع لفظی دیده می شود که در هماهنگی و موزون بودن کلام به کارمی آید مانند: جناس:
بـر ایرانیان چونکه شد کار زار *** تـو را کرد باید کنون کارزار
هماهنگی صامتها مانند با هم آوردن واژه های: جنگ و جوش، در و دشت، داور و دادگر، روی و رای، گردان و گردون،کمان و کمند، خم و خام، درد و داغ، تاریک و تنگ، ناله ی نای، کاخ کاووس کی.
توازنها و ترصیع ها:
هوا گشت چـون چـادر نیـلگون *** زمین شد به کردار دریای خون
یکی سر چو ماهی و تن چون نهنگ *** یکی پای چون گور و تن چون پلنگ
تکرارها: تکرار صفت:
طـبق های زرین و پیروزه جـام *** کمـرهـای زرین و زرین ستام
تکرار حرف اضافه یا عطف:
همان جامه ی تخـت و افکنـدنی *** ز رنگ و ز بو و ز پر کندنـی
برآمد ده و گیر و بـربنـد و کـش *** بداندیش و بـدراه و آشفتـه هش
تکرار صامت:
ز دینار و گنج و ز تاج و گهـر *** کلاه و کمـان و کمـند و کمـر
در شاهنامه، تشخیص سهم فراوان دارد. در زبان فردوسی بسیاری از اشیا و مظاهر طبیعت سخن می گویند و نگاه می کنند و راه می روند.
نـگه کن که خود تاج با سر چه گفت *** که با مغزت ای خرد باد جفت
چو برزد خود از چرخ رخشان سنان *** بپیچید شب گرد کرده عنان
چو خـورشید تابنده بنمود تاج *** بگسترد کـافـور بر تخت عـاج
چو خورشید زان چادر قیـرگـون *** غمی شد بدرید و آمـد بـرون

دیگر ویژگی های شاهنامه

به نظر استاد مرحوم، بدیع الزمان فروزانفر، فردوسی از نظر رعایت بلاغت کلام و مقتضای احوال بی نظیر بوده و محاورات لطیف و ایجازهای بلیغ او در میان شاعران فارسی زبان بی مانند است. زبان فردوسی از نظر جمله بندی و ویژگی های صرفی و نحوی تابع قواعد زبان فارسی قرنهای سوم و چهارم است. تأثیر زبان عربی در آن مشهود نیست. جابجایی ارکان جمله در شعر فارسی به نسبت شعر بودن و در مقایسه با به هم ریختگی جمله در نثر فارسی آن دوره زیاد نیست. گروهی از این جابه جایی ها به اقتضای مسایل بلاغی و حماسی تر کردن جمله هاست. از ویژگی های دیگر شاهنامه، بعضی هنجار گریزی ها و حس آمیزیهای آن است مانند: آتش بیختن: نگه کن که خون سیاوش که ریخت *** چنین آتش کین به ما بر که بیخت
اگر چه پیش از فردوسی، بعضی داستانهای منظوم وجود داشته اما هیچ یک به دست ما نرسیده است. بدین سبب نمی توان حدس زد که آن منظومه ها از لحاظ توصیف و تجسم مناظر و وقایع داستان چگونه بوده اند. اما اگر هزار بیت دقیقی را از این دیدگاه، با شاهنامه مقایسه کنیم در خواهیم یافت که ابیات دقیقی از این نظر ضعیف و بر عکس، شاهنامه بسیار غنی است. همه ی توصیفهای فردوسی در لشکرکشی و جنگ و مجالس و امثال آن دقیق و متناسب با مقام است و از نظر عاطفی بر خواننده تأثیر فراوان می گذارد. فردوسی در شاهنامه «شرم» را یکی از صفات پسندیده دانسته و مکرر آن را ستوده یا بزرگان و خردمندان را به این صفت یاد کرده است. از قضا خود نمونه ی کامل این صفت بوده است. در سراسر شاهنامه، یک لفظ زشت و ناهموار به کار نبرده و حتی به رمز و کنایه، کسی را ناسزا نگفته است و در توصیفها و موارد عشق و بزم اگر جایی سخنی گفته با رمز و اشاره و از روی عفت است.

پیوند عاطفی فردوسی با قهرمانان شاهنامه
فردوسی، از نظر روحی، خود شاعری است حساس و نازکدل. به قهرمانان خویش عشق می ورزد. بدین سبب در شادیها و سوگهای آنان صمیمی و خالصانه سخن می گوید و احوال درونی و عاطفی آنان را به نیکوترین وجهی توصیف می کند و به خواننده انتقال می دهد. به همین سبب خواننده نیز با جریان داستان به پیش می رود. در شادیهای آنان شاد و در غمهای آنان غمگین می شود. از مردانگی و استحکام و کوشش آنها اظهار قوت و نیرو می کند، با مزاح و طنز آنان می خندد و در میدان جنگ خود را با دشمن برابر می بیند.
نمونه ای از شعر او:
بدو گفت کاین اژدهای دژم *** که مرغ از هـوا اندر آرد به دم
که دست نیای تو پیران ببست *** دو لشکر ز ترکان بهم بر شکست
بسـی بی پدر کرد فرزند خرد *** بسـی کـوه و رود و بیابان سپـرد
پدر نیز از او شد بسی بی پسر *** بـه پـی بسپرد گـردن شیـر نر
به ایران برادرت را او کشید *** به جیحون گذر کرد و کشتی ندید
و را گیو خوانند پیل است و بس *** که در رزم دریای نیل است و بس


Sources :

  1. محمد غلامرضایی- سبک شناسی شعر پارسی- انتشارات جامی- 1377

  2. سیروس شمیسا- کلیات سبک شناسی- تهران- انتشارات فردوس- 1374

  3. نظامی عروضی- چهارمقاله- تهران- انتشارات ابن سینا- 1248

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/114797