مقایسه توحید و تثلیث در اسلام و مسیحیت (رد سه خدایی)

رد سه خدایی نه تثلیث (دیدگاه برخی از مسیحیان)

برخی مسیحیان برآنند که قرآن تثلیث مسیحی را رد نمی کند، بلکه سه خدایی را رد می کند و مسیحیان هم سه خدایی را کفر می دانند. احتمالا گروهی از مسیحیان که به سه خدا قائل بوده اند در جزیره العرب آن زمان زندگی می کرده اند، و قرآن، آنان را رد می کند نه تثلیث مسیحی را: «اینجا به چیزی که هنگام مطالعه قرآن کریم توجه من مسیحی را جلب کرد است، اشاره می کنم. من در آن کتاب، پیرامون آموزه کلیسای راست کیش در مورد ذات خدای سه شخصیتی چیزی نمی یابم. این مسئله شگفت آور نیست؛ زیرا قرآن عقیده ابتدایی برخی از مشرکان را که در حجاز بخشی از مسیحیت را پذیرفته و آن را تحریف کرده بودند، محکوم کرده است. کلیساهای مسیحی نیز این عقیده را هم صدا با قرآن کریم رد می کنند. من با طرح این موضوع در صدد جدل نیستم؛ بلکه می خواهم تأکید کنم که مسیحیان عصر حاضر همراه با مسیحیانی که در گذشته از حقیقت دین خود آگاه بوده اند به آنچه قرآن ناروا شمرده، بی اعتقاد بوده اند.»
دیگری می گوید: «عموما گمان بر این است که قرآن آموزه تثلیث را به نقد می کشد؛ اما ضرورتا این گونه نیست....» یکی از آیاتی که به این موضوع می پردازد آیه «کسانی که گفته اند خدا سوم از سه تاست قطعا کافر شده اند.» (مائده/ 37) است. اگر این آیه را تحت اللفظی بگیریم، اعتقاد به سه خدا را نقد می کند نه سه اقنوم را؛ و از دیدگاه مسیحیت اعتقاد به سه خدا، یک بدعت است. در خلال اعصار ممکن است مسیحیان ساده و بد آموزش دیده ای بوده باشند که به سه خدا اعتقاد داشته اند، و محتمل است که چنین افرادی در عربستان زمان محمد (ص) بوده باشند. بنابراین تا جایی که قرآن سه گانه پرستی را رد می کند، یک بدعت مسیحی را رد می کند، و مسیحیت راست کیش با این نقد موافق است.

نقد این برداشت

به نظر واضح و آشکار می رسد که برداشت این نویسندگان درست نباشد. در این دو فقره در یک جا می گوید «آنهایی که گفتند خدا سومین از سه است کافر شدند» و دیگری می گوید «نگویید سه تا.» هر چند خداوند در تثلیث مسیحیت رایج، یک ذات است، در این یک ذات سه شخص جدا و مجزا وجود دارد. بنابراین ممکن است وقتی قرآن می گوید سه تا، مقصود سه شخص باشد، و وقتی می گوید سومین از سه، مقصود سومین شخص از سه شخص باشد، و ضرورت ندارد که این دو فقره را به سه ذات یا سه خدا معنا کنیم، و دست کم باید پذیرفت که این فقرات تاب هر دو معنا را دارند؛ پس تعیین اینکه کدام یک از این دو معنا مقصود است نیاز به شواهد بیشتری دارد. اما در خود این دو فقره شواهدی وجود دارد که ثابت می کند مقصود همان تثلیث رایج مسیحی است.
فقره نخست، ابتدا اهل کتاب را از غلو باز می دارد و بعد به صورت حصر می گوید مسیح فقط پیامبر خدا و کلمه اوست، و پس از عبارت «نگویید سه تا» می فرماید خدا منزه از آن است که فرزندی داشته باشد و هر چه در آسمان و زمین است ملک خداست. و در نتیجه مسیح نیز عبد و بنده خداست، نه فرزند او، و این در حالی است که شخصیت دوم تثلیث «ابن» است؛ پس اسلام این اندیشه مسیحیت رایج را رد می کند.
در فقره دوم نیز شواهدی وجود دارد که معنای تثلیث رایج مسیحی را روشن می سازد. در آیه قبل از آن آمده است: «کسانی که گفتند خدا همان مسیح پسر مریم است قطعا کافر شده اند.» (مائده/ 72) این آیه الوهیت مسیح را نفی می کند، و در آیات پس از آن نیز آمده است مسیح جز پیامبری نبود که قبل از او نیز پیامبرانی آمده بودند؛ سپس درباره او و مادرش می فرماید: «آنان غذا می خوردند»، و به این ترتب وی را انسانی صرف معرفی می کند، و این هرگز با تثلیث رایج مسیحی نمی سازد.
ثانیا بر فرض که این دو فقره مبهم باشند، آیات و فقرات دیگری از قرآن آنها را روشن می کنند، قرآن مسیح شناسی خاصی دارد که با مسیح شناسی «تثلیثی» مسیحیت رایج، کاملا مخالف است. آیات پر شماری از قرآن به شخصیت حضرت عیسی و رد اعتقادات مسیحیان درباره او پرداخته اند. مسیح قرآن تنها مخلوق، بنده، و پیامبر خداست و هیچ گونه جنبه الوهیت ندارد و به هیچ وجه او را حت به صورت تشریفی نباید پسر خدا نامید. بر این اساس حتی بدون در نظر گرفتن این دو فقره، باز هم تثلیث رایج مسیحی از منظر اسلام مردود است. این واضح و آشکار است که قرآن هر درجه ای از الوهیت را از مسیح نفی می کند و این با آموزه تثلیث مسیحی نمی سازد.

