متفکران الهیاتی یهود در قرن پانزدهم (ابن سلیمان و آلبو و شم طوو)

زندگی و اندیشه های الهیاتی حوتر بن سلیمان

حوتر بن سلیمان، که به منصور بن سلیمان دمارى نیز مشهور است، آثار مختلفى نوشت که شامل شرحى بر تورات، شرحى تکمیلى بر شرح ابن میمون بر میشنا، دو مجموعه سؤالات و پاسخ ها در موضوعات فلسفى، و شرح اصول سیزده گانه ابن میمون مى باشد. حوتر در تألیف این تحقیقات از منابع سنتى یهود و نیز نوشته هاى سعدیا گائون، اشعار یهودا هلوى و ابراهیم ابن عزرا، و رساله هاى نوشته شده توسط محققان مختلف یهودى یمنى بهره برد. همچنین او اغلب از متون و نوشته هاى فلسفى عربى نقل قول مى کند. سه امر عمده تأثیرگذار بر الهیات و فلسفه حوتر عبارت اند از آثار ابن میمون، اندیشه هاى نوافلاطونى به تقریرى که در دایرة المعارف اخوان الصفا آمده است، و ارسطوگرایى. از این لحاظ، آراى جهان شناختى حوتر ترکیبى از اندیشه پردازى هاى ارسطویى و اندیشه هاى نوافلاطونى است.

خلقت عالم
به نظر او، عقل به دست خدا از عدم فیض وجود یافته است. این عقل در بر دارنده تمام مثل است، و فرمان "باش" از این منبع سرچشمه گرفت. آنگاه عالم به وجود آمد: عقول ده گانه از این عقل تجلى یافت که آخرین آنها عقل فعال بود. از این عقل فعال نفس کلى صادر شد. از این نفس کلى سه تجلى دیگر نشأت گرفت: اولین هیولاى اولى، ماهیت، و نفوس جزئى. نفس کلى به ماده اولى صور مختلف نوعى را القا کرد؛ این امر گونه هاى مختلف مواد سماوى را بهوجود آورد و نفوس خاص اجسام را به آنها ارزانى داشت. از آخرین موجود این سلسله (فلک تحت قمر) دومین ماده اولى موجود گشت. به این دومین هیولاى اولى توسط ماهیت صورت القا شد تا عناصر چهارگانه را ایجاد کند. سپس این عناصر چهارگانه ترکیب یافت و توسط طبیعت داراى صورت شد تا اشیاى مرکب را ایجاد کند. این اشیا، نفوس خاصى را مستقیما از جانب نفس کلى دریافت کردند و انسان ها نیز مستقیما عقولى را از عقل فعال دریافت کردند. حوتر در ارائه این نظریه بیان مى دارد مثلى که به ماده صورت مى دهد، وجودى غیرذهنى دارند؛ اما آنهایى که توسط تحلیل عقلانى به وجود مى آیند تنها وجودى ذهنى دارند.

نظریه او در مورد ادراک
حوتر با تأمل بر روى قطعه اى از دلالة الحائرین ابن میمون، نظریه خود را در مورد ادراک مطرح مى کند. از دیدگاه او در هر شىء، مثالى از آن شىء و صورت آن موجود است. حوتر تحت عنوان «اثر عقل» از این امر یاد کرده است. سپس این اثر را عمیق ترین سطح بینش نفس درک مى کند. عقل که در درون خود تمام صور را دارد، این «اثر» (یا مثال) را در شکل جسمانى به نفس ارائه مى کند و در همان زمان حواس صورت جسمانى شىء را درک مى کند. این ادراک به قوه خیال نفس مستقل مى شود و آن نیز ادراک را تجرید کرده، آن را به نفس ناطقه منتقل مى کند. سپس نفس ناطقه این دو ادراکى را که دارد (یکى از عقل و دیگرى از حواس) هماهنگ مى سازد. این کار با مادى تر کردن و دادن خصایص طبیعى بیشتر به آن صورت مى گیرد. این صفات طبیعى با انتزاعاتى که حواس حاصل مى کنند از یک ماهیتند.
این فرآیند فراگیر زمانى آغاز مى شود که نفس ناطقه (که ذاتا داراى نقص است و صرفا اکتساب کمال دارد) به دنبال کسب کمال از عقل برمى آید. این عقل فى نفسه کامل است و اگر نبود این طلب کمال، وارد عمل نمى شد. به نظر حوتر، نفس ناطقه یکى از صور عقل است؛ نفس ناطقه بر اساس این فرآیند ادراک، به درک اشیا نایل مى آید و تنها به صورت بالقوه علم دارد. به هر حال نفس ناطقه با اکتساب مجدد کمال، که پیش از تبعید به این عالم واجد آن بود، مى تواند دوباره به قلمرو عقول بپیوندد و به عقل فعال نزدیک تر شود. از این طریق نفس ملبس به شکوه و جلال، و داراى فضایل شده، خالص و پیراسته مى گردد. این مسیر اتصال به عقل است. از نظر حوتر، موسى اوج این فرآیند را نمایان مى کند: زمانى که نفس او به کمال دست یافت و ارتباط به عقل فعال حاصل شد، نفس او به نفس کلى پیوست و عقل او با عقل فعال متحد شد. سپس کمالات و انوار تابناکى که تورات نامیده مى شوند بر او متجلى گشت.

