روش تجربه در نزد اسپینوزا

اسپینوزا

با اینکه درباره زندگی اسپینوزا و فلسفه او سخن فراوان گفته شده، روش وی، با اهمیت شایانی که دارد، چندان مورد بحث و گفتگو واقع نشده و این جای بسی شگفتی است. زیرا ارزش و اعتبار هر نظام علمی و فلسفی ارتباط و پیوند تنگاتنگ با روش آن دارد. به ویژه فلسفه اسپینوزا، که در دوران اهتمام به روش، که با فرانسیس بیکن آغازیده بود پیدا شد. او خود نیز به روش اهتمام ورزید و برای بیان افکار خود از تمام روشهای معمول از جمله روش تجربه استفاده کرد.
شنیدنی است که برخی از کارشناسان علت این امر، یعنی کم توجهی به روش اسپینوزا را، نظرات متعدد و احیانا متناقضی می دانند، که در ادوار مختلف درباره فلسفه او اظهار شده است. مقصود اینکه محتوای اندیشه و فلسفه وی چنان پرجاذبه و بحث انگیز بوده، که دیگر جایی و فرصتی برای پرداختن به روش او باقی نمانده است. اسپینوزا در عصر روش زندگی می کرد و خود به راستی روش آور و روش شناس وارد و حاذقی بود. بدین مهم اهتمام می ورزید و تصمیم بر آن داشت، که در هر موضوعی اعم از مسائل علمی، فلسفی، دینی و شرح و تفسیر کتب مقدسه، و حتی تدوین قواعد زبان، با روشی روشن، دقیق و درست به تحقیق و پژوهش بپردازد.
چنانکه اشاره شد، اسپینوزا در عصر روش زندگی می کرد و خود به راستی روش آور و روش شناس وارد و حاذقی بود. بدین مهم اهتمام می ورزید و تصمیم بر آن داشت، که در هر موضوعی، اعم از مسائل علمی، فلسفی، دینی و شرح و تفسیر کتب مقدسه، و حتی تدوین قواعد زبان، با روشی روشن، دقیق و درست به تحقیق و پژوهش بپردازد و حداقل آرا و عقاید بنیادین خود را بر پایه هایی درست و استوار مبتنی سازد. لذا چنانکه ذیلا مشاهده خواهد شد، از تمام روشهایی که اهل فلسفه در تحقیق و بیان افکار فلسفی معمولا به کار می برند بهره برد. البته در این میان روش هندسی ترکیبی بیش از روشهای دیگر مورد توجه وی قرار گرفت و از روش شعر هم هرگز استفاده نکرد.

روشهای معمول در فلسفه
این روشها عبارتند از روش گفتارهای پندآمیز، روش شعر، روش محاوره یا همداستانی، روش تفسیر کتابهای آسمانی، روش خود شرح حال نویسی، روش مکاتبه، روش ریاضی و روش تجربی. ما برای بحث در روش فلسفی اسپینوزا، روشهای مزبور را به ترتیب از نظر می گذرانیم.

1- روش گفتارهای پندآمیز، یا سخنان حکیمانه
حکمت عبرانیان و فلسفه یونانیان با این روش آغازید. اسپینوزا هم این روش را، به ویژه در قضایایی که مربوط به رفتار انسان است به کار گرفت، که این قضایا درست یادآور آیات کتاب امثال سلیمان نبی (ع) و سخنان حکیمانه حکمای سبعه یونان است. برای نمونه عبارات ذیل یادداشت می شود:
چیز عالی همان قدر که نادر است دشوار هم هست.
نجات، یا سعادت، یا آزادی ما عبارت است از عشق پایدار و سرمدی به خدا، یا عشق خدا به انسانها و این عشق و سعادت در کتاب مقدس جلال نامیده شده است.
آنچه در زندگی برای ما فایده زیاد دارد، این است که حتی الامکان فاهمه یا عقل را تکمیل کنیم و خوشبختی، یا سعادت اعلای انسان عبارت از همین است.

2- روش شعر
اندیشمندان و فیلسوفانی، همچون پارمیندس، کلینتس، لوکرتیوس، سلیمان بن جبریل، دانته، برونو، ابن سینا و ابن عربی احیانا فلسفه خود را بدین روش عرضه داشتند. چنانکه اشاره شد اسپینوزا اهل شعر نبوده و برای بیان فلسفه خود از این روش هرگز استفاده نکرده است.