تثلیث انکار شده در قرآن ناظر به خدا، مسیح و مریم

برخی دیگر از نویسندگان مسیحی به گونه ای دیگر انطباق تثلیث مورد انکار قرآن را با تثلیث مسیحی رد می کنند. آنان می گویند تثلیث انکار شده در قرآن ناظر به خدا، مسیح و مریم است، در حالی که تثلیث مسیحی از پدر، پسر و روح القدس تشکیل یافته است: «آموزه های تثلیث و تجسد، به آن گونه که در قرآن معرفی شده، با آن آموزه ها که به توسط شورای دینی مسیحی صورت بندی پیدا کرده، توافق ندارد. تثلیث مسیحی بدان شکل که در قرآن بیان شده، مشتمل است بر خدا و مسیح و مریم (مائده/ 116) بنابر صورت بندی شورایی این آموزه، تثلیث مشتمل است بر خدا و کلمه، یعنی مسیح از پیش موجود، و روح القدس. توضیح کافی برای شکل بیان قرآنی تثلیث مسیحی عرضه نشده است.» این نویسنده از آیه 116 سوره مائده نتیجه می گیرد که تثلیث مورد انکار قرآن با تثلیث مسیحیت رایج متفاوت است. در این آیه آمده است: «و [یاد کن] هنگامی را که خدا فرمود: ای عیسی پسر مریم، آیا تو به مردم گفتی من و مادرم را همچون دو خدا به جای خداوند بپرستید؟ گفت: منزهی تو، مرا نزیبد که [درباره خویشتن] چیزی را که حق من نیست بگویم.»

نقد این برداشت
باید گفت نویسنده، مراد آیه را به درستی در نیافته است. طبق این آیه مسیحیان برای حضرت عیسی و مادر او مریم، الوهیت قائل شده اند؛ اما هرگز از آن بر نمی آید که همین افراد، اشخاص تثلیث مسیحی هستند؛ همان گونه که قرآن در جای دیگر نیز به مسیحیان اعتراض می کند که افرادی دیگر را الوهیت داده اند و در آن نمونه نیز سخن از تثلیث مسیحی نیست: «اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جای خود به الوهیت گرفتند، با آنکه مأمور نبودند جز اینکه خدایی یگانه را بپرستند که هیچ معبودی جز او نیست. منزه است او از آنچه با وی شریک می گردانند.» اگر اعتراض قرآن به نسبت دادن الوهیت به افراد، اشاره به تثلیث باشد، می باید مطابق این آیه گفته شود که دانشمندان و راهبان نیز از افراد تثلیث هستند. بنابراین در این دو آیه هرگز سخن از تثلیث نیست؛ بلکه سخن از الوهیت دادن به انسان هاست. اما مسیحیان می گویند ما برای مریم الوهیت قائل نبوده، او را انسان می دانیم و تنها برای مسیح الوهیت قائلیم.
در پاسخ به اینان ابتدا باید دانست الوهیت دادن در زبان قرآن هرگز به این معنا نیست که چیزی صریحا خدا خوانده شود؛ بلکه گاه اطاعت محض از کسی به معنای الوهیت دادن به او تلقی شده است و این بدان سبب است که اطاعت محض مخصوص خداست. برخی از مفسران مسلمان، الوهیت دادن به دانشمندان و راهبان را (توبه/ 31) به همین معنا تفسیر کرده اند و گفته اند مسیحیان چنان اطاعتی سخن یکی از نویسندگان مسیحی در تفسیر آیه اول انجیل یوحناست. او می گوید با عقل بشری، این سخن سر از ثنویت در می آورد؛ اما چون آبای کلیسا گفته اند، باید بدان اعتقاد داشته باشیم. همچنین در دو آیه قرآن سخن از این است که کسانی هوای نفس خود را اله خوش قرار داده اند. (فرقان/ 25؛ جاثیه/ 23) بدیهی است که هیچ کس هوای نفس خود را خدا نمی داند؛ اما همین که از آن اطاعت محض می کند در واقع آن را اله و معبود خویش ساخته است.

