مقایسه تطبیقی ایمان از نظر اسلام و مسیحیت (ایمان و عمل)

رابطه ایمان و عمل در اسلام

ایمان چیزی بیش از علم است و در ماهیت و حقیقت خود، تسلیم و خضوع در برابر حق را به همراه دارد و همین موجب می شود تا ارتباط تنگاتنگی با مقوله عمل داشته باشد. علامه طباطبائی نیز بر التزام عملی به لوازم ایمان تأکید کرده اند. در اینجا ممکن است این پرسش مطرح شود که آیا عمل جزء حقیقت ایمان است و یا از لوازم آن به شمار می آید؟ پیشینه این مسئله به صدر اسلام برمی گردد و (همان گونه که اشاره شد) عده ای از فرقه ها و مکاتب اسلامی، مانند خوارج و معتزله، عمل را در حقیقت و گوهر ایمان جای دادند و در نتیجه، کسی را که اطاعت نکند و یا بر خلاف ایمان خود عمل نمایند مؤمن نمی خوانند. اما شیعه بر این اعتقاد است که ماهیت ایمان همان «تصدیق» است و عمل و اطاعت جزء آن به حساب نمی آید؛ زیرا اگر اطاعت جزء ایمان باشد، لازم می آید در بسیاری از آیات، که عمل صالح را به ایمان عطف کرده است، مانند: «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات؛ همانا کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده.» (بقره/ 277) تکرار بدون فایده صورت گرفته باشد.
بنابراین، از نگاه ما، مؤمنانی که به مقتضای ایمان خود عمل نمی کنند و یا مرتکب گناه می شوند، از دایره ایمان خارج نمی گردند، بلکه مؤمن فاسق قلمداد می شوند. افزون بر وجود آیاتی که در آن ها عمل صالح به ایمان عطف شده است، آیاتی نیز وجود دارند که به نحو بهتری به جدایی عمل از ایمان شهادت می دهند؛ مانند: «و من یعمل من الصالحات من ذکر أو أنثی و هو مؤمن فأولئک یدخلون الجنة و لا یظلمون نقیرا؛ و هر که از مرد و زن کارهاى شایسته کند در حالى که مؤمن باشد آنها داخل بهشت مى شوند و ذره اى به آنها ستم نمى رود.» (نساء/ 124) این آیه نشان می دهد که عمل صالح گاهی همراه ایمان و گاهی بدون آن صورت می گیرد و آیه «و المقیمین الصلاة و المؤتون الزکاة و المؤمنون بالله و الیوم الآخر؛ و [به ویژه] نمازگزاران، و زکات دهندگان و مؤمنان به خدا و روز بازپسین همه آنها را پاداشى بزرگ خواهیم داد.» (نساء/ 162) و آیات دیگر.
علامه طباطبائی نیز بر این عقیده هستند که عمل از حقیقت ایمان خارج است؛ زیرا عمل با نفاق جمع می شود؛ یعنی منافقان، که حق بر ایشان ظهور علمی یافته، عمل می کنند، اما در عین حال، ایمان ندارند. به هر روی، درست است که عمل از ماهیت ایمان جداست، اما بدون شک، در قوت و ضعف ایمان تأثیر به سزایی دارد. ایمان در اثر مداومت در اطاعت، قوی و در اثر ارتکاب گناهان، ضعیف می شود و همین قوت اثر و ضعف آن کاشف از این است که مبدأ اثر قوی یا ضعیف بوده است: «إلیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه؛ سخنان پاکیزه به سوى او بالا مى رود و عمل صالح، آن را بالا مى برد.» (فاطر/ 10) «ثم کان عاقبة الذین أساؤوا السوأی أن کذبوا بآیات الله وکانوا بها یستهزؤون؛ آن گاه عاقبت کسانى که زشتکارى کردند، این شد که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به ریشخند مى گرفتند.» (روم/ 10) بنابراین، ثمره درخت ایمان عمل شایسته است و اگر ایمانی این ثمره را به بار نیاورد، معلوم می شود که ضعیف و یا بر اثر تکرار گناهان، نابود شده است.