نظریه او در مورد حیات اخروى
حوتر در مورد حیات اخروى اظهار مى دارد که تفاوت و تمایز میان نفس ناطقه و عقل پس از مرگ نیز ادامه مى یابد. عقل انسان با عقل فعال یکى مى شود. نفوس ناطقه کمال یافته به صورت فرشته درمى آیند و به عالم نفوس افلاک و سرانجام به نفس کلى مى پیوندند. ظاهرا حوتر بهشت عدن را با نفس کلى یکى مى داند؛ نفس کلى عالم دوام و استمرار، زندگى بى پایان و حضور الهى است. اما نفوس انسان هاى جاهل مجددا به عالم نفس حیوانى مى پیوندد، در حالى که نفوس انسان هایى که واجد علم و آگاهى اند، ولى از آن براى اهداف غیر اخلاقى استفاده مى کنند، به صورت جاودانه مجازات مى گردد.

زندگی و اندیشه های الهیاتی یوسف آلبو

یوسف آلبو، فیلسوف و واعظ اسپانیایى، در سال 1380 متولد شد و در منازعه تورتوسا و سان ماتیو در سال هاى 1413 ـ 1414 در سمت نماینده جامعه یهود داروکا، یکى از بخش هاى ساراگوسا، نقش برجسته داشت. مهم ترین اثر آلبو، کتاب اصول (سفر هاعیقاریم)، رساله اى در مورد اصول اساسى یهودیت است. کتاب اصول، که آن را در واکنش به زوال تعهد و اعتقاد دینى در میان هم کیشانش نوشت، براى آن نوشته شده که با ارائه تبیینى عقلانى از دین یهود، دوباره اعتقاد و اعتماد به یهودیت را به میان یهودیان بازگرداند.
او از سعدیا، متأثر بود. به نظر می رسد او اطلاعات قابل توجهی نیز از الهیات مسیحی داشته و حتی برای منظور خود برخی عقاید مدرسی را اقتباس کرده است. آلبو، در داشتن دلبستگی چشم گیر به نظریه سیاسی، متفاوت از کرسکا و تا حدی شبیه ابن میمون است. آلبو با اتکا به سنت فلسفى اسلامى، فلسفه مدرسى مسیحیت رومى و نوشته هاى استادش، حسداى کرسکاس، تبیینى از عقاید اساسى یهودیت ارائه مى دهد.

کفر
آلبو در کتابش مى گوید کافر را باید کسى دانست که مى داند تورات، اصلى را وضع کرده ولى حقانیت آن را منکر مى شود. این سرکشى بر ضد تعالیم سنت همان کفر و بى اعتقادى است. اما فردى که شریعت موسى را صحیح مى داند و معتقد به اصول اساسى این دین است، هنگامى که مى خواهد توسط عقلش این موضوعات را مورد بررسى قرار دهد و این متون را موشکافى کند، عقلش او را گمراه مى سازد و اصل خاصى را به غیر از معنایى که در بدو نظر از آن برمى آید تفسیر مى کند؛ یا اینکه اصلى را منکر مى شود به گمان اینکه بیانگر عقیده صحیحى نیست که تورات ما را موظف به پذیرفتن آن مى کند؛ یا اینکه به اشتباه منکر آن مى شود که عقیده خاصى از اصول بنیادین است، اما به هر حال به آن اصل اعتقاد دارد، همان گونه که به اصول دیگر تورات که بنیادین هم نیستند معتقد است؛ و یا آنکه یک مفهوم خاص را با یکى از معجزات تورات مربوط مى بیند، زیرا گمان مى کند بدین ترتیب هیچ کدام از عقایدى را که به استناد تورات موظف به پذیرفتن آنها هستیم انکار نمى کند؛ چنین فردى کافر نیست و گناه او ناشى از خطا و اشتباه، و نیازمند کفاره است.