مناقشه نسطوریوس و سیریل

از مناقشاتی که در سده های نخست مسیحی رخ داده، مناقشه نسطوریوس (381-451) است. یکی از بحث های نسطوریوس با دیگر مسیحیان مسئله پرستش مریم بود. «با گذر زمان احترام به مریم باکره رشد کرده بود و به تدریج به صورت سرسپردگی عامیانه در می آمد. گزارش شده است که عنوان «مادر خدا» برای او از قرن سوم در مصر به کار می رفته است. عکس العمل نسطوریوس در مقابل این عنوان، تا اندازه ای از مسیح شناسی او و تا اندازه ای از این ناشی می شد که او می ترسید که عبادت کنندگان مسیحی با مریم به عنوان الاهه برخورد کنند و این بازگشت به شرکت بود.» شخصیتی که در مقابل نسطوریوس قرار داشت، سیریل بود. او در «لعنت نامه» ای که برای نسطوریوس فرستاده می گوید: «اگر کسی اعتراف نکند که امانوئل حقیقتا خداست و بنابراین اعتراف نکند باکره مقدس مادر خداست و نیز اعتراف نکند که او در جسم خود کلمه خدا را که جسم گردید، به دنیا آورد، ملعون باد.»
بنابراین نسطوریوس از دو جهت با مسیحیان نزاع داشته است: یکی پرستش مریم که در میان عوام رایج شده بود؛ و دیگری اینکه یک انسان نمی تواند مادر خدا باشد؛ زیرا مادر و فرزند همیشه از یک ذاتند و بنابراین اگر فرزند خدا باشد مادر نیز خداست. نظر نسطوریوس در شوراهای کلیسایی رد و نظر سیریل تصویب شد و از اعتقادات مسیحیان گردید. بحث های نسطوریوس اعتقاد مسیحیان قبل از اسلام را در باره حضرت مریم نشان می دهد. همان طور که گذشت، در زبان قرآن، الوهیت دادن به این معنا نیست که آشکارا کسی را خدا بخوانند؛ بلکه همین کافی است که لازمه اعتقاد یا عمل کسی الوهیت دادن باشد. بر این اساس ادعای قرآن درباره الوهیت دادن مسیحیان به مریم، مطابق با واقع است.

تثلیث مسیحی و نظریه صفات در اسلام

یکی از بیان هایی که از زمان های دور برای تثلیث مسیحی ارائه شده این است که اشخاص تثلیث مظهر صفات خداوندند: «دریافت ما از طبیعت واحد خدای سه گانه چنین است: به خدای واحدی ایمان داریم که طبیعت او بر سه صفت استوار است. خدای یکتا خود را به عنوان آفریدگار توانا و مولای حیات، آشکار می سازد. مسیحیان او را «پدر» یا «پدر ما» می خوانند. همو پیام یا کلمه ازلی خود را در عیسای انسان برای ما متجلی ساخت. همچنین وی دارای وجود فعال و حیات بخش در مخلوقات است (مسیحیان این وجود را «روح القدس» می نامند) مسیحیان مانند مسلمانان، معتقدند که صفات خدا متعدد است؛ ولی به عقیده آنان، سه صفت از صفات بی شمار خداوند، مثل خود او، ازلی و همراه با ذات او و ضروری هستند. صفات مذکور عبارتند از: طبیعت ذاتی و متعالی خدا (پدر)، کلمه خدا که در عیسای انسان مجسم گردید، و وجود فعال و حیات بخش خدا در مخلوقات.
این صفات ازلی هستند؛ زیرا در ذات خدا دگرگونی راه ندارد و ذات وی پیوسته ثابت است. همچنین این صفات همراه با ذات خدا هستند و صفاتی خارجی نیستند که به وی منضم شده باشند، یا اموری ظاهری که ما افراد بشر آنها را برای خدا وضع کرده باشیم. سرانجام اینکه صفات یاد شده ضروری هستند و نمی توان هیچ یک از آنها را انکار کرد یا از خدا جدا نمود؛ چون همه آنها از جوهر ذات و هستند. خدا خودش را این گونه در کتاب مقدس نشان داده است.»