متعلق ایمان از نظر اسلام

یکی از مباحث مهم درباره ایمان، این است که ایمان به چه چیزهایی تعلق می گیرد؟ در بسیاری از آیات، ایمان یا مؤمن به طور مطلق آمده و متعلق آن ذکر نشده است؛ مانند: «الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات؛ مگر آنها که ایمان آورده و اعمال شایسته کردند و یکدیگر را به حق سفارش نمودند و به صبر توصیه کردند.» (عصر/ 3) «من عمل صالحا من ذکر أو أنثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة؛ هر کس از مرد یا زن کار شایسته کند، در حالى که مؤمن باشد، قطعا او را با زندگى پاکیزه اى حیات حقیقى مى بخشیم.» (نحل/ 97) «و اتقوا الله إن کنتم مؤمنین؛ و از خدا بترسید اگر واقعا مؤمنید.» (مائده/ 57) و آیات دیگر.
اما در بسیاری از آیات، با تعابیر گوناگون، متعلق ایمان را «الله» ذکر کرده است؛ مانند: «و من یؤمن بالله؛ و هر کس به خدا ایمان بیاورد.» (تغابن/ 9) «من أسلم وجهه لله؛ هر کس خود را [با تمام وجود] تسلیم خدا کند.» (بقره/ 112) «و من یسلم وجهه إلی الله؛ و هر کس خود را در حالى که نیکوکار باشد تسلیم خدا کند.» (لقمان/ 22) و «إن الذین قالوا ربنا الله؛ بى گمان، کسانى که گفتند: پروردگار ما خداست.» (فصلت/ 30) و در آیات بسیاری، در کنار ایمان به «الله»، ایمان به قیامت، ملائکه، کتب آسمانی و پیامبران نیز ذکر شده است؛ مانند: «و لکن البر من آمن بالله و الیوم الآخر و الملآئکة و الکتاب و النبیین؛ بلکه نیکى آن است که انسان به خدا و روز واپسین و فرشتگان و کتاب [هاى آسمانى] و پیامبران ایمان آورد.» (بقره/ 177) و «للذین آمنوا بالله و رسله؛ [این بهشت] براى کسانى آماده شده که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده اند.» (حدید/ 21) «و آمنوا بما نزل علی محمد و هو الحق من ربهم؛ و آنان که ایمان آوردند و کارهاى شایسته کردند و به آنچه بر محمد نازل شده (که آن حق و از جانب پروردگارشان است) ایمان آوردند.» (محمد/ 2)
در برخی از آیات، متعلق ایمان را «غیب» می داند: «الذین یؤمنون بالغیب؛ آنان که به غیب ایمان مى آورند.» (بقره/ 3) بنابراین، متعلق ایمان از نگاه قرآن، عبارت است از: الله، معاد، رسالت، غیب، ملائکه، پیامبران و کتب آسمانی. مسئله دیگر در ارتباط با متعلق ایمان، این است که از دیدگاه قرآن، ایمان نسبت به متعلقات خود، باید مطلق باشد و تبعیض برنمی دارد. آیاتی در قرآن به این مسئله می پردازند: «أفتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلک منکم إلا خزی فی الحیاة الدنیا و یوم القیامة یردون إلی أشد العذاب و ما الله بغافل عما تعملون؛ آیا به بخشى از تورات [که آزاد کردن اسیران است] ایمان مى آورید و بخشى را [که تحریم کشتار و اخراج است ] انکار مى کنید؟ پس سزاى کسى از شما که چنین کند، جز خوارى در زندگى دنیا نیست و روز قیامت به سخت ترین عذاب بازگردانده مى شوند، و خدا از آنچه مى کنید غافل نیست.» (بقره/ 85) و یا آیه «إن الذین یکفرون بالله و رسله و یریدون أن یفرقوا بین الله و رسله و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون أن یتخذوا بین ذلک سبیلا أولئک هم الکافرون حقا و أعتدنا للکافرین عذابا مهینا؛ همانا کسانى که خدا و پیامبرانش را انکار مى کنند، و مى خواهند میان خدا و رسولانش جدایى قائل شوند، و مى گویند: ما به برخى ایمان داریم و به برخى نداریم، و مى خواهند بین این دو، راهى [جدا] بگیرند، آنان در حقیقت کافرند، و ما براى کافران عذابى خفت بار آماده کرده ایم.» (نساء/ 150- 151)