3- روش تفسیر کتابهای مقدس
این روش در آگادیک میدارشیم عالمان دین یهود و در نوشته های فیلون پیدا شد و از فیلون به آبای کلیسای مسیحیت انتقال یافت و در سراسر قرون وسطی، به وسیله متکلمان و فیلسوفان یهودی، مسیحی و مسلمانان معمول بود و تا زمان اسپینوزا ادامه یافت. اسپینوزا این روش را در کتاب دین و دولت با مهارت و حذاقت دنبال کرد و با بصیرت و دقت به تحلیل عقلی و فلسفی عهدین، به ویژه عهد عتیق پرداخت.

4- روش نامه نگار
پیش از اسپینوزا طرح مسائل فلسفی در نامه ها معمول بوده. سیسرو، سنکا، ابن میمون، دکارت و از متکفران و دانشمندان مسلمان ابوسعید ابوالخیر، ابوریحان بیرونی و دیگران با این روش به بحث در مسائل فلسفی پرداختند. اسپینوزا هم این روش را جدا اعمال کرد و بدین طریق با عالمان، فیلسوفان و متکلمان زمانش در مسائل مختلف علمی، فلسفی و کلامی به بحث و گفتگو پرداخت. این نامه ها از جهات مختلف حائز اهمیت است.

5- روش خود شرح حال نویسی فلسفی
این روش را پیش از اسپینوزا، دکارت در گفتار در روش به کار برد. اسپینوزا هم رساله اصلاح فاهمه خود را با آن آغاز کرد.

6- روش هندسی ترکیب
این روش هم پیش از اسپینوزا مورد توجه فلاسفه واقع شده. فیلسوفان بزرگی، همچون فرفوریوس، پروکلس، دونس اسکاتوس و ابن میمون کم و بیش از آن استفاده کرده اند. اسپینوزا به این روش، که همان روش هندسه اقلیدسی است، و با تعاریف، اصول متعارفه و اصول موضوعه شروع می شود، بیش از آن استفاده کرده اند. اسپینوزا به این روش، که همان روش هندسه اقلیدسی است، و با تعاریف، اصول متعارفه و اصول موضوعه شروع می شود، بیش از سایر روشها اهتمام ورزید. در شرح اصول فلسفی دکارت، رساله مختصر، و به ویژه اخلاق به کار گرفت که می دانیم عنوان کامل این کتاب Ethica Ordine Geometrico Demonstrata است، روش اصلی و اساسی اسپینوزا همین روش است. در اینکه چرا اسپینوزا برای تبیین و مبرهن ساختن فلسفه خود بدین روش توسل جسته و آیا اصولا این روش مناسب با مسائل و قضایای مابعدالطبیعی است، یا مختص همان قضایای هندسی است، سخن بسیار گفته شده شایستگی دارد موضوع تحقیق علی حده و مستقل قرار گیرد.

7- روش محاوره
این روش را افلاطون و نویسنده کتاب ایوب (ع) به کار بردند و به وسیله فیلسوفانی، همچون اریژون، آبلار، ابن جبریل، یهود اللاوی، گالیله، و برونو تایید شد. اسپینوزا آن را در سلاه مختصر به کار گرفت که در رساله مزبور، در بخش اول، میان فصل دوم و سوم دو محاوره گنجانید. محاوره دوم میان اراسموس و تئوفیلوس. بعد از اسپینوزا نیز بارکلی در کتابی به نام مکالمات هیلاس و فیلونوس از این روش استفاده کرد.

8- تجربه
از مطالعه آثار اسپینوزا چنین برمی آید، که او تجربه را روشی نمی شناسد که ما را به حقیقت برساند. بلکه به نظر وی تجربه فقط وسیله ابتدایی و قدم اول معرفت نظام هستی است، که راه و روش مردمان عامی است. اما معرفت راستین از طریق عقل و شهود امکان می یابد، که طریق دانایان و فرزانگان است. بنابراین او در این خصوص مخالف تجربه گرایان است.