مسئله صفات الاهی یکی از مسائل اختلافی بین گروه های مسلمان
مسئله صفات الاهی یکی از مسائل اختلافی بین گروه های مسلمان است؛ برای مثال امامیه و معتزله صفات ازلی جدای از ذات خدا را رد می کنند و می گویند لازمه چنین عقیده ای تعدد قدماست. از این رو امامیه می گوید صفات ذاتی خدا عین ذات او هستند و معتزله می گوید خدا کار دارنده صفت را انجام می دهد ولی متصف به آن صفت نیست؛ مثلا کار او عالمانه است ولی متصف به صفت علم نیست. اما گروه هایی، از جمله اشاعره معتقدند خدا دارای صفاتی ازلی است که خارج از ذات اویند. این گروه «صفاتیه» نام گرفته اند.

مقایسه نظریه تثلیث با نظریه صفاتیه مسلمانان
تبیین نظریه تثلیث بر حسب صفات با نظریه صفاتیه مسلمانان شباهت دارد؛ چرا که هر دو قائل به صفاتی قدیم همراه با ذات خداوند هستند. تفاوت مهم و اساسی این دو اندیشه در آن است که در نظریه تثلیث، صفات خداوند متشخص هستند و هر یک از آنها شخصیتی مجزا دارند، در حالی که در نظریه صفاتیه چنین نیست، و همین امر باعث می شود که این دو نظریه از هم دور شوند. بر این اساس کسانی که در مسئله تعدد قدما حساسیت دارند باید بر نظریه تثلیث، که صفات را سه شخص می داند، حساسیت بیشتری داشته باشند.

نقد دیدگاه اخذ نظریه صفات در اسلام از تثلیث مسیحی

نکته ای که در این مقام باید بدان توجه شود این است که برخی نویسندگان مسیحی معتقدند نظریه صفات در اسلام برگرفته از تثلیث مسیحی است: «از زمان دوری، همچون بخش اول قرن دوم/ هشتم، بنابر گزارش هایی که از مخالفت واصل ابن عطا (متوفی در 131/748) نسبت به بعضی از تعلیات درست است، در جهان اسلام این اعتقاد به وجود آمد که بعضی از الفاظی که برای بیان صفات خدا در قرآن آمده، نماینده وجودهایی غیر جسمانی است که از ازل در خدا وجود داشته است. در قرآن چیزی نیست که مجوز داشتن چنین اعتقادی بوده باشد، و نیز هیچ سندی در دست نیست که بنابر آن بتوان گفت که این اعتقاد خود به خود با آن گونه استدلالی پیدا شد که به وسیله آن متکلمان متأخرتر می کوشیدند تا از آن در برابر مخالفان به دفاع بپردازند. ظهور این اعتقاد را در آن زمان تنها بر مبنای نفوذی خارجی می توان توجیه کرد. چنین نفوذی یا از جانب فلسفه یونانی می توانسته است باشد، یا از یکی از دو دین یهودی و نصرانی. فلسفه یونانی را باید کنار گذاشت؛ چه بنابر گواهی شهرستانی، تا زمان متأخرتر پیروان و اصل، مسئله صفات در زیر نفوذ فلسفه یونانی قرار نگرفته بود، و به طریق مشابهی دین یهودی باید کنار گذاشته شود؛ چه آن گونه یهودیتی که اسلام با آن تماس مستقیم داشت، در تعلیمات خود مشتمل بر چیزی نبوده که الهام بخش آن اعتقاد تازه باشد. بنابراین تنها نفوذ مسیحیت باقی می ماند که باید درباره آن بحث شود.»
این نویسنده در صفحات بعد می کوشد شواهد متعددی اراده کند که این نظریه برگرفته از نظریه تثلیث مسیحی است. اما به نظر می رسد که اصل مدعای ایشان از حقیقت دور باشد. ایشان ادعا می کند چیزی در قرآن نیست که منشأ نظریه صفات بوده باشد. اما باید گفت اگر کسی بخواهد بر ظاهر قرآن استناد کند باید به نظریه صفات قائل شود. قرآن صفاتی را به خداوند اسناد داده است؛ مثلا خدا را عالم و قادر می شمارد. وقتی درباره انسانی می گویند که او عالم است، این بدان معناست که «او ذاتی است که برای وی علم ثابت است»؛ پس ذات او غیر از علم اوست. بنابراین اگر کسی بخواهد مطابق ظاهر قرآن، و با قیاس وضعیت انسان با خداوند بیندیشد، باید قائل به صفات خارج از ذات شود، و در واقع نیز کسانی قائل به این رأی شده اند که بر ظاهر کتاب و سنت تأکید می کرده اند. اما اینکه نویسنده فوق تاریخچه این مبحث را به قرن دوم باز می گرداند، به اعتقاد امامیه نادرست است؛ چرا که در خطبه اول نهج البلاغه این موضوع مطرح، و نظریه صفات رد شده است. بنابراین طرح نظریه صفات، در تاریخ کلام اسلامی امری عادی بوده و هیچ نیازی به جستجوی منشأ خارجی نیست.