دیدگاه علامه طباطبائی

علامه طباطبائی در تفسیر آیه اخیر می نویسد منظور از «کفار» در این آیه، که به خدا و پیامبران او کفر می ورزند، یهود و نصارا هستند؛ یهود به حضرت موسی ایمان آورده، به حضرت عیسی (ع) و حضرت محمد (ص) کفر می ورزند و نصارا به حضرت موسی و عیسی (ع) ایمان دارند، ولی به حضرت محمد (ص) کفر می ورزند. این دو طایفه بر این پندارند که به خدا و به بعضی از رسولان او کفر نورزیده اند، بلکه تنها به برخی از رسولان او کافر شده اند، در حالی که این آیه به طور مطلق فرموده است: این ها به خدا و به همه رسولان او کفر ورزیده اند.
سپس برای توضیح مراد از اطلاق در آیه "إن الذین یکفرون بالله و رسله..."، جمله "یریدون أن یفرقوا... و نکفر ببعض" را بر آن عطف کرد. حاصل بیان چنین است که یهود و نصارا به خدا و به همه رسولان او کافرند؛ زیرا می گویند: «ما به بعضی ایمان داریم و به بعضی دیگر کافریم»، می خواهند بین خدا و رسولان او جدایی ایجاد کنند؛ یعنی به خدا و بعضی از رسولانش ایمان آورند و به بعضی دیگر از رسولانش کفر بورزند، با اینکه آن بعض نیز فرستاده خداست و رد آن رد خدای تعالی است. آن گاه به بیانی دیگر و با عطف تفسیر، مطلب را روشن تر نموده، می فرماید: «یریدون أن یتخذوا بین ذلک سبیلا» می خواهند بین ایمان به خدا و همه رسولانش و کفر به خدا و همه رسولانش راهی میانه اتخاذ کنند؛ یعنی به بعضی از رسولان خدا ایمان بیاورند و به بعضی دیگر کافر شوند، در حالی که تنها یک راه به سوی خدا وجود دارد و آن ایمان به او و به همه رسولان اوست؛ زیرا رسول بدان دلیل که فرستاده خداست از خود چیزی و اختیاری ندارد. پس ایمان به رسول خدا، ایمان به خداست و کفر به او، کفر محض به خداست.
بنابراین، کفر به بعضی و ایمان به بعضی دیگر از رسولان به همراه ایمان به خدای تعالی، چیزی جز جدایی انداختن میان خدا و رسولان او و استقلال دادن به رسول نیست و معنایش این است که ایمان به آن رسول، هیچ ربطی به ایمان به خدا ندارد؛ کفر به او نیز ربطی به کفر به خدای تعالی ندارد. در نتیجه، این روش، روشی میانه است، اما چیزی جز پندار باطل نمی باشد؛ زیرا نمی توان رسالت کسی را فرض کرد که ایمان و کفر او هیچ ربطی به ایمان و کفر به خدای متعال نداشته باشد. با این بیان، روشن شد که ایمان و خضوع در مقابل رسولی که چنین شأنی دارد (یعنی مستقل است و کفر و ایمان به او هیچ ارتباطی به کفر و ایمان به خدا ندارد) شرک به خداست. بدین روی، خداوند پس از توصیف یهود و نصارا، می فرماید: «اولئک هم الکافرون حقا و أعتدنا للکافرین عذابا مهینا» (نساء/ 151) بنابراین، ایمان باید مطلق باشد و ایمان تبعیضی هیچ سودی در پی نداشته، انسان را به رستگاری ابدی رهنمون نمی سازد. سر مطلب آن است که توحید در اسلام دارای مراتب است و اولین مرتبه و نصاب آن این است که شخص امور ذیل را بپذیرد:
الف. واجب الوجود منحصر به الله است.
ب. الله خالق است.
ج. ربوبیت تکوینی از آن اوست.
د. ربوبیت تشریعی مختص اوست.
ه. کسی جز الله، شایسته پرستش نیست.
پس از پذیرش این پنج عقیده، او پا به عرصه توحید و اسلام گذاشته است و می تواند با سیر تکاملی خود، در دو حوزه علم و عمل به مراتب بالاتری از توحید نایل آید. حال اگر فردی یکی از این پنج عقیده را نپذیرد و یا پس از پذیرش، انکار نماید، از وادی اسلام خارج شده، در زمره کفار قرار می گیرد. برای مثال، ابلیس، که داستانش به طور مکرر در قرآن بیان شده است، به خالقیت الله (اعراف/ 12) و ربوبیت او (حجر/ 39) و روز قیامت، (حجر/ 36). اعتقاد داشت و به فرموده امام علی (ع)، شش هزار سال خدا را عبادت کرد،(نهج البلاغه، خطبه قاصعه) اما تنها بدین دلیل که توحید در ربوبیت تشریعی نداشت، خداوند او را کافر نامید. (بقره/ 34)