قانون الهی
آلبو، بر خلاف ابن میمون، ولی همسو با مدرسی ها و تا حدودی با سعدیا، معتقد شد که انسان با تلاش و کوشش خود و بدون کمک پیامبران، بر ایجاد یک جامعه منظم، توانایی دارد. در حالی که ابن میمون عقیده داشت یهودیت، تنها قانون الهی است که به وسیله یک پیامبر راستین، ترویج شده است. آلبو مطرح ساخت احکامی که به نوح داده شده بود نیز شکل دهنده قانون الهی است که سعادت پیروانش را (ولو در حدی کمتر از یهودیت) تضمین می کند. این حالت توجیه کننده نوعی آیین همه نگری است. آلبو مطابق روایتی از تلمود، عقیده داشت که دین داران غیر یهودی (یعنی آن هایی که شریعت نوح را رعایت می کنند) در سرای دیگر، سهمی دارند. اما دعوای مسیحیت و اسلام را، مبنی بر این که شرایعی الهی هستند، مردود شمرد.

اصول بنیادین دین یهود
بخش اول سفر هاعیقاریم با نقد تلاش هاى اولیه فلاسفه (عمدتا ابن میمون و کرسکاس) براى تدوین اصول بنیادین دین یهود آغاز مى شود. به نظر آلبو، ابن میمون نتوانسته است هیچ معیار مشخصى جهت چنین گزینشى ارائه دهد؛ به علاوه، او تردید دارد که فهرست شش معیارى کرسکاس، واقعا مبنایى براى تعیین اصول عام شریعت الهى ارائه دهد. دغدغه آلبو بر خلاف این نویسندگان تبیین اصولى بود که بدون آنها هم مى توان تصورى از شریعت الهى داشت.
سپس آلبو در ادامه به تدوین و تنظیم سه اصل بنیادین براى شریعت الهى مى پردازد: 1) وجود خدا؛ 2) وحى الهى؛ 3) ثواب و عقاب. این عقاید سه گانه بنیادین پیش از آن توسط شمعون بن صمح دوران مطرح شده بود. احتمالا دوران و آلبو، هر دو این نظام را از ابن رشد گرفته اند، که در جایى آنها را همچون نمونه اى از اصول شریعت وحیانى آورده است. آلبو در تبیین ماهیت این اصول سه گانه بنیادین دین خاطرنشان مى سازد که سه برکت گنجانده شده در نماز اضافى مخصوص سال نو، یعنى برکت هاى پادشاهى، یادبود و شوفار نماد این عقایدند. از نظر آلبو، این برکت هاى سه گانه براى معطوف ساختن توجه انسان به عقاید اساسى دین یهود در آغاز سال (دوره سنتى قضاوت الهى) مقرر شده اند، به گونه اى که با اعتقاد درست به این اصول و عقاید برگفته از آنها مى توان در داورى الهى حکمى مطلوب به دست آورد.
تأثیر ابن رشد بر آلبو در تمایزى نمودار مى شود که آلبو میان فردى که منکر این اصول سه گانه دین است و فردى که با تمسک به تفاسیر نادرست از کتاب مقدس اصول دیگرى از یهودیت را منکر مى شود قائل شده است. از این روست که هیلل حکیم که عقیده داشت یهودیان نمى توانند رهایى به دست ماشیح را در آینده چشم بدارند، به دلیل عدم اعتقاد به ظهور ماشیح گناهکار بود اما مرتد نبود؛ زیرا اعتقاد به ماشیح یک اصل بنیادین دین یهود نیست، بلکه یکى از اصول اعتقادى شش گانه است که آنها را باید به عنوان شاخه هاى منشعب شده از این اصول باور داشت. به احتمال زیاد تنزل دادن اعتقاد به مسیحا به این مرتبه ثانوى و فرعى براى رد و تکذیب مسیحیتى بود که اعتقاد به مسیحاى موعود را عقیده بنیادین خود قرار داده بود. در این ارتباط آلبو در منازعه تورتوسا اظهار داشت که حتى اگر ثابت مى شد که مسیحاى موعود قبلا آمده است، او (مسیحا) خود را کمتر از یک یهودى مؤمن نمى دانست.
آلبو بحث خود را در مورد اصول یهودیت با این بیان پایان مى دهد که اصول استنتاجى هشت گانه اى وجود دارد که از سه اصل اساسى این دین منشعب مى شود. این عقاید استنتاجى به همراه اعتقاد به وجود خدا، وحى الهى، و ثواب و عقاب ارکان ضرورى و اجتناب ناپذیر شریعت الهى را تشکیل مى دهند. چهارتا ازاین اصول استنتاجى مربوط به وجود خداست: 1- وحدانیت الهى؛ 2- تجرد الهى؛ 3- استقلال و فرازمانى بودن خدا؛ 4- کمال الهى. سه اصل استنتاجى دیگر درباره وحى است:
1- علم الهى، که قلمرو زمینى را نیز در بر مى گیرد.
2- نبوت
3- اعتبار و حجیت پیامبران الهى که شریعت را اعلام مى دارند.
سرانجام هشتمین اصل استنتاجى مربوط است به مفهوم ثواب و عقاب.