مقایسه اجمالی توحید و تثلیث در اسلام و مسیحیت
از مطالب پیش گفته به خوبی برمی آید که تثلیث، یعنی این اعتقاد که خدا در عین واحد بودن، سه تا است که هر سه خدا هستند و در عظمت و جلال و ازلیت با هم برابر؛ یعنی خدای پدر و خدای پسر عیسی مسیح و روح القدس، با مبانی عقلانی سازگار نیست و نیز تعابیر کتاب مقدس به روشنی بر تثلیث دلالت نمی کنند و اختلاف نظر بر سر تعبیر کتاب مقدس همواره بین مسیحیان وجود داشته است؛ از این رو، هرچند که اکنون همه مسیحیان به نوعی به تثلیث اعتقاد دارند نمی توان به طور قاطع آن را به کتاب مقدس استناد داد و فقط در قرن سوم و چهارم، اعتقاد به تثلیث به صراحت در اعتقادنامه ها آمده است و نیز قرآن که واپسین و کامل ترن کتاب آسمانی است که از دستبرد تحریف در امان مانده، به شدت تثلیث را انکار می کند. هر دو سنت اسلام و مسیحیت بر توحید تأکید می ورزند با این حال به نظر می رسد آموزه تثلیث مسیحی با توحید ناسازگار است و همین امر باعث شده که عالمان الاهیات مسیحی برای جمع بین توحید و تثلیث تلاش می کنند.
قرآن تثلیث مسیحی را مردود می شمارد و برخی از مسیحیان قائل شده اند که آنچه قرآن رد می کند تثلیث رایج مسیحی نیست. اما شواهد متعددی نشان می دهد که قرآن همان تثلیث مسیحیت رایج را رد می کند. برخی منشأ نظریه صفات اسلامی را نظریه تثلیث مسیحی دانسته اند؛ اما به نظر می رسد برداشت نظریه صفات از ظاهر قرآن برای ظاهر گرایان مسلمان، امری طبیعی بوده باشد و نیازی به منشأ خارجی نداشته است.

 


Sources :

  1. عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت- قم- موسسه فرهنگی طه- بهار 1382- صفحه 119-144

  2. محمد محمدرضایی- مقاله الاهیات تطبیقی بین اسلام و مسیحیت (توحید و تثلیث)- مجله قبسات- شماره 43

  3. اتین ژیلسون- مبانی فلسفه مسیحیت- ترجمه محمد محمدرضایی و سیدمحمود موسوی- قم- انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم- چ اول- زمستان 1375

  4. توماس میشل- کلام مسیحی- ترجمه حسین توفیقی- قم- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- چاپ اول 1377

  5. جوان أ.گریدی- مسیحیت و بدعت ها- ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- قم- موسسه فرهنگی طه- چ اول 1377

  6. ارل کرنز- سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ- ترجمه آرمان رشدی- آموزشگاه کتاب مقدس- 1994

  7. جان بی ناس- تارخ جامع ادیان- ترجمه علی اصغر حکمت- تهران- انتشارات آموزش انقلاب اسلامی- چ پنجم- 1372

  8. پل ادواردز- براهین اثبات وجود خدا در فلسفه غرب- ترجمه شهید علیرضا جمالى نسب و محمد محمدرضایى- انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم

  9. ولفسن هری اوسترین- فلسفه علم کلام- ترجمه احمد آرام- تهران- انتشارات الهدی- چ اول 1368

  10. سید محمدحسین طباطبایی- تفسیر المیزان- جلد 9- ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی- چاپ دوم- قم- دفتر انتشارات اسلامی- ۱۳۶۳

  11. کدارنات تیواری- دین شناسی تطبیقی- ترجمه مرضیه (لوئیز) شنکایی- تهران- انتشارات سمت

  12. تونی لین- تاریخ تفکر مسیحی- ترجمه روبرت آسریان- تهران- انتشارات نشر و پژوهش فرزان روز- 1380

  13. مرضیه لوئیز شنکایی- بررسی تطبیقی اسمای الاهی- تهران- انتشارات سروش- 1381

  14. حسین توفیقی- آشنایی با ادیان بزرگ- تهران- انتشارات سمت- 1385

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/115028