آثار ایمان از نظر اسلام

ایمان افزون بر نجات انسان از آتش دوزخ، آثار و کارکردهایی نیز در حیات دنیوی دارد. از آیات قرآن استفاده می شود که هر کس به خدا و پیامبر او ایمان آورد و مطابق آن عمل کند، زنده می شود، و هر کس این چنین نباشد، قهرا مرده خواهد بود: «یا أیها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول إذا دعاکم لما یحییکم؛ اى مؤمنان! نداى خدا و پیامبر را آن گاه که شما را به پیامى حیاتبخش مى خواند، اجابت کنید.» (انفال/ 24) در آیه دیگری، منظور خود را از این زندگی بیان می کند: «من عمل صالحا من ذکر أو أنثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة؛ خداوند به انسان های مؤمنی که کارهای نیک انجام می دهند، حیات پاکیزه ای می بخشد.» (نحل/ 97)

حیات طیبه از دیدگاه علامه طباطبائی
علامه طباطبائی در معنای «حیات طیبه» می نویسد معنای «حیات طیبه» این نیست که خداوند زندگی طبیعی و مادی او را خوب و پاکیزه می کند؛ زیرا زندگی طبیعی محکوم به زوال و دگرگونی است و این نمی تواند طیب باشد. بنابراین، خداوند مؤمنان را به زندگی جدیدی زنده می کند که آن غیر از زندگی است که به دیگران نیز داده است. خداوند در این آیه، نفرمود اگر کسی مؤمن بود و عمل خوب کرد، ما زندگی موجود او را پاکیزه می کنیم؛ یعنی تنها صفت زندگی او را، که مثلا، خبیث بود، به طیب تبدیل می کنیم، بلکه فرمود: ما او را به زندگی پاکیزه زنده می کنیم و از این تعبیر، استفاده می شود که مقصود از «حیات طیبه» یک زندگی تازه ای است که در حریم آن آلودگی راه ندارد و آثار حقیقی بر آن مترتب می شود.
علامه طباطبائی آن گاه به آثار حیات طیبه اشاره می کند و می نویسد: «مؤمنان در حیات طیبه دارای علم و قدرتی هستند که می توانند حقیقت اشیا را ببینند، از این رو، اشیا در نگاه آنان، به دو گونه حق و باطل نمودار می شود. آنان از امور باطل، که زندگی مادی دنیا و ظواهر فریبنده آن است، دوری می کنند و به عزت خداوند اعتزاز می جویند. وقتی عزت مؤمنان از خدا شد، دیگر وسوسه های شیطان و هوا و هوس های نفس اماره و فریبندگی های دنیا نمی توانند آن ها را ذلیل سازند؛ زیرا دریافته اند که دنیا و نعمت هایش فناپذیرند. صاحبان حیات طیبه دل در گرو پروردگار خویش سپرده اند و جز او را نمی خواهند و جز تقرب به درگاه او را دوست نمی دارند. آن ها تنها از سخط خدا در هراسند و برای خویشتن زندگی پاک و جاودانه ای سراغ دارند که جز پروردگار بخشنده و مهربان آن را اداره نمی کند و در مسیر زندگی خود، جز معصیت و نافرمانی خدا، همه چیز را جمیل و زیبا می بینند.
وقتی انسان به چنین جایگاهی برسد، در نفس خود نور و کمال و قوت و عزت و لذت و سروری می یابد که نه می توان اندازه اش گرفت و نه می توان توصیفش نمود. و چرا این گونه نباشد و حال آنکه او در حیاتی جاودانه و نعمتی فناناپذیر و لذتی خالص از درد و کدورت و سعادتی خالی از شقاوت غرق است؟ و این همه، آثاری است حقیقی و ماندگار از آن حیات طیبه. بنابراین، زندگی پاکیزه حیاتی است خالص که هیچ خباثتی در آن نیست تا آن را فاسد و یا آثارش را تباه سازد.» علامه طباطبائی در جایی دیگر، به کرامت هایی که خداوند به مؤمنان در دنیا عنایت فرموده است، اشاره می کند و می نویسد: «خداوند این افراد را به حیاتی طیبه زنده می کند و به روح ایمان تأیید می نماید.» (مجادله/ 22) از تاریکی ها بیرون و به سوی نور حرکتشان می دهد، (مجادله/ 22) برایشان نوری ایجاد می کند که با آن نور مسیر زندگی را طی می کنند، (انعام/ 122) خداوند ولی و سرپرست ایشان است، (بقره/ 257 و آل عمران/ 68) آن ها نه ترسی دارند و نه دچار اندوه می گردند. (مائده/ 69)
خداوند همواره با آنهاست، (توبه/ 40) اگر او را بخوانند دعایشان را مستجاب می کند، (غافر/ 60) و چون به یاد او بیفتند او نیز به یادشان خواهد بود، (بقره/ 152) و فرشتگان همواره به بشارت و سلام بر آنان نازل می شوند. (هود/ 69 و نحل/ 32 و غافر/ 7 و شوری/ 5) و غیر آن. اما قرآن درباره کسانی که مؤمن نیستند، می فرماید: «خداوند آن ها را گم راه می کند، از نور به سوی ظلمت بیرون می برد، بر دل هایشان مهر می زند، بر گوش و چشمانشان پرده می افکند، رویشان را به عقب برمی گرداند، شیطان ها را قرین و دمساز آنان می کند تا گمراهشان کند، به طوری که از گمراهیشان خرسند باشند و بپندارند که راه همان است که ایشان دارند، شیاطین کارهای زشتشان را در نظرشان زینت می بخشند، شیاطین سرپرست آنها هستند، خداوند آن ها را به طریقی که خودشان نیز نفهمند، استدراج می کند و آن ها را به لذایذ و زینت های ظاهری دنیا سرگرم می کند تا از اصلاح خود غافل بمانند و به ادامه طغیان وادارشان می دارد تا به کلی سرگردان شوند و.... بنابراین، مؤمن در دنیا غرق در شادی، شکیبایی، آرامش، هدایت، رضایت و عبادت است، اما کافر در دنیا، با گمراهی، جهالت، سرگردانی، غم و اندوه و احساس پوچی و بی معنایی همراه است.»