عنایت و مشیت الهى

به نظر آلبو علاوه بر این عقاید اساسى، شش اصل اعتقادى دیگر نیز وجود دارد که هر کس که ایمان خود به شریعت موسى را اظهار دارد موظف به پذیرفتن آنهاست و کسى که منکر این اصول شود، مرتدى است که در جهان آخرت بهره اى ندارد. اما اینها همچون اصول دین نگریسته نمى شود؛ زیرا به نظر آلبو، تنها عقایدى که مى توانند اصول بنیادین در نظر گرفته شوند، عقایدى هستند که بدون آنها یهودیت غیر قابل تصور و غیر ممکن است: خلق از عدم؛ برترى نبوت موسى؛ تغییر ناپذیرى و ثبات تورات؛ تکامل انسان حتى با عمل به یکى از فرمان هاى تورات دست یافتنى است؛ رستاخیز مردگان؛ ماشیح.
دغدغه آلبو در تدوین و تنظیم این فهرست عقاید اساسى یهودیت مفهوم قانون الهى بود. فلاسفه یهودى، مسیحى و مسلمانان قبلا تمایزى میان قانون عادى و عرفى با قانون الهى بیان کرده بودند، اما از نظر آلبو سه نوع قانون وجود دارد: 1. قانون طبیعى؛ 2. قانون قراردادى؛ 3. قانون الهى. به نظر آلبو، برترى قانون الهى نسبت به قانون طبیعى و قراردادى ناشى از هدف آن است، یعنى هدایت انسان ها به سوى دست یابى به سعادت واقعى. در حالى که قانون طبیعى جهت نظم بخشیدن به جامعه در نظر گرفته شده و قانون قراردادى به دنبال بهبود و تکمیل نظم اجتماعى است، قانون الهى تنظیم کننده رفتار و اعتقاد است، و در نتیجه، شریعت خدا درست و عادلانه است و جان را احیا مى کند. آلبو در ارائه این فرضیه مزموره نوزده را به صورتى تفسیر مى کند که برترى قانون الهى بر قوانین قراردادى و طبیعى را نشان دهد.
کتاب سفر هاعیقاریم آلبو شهرت قابل توجهى در میان جامعه یهود پیدا کرد. پس از چاپ اولش توسط یوشع سلیمان سانچینو در سال 1485، نسخه هاى چاپى بعدى با شمارگان زیاد روانه بازار شد. در قرن بعدى توسط یعقوب کوپلمان اهل برست و نیز در قرن هفدهم توسط گدلیا بن سلیمان لیپشوتس لوبلینى تفسیرى بر آن نوشته شد. در سال 1884 ترجمه آلمانى آن توسط و. شلسینگر به همراه مقدمه اى محققانه به قلم ل. شلسینگر در فرانکفورت انتشار یافت و چاپى انتقادى از متن به همراه ترجمه و یادداشت هاى انگلیسى توسط هوسیک، در سال 29ـ1930 به چاپ رسید. در میان محافل مسیحى تعدادى از عالمان الهیات، همچون هوگو گروتیوس و ریچارد سیمون نظر مساعدى به آن اثر داشتند؛ سایر عالمان الهیات نوشته آلبو را دفاعیه اى قوى از یهودیت و در نتیجه تهدیدى بالقوه براى تعالیم مسیحیت دانستند.

زندگی و اندیشه های الهیاتی یوسف بن شم طوو ابن شم طوو

یوسف بن شم طوو ابن شم طوو در سال 1400 متولد شد. ابتدا در دربار جان دوم پادشاه کاستیل و سپس تحت فرمان هنرى چهارم پادشاه کاستیل کار مى کرد. او به سبب موقعیتش در دربار مى توانست در مباحثات متکلمین مسیحى شرکت کند. اما ظاهرا در سال 1456 مغضوب واقع شد و خانه به دوش از جایى به جاى دیگر مى رفت و در روزهاى شبات به تبلیغ مى پرداخت. وى در سال 1460 به شهادت رسید. یوسف تا سال 1460 تحقیقات فلسفى چندى نوشت که شامل موارد زیر است:
شرحى بر کتاب اخلاق نیکوماخوس ارسطو، دو شرح بر کتاب امکان الاتصال بالعقل الفعال از ابن رشد، شرحى بر کتاب