ویژگی های تجربه
بر این ادعا، دلایل و شواهد بسیاری در دست است که برای احتراز از اطناب به موراد ذیل بسنده می شود:
1- در اصلاح فاهمه، آنجا که درباره انواع چهارگانه ادراک سخن می گوید نوع دوم ادراک را تجربه و به تعبیر خودش تجربه مبهم، یا تجربه محض به شمار می آورد و پس از آنکه به شناساندن بهترین نوع ادراک می پردازد، تجربه را برای رسیدن به حقیقت ناکافی می خواند و تصریح می کند که نتایج آن نامتیقن و غیر قطعی است و کسی نمی تواند با این نوع ادراک در طبیعت چیزی دریابد، جز اعراض، که آنها هم هرگز به وضوح فهمیده نمی شوند، مگر اینکه ذواتشان از پیش فهمیده شده باشند، و لذا نتیجه می گیرد که این نوع ادراک باید کنار گذاشته شود.
2- در کتاب اخلاق هم معرفت حاصل از تجربه را مبهم و مغشوش می داند، که از اشیاء جزئی به صورتی بریده، مبهم و بدون نظم و ترتیب برای عقل نمودار شده است.
3- از کتاب دین و دولت هم بر می آید، که تجربه معرفت روشنی به دست نمی دهد و دلایل و شواهد تجربی در سطح فهم عامه مردم است. چنانکه می نویسد: «تمام کتاب (تورات) ابتداء برای یک امت و ثانیا برای همه نوع بشر نوشته شده است. بنابراین، تا حد مکان باید محتویاتش برابر فهم عامه بوده و فقط به وسیله مثالها و شواهدی به ثبوت برسید که از تجربه گرفته شده است. برای توضیح بیشتر می گویم بنیادی ترین عقیده ای که در یک کتاب تعلیم داده شده، وجود خدا، یا موجودی است که عالم را پدید آورده و با حکمت کامله خود آن را اداره و حفظ می کند و به انسان عنایت بیشتری دارد، پرهیزکاران را پاداش می دهد و بدکاران را به کیفر می رسان و آنها را از نیکان جدا می سازد. تمام اینها در کتاب به واسطه تجربه، یعنی از راه نقل داستانهای تاریخی به اثبات رسیده. کتاب برای این امور تعریفاتی نیاورده، بلکه همه این مقالات و علل آنها مطابق فهم عامه نقل شده است. اما با اینکه تجربه، علم واضح به این امور نمی دهد، یعنی نه بیعت خدا را واضح می سازد و نه نحوه اداره و حفظ اشیاء عالم را، ولی با وجود این طاعت و خشوع به مردم می آموزد و در اذهانشان مرتکز می سازد.»
اما با این همه، در نظام فلسفی اسپینوزا تجربه از اهمیت ویژه ای برخوردار است. و او از ارزش والای تجربه در شناخت واقعیات یعنی امور جزئی به خوبی آگاه و با قول به اینکه تجربه، در خصوص خدا و صفاتش، و همچنین درباره ذوات و ماهیات ازلی معرفت راستین نمی دهد، تأکید کرده، که تجربه برای شناخت اشیاء جزئی ضرورت دارد. مثلا در یکی از نامه هایش، پس از تأکید بر اینکه تجربه صفات خدا را به ما نمی آموزد و اصولا مناسب آن اموری نیست که می توان آنها را ازطریق تعاریفشان سناخت، ارزش عظیم تجربه را برای کشف واقعیات می پذیرد چنانکه می نویسد: «شما از من می پرسید که آیا برای آنکه بدانم تعریف صفتی درست است یا نه، نیازمند تجربه هستم؟ من پاسخ می دهم ما فقط در مورد چیز نیازمند تجربه هستیم که نمی توانیم آن را از تعریف شیء استنتاج کنیم، مثلا وجود حالات. اما در مورد چیزهایی که وجودشان متمایز از ماهیتشان نیست و در نتیجه وجود آنها از تعریفشان بیرون می آید، احتیاج به تجربه نداریم. در واقع امکان ندارد هیچ نوع تجربه ای این امور را به ما بیاموزد. زیرا تجربه ذات اشیا را نمی آموزد. بالاترین چیزی که می تواند انجام دهد این است، که ذهن ما را وادار کند تا فقط درباره برخی از ذوات اشیا بیندیشد. بنابراین از آنجا که وجود صفات متمایز از ذواتشان نیست، ما نمی توانیم آن را به نوعی تجربه دریابیم.»
خلاصه اسپینوزا در عین حال که اعتقاد به نظام ثابت و ازلی اشیاء دارد و معرفت راستین را فقط از راه استدلال عقل و شهود ممکن می داند و تأکید می کند، که معرفت راستین فقط از طریق معرفت خدا به دست می آید و به عبارت دیگر معرفت راستین به خدا و اشیاء، با معرفت خدا امکان می یابد، ولی با این همه چنانکه اشاره شد، اهمیت تجربه را در شناخت واقعیات از نظر دور نمی دارد.


Sources :

  1. فصلنامه فلسفی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران- شماره 1- صفحه 9- 13

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/114922