Sources :

  1. محسن جوادی- ایمان در عرصه کلام و قرآن- قم- معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی- 1376

  2. محمّدتقی فعّالی- ایمان دینی در اسلام و مسیحیت- کانون اندیشه جوان- 1378

  3. جان هیک- فلسفه دین- ترجمه بهزاد سالکی- تهران- الهدی- 1376

  4. چارلز هورن- نجات‏شناسی- ترجمه سارو خاچیکی- تهران- آفتاب عدالت- 1361

  5. مایکل پترسون و دیگران- عقل و اعتقاد دینی- ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی- تهران- طرح نو- 1376

  6. سارو خاچیکی- اصول مسیحیت- چ دوم- تهران- حیات ابدی- 1982م

  7. هنری تیسین- الهیات مسیحی- ترجمه ط. میکائیلیان- تهران- حیات ابدی

  8. الوین پلانتینجا- عقل و ایمان- ترجمه بهناز صفری- قم- اشراق- 1381

  9. مرتضی مطهری- مجموعه آثار- چ دوم- تهران- صدرا- 1370- جلد 1

  10. عبدالله جوادی آملی- تسنیم (تفسیر قرآن کریم)- قم- اسراء- 1378- جلد 2

  11. سید محمدحسین طباطبائی- ترجمه تفسیر المیزان- قم- اسماعیلیان- 1412ق- جلد 1- جلد 18، جلد 5، جلد 12، جلد 2

  12. محمدتقی مصباح- اخلاق در قرآن- قم- مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)- 1378- جلد 1

  13. محمدتقی مصباح- معارف قرآن- چ دوم- قم- مؤسسه در راه حق- 1368- جلد 3

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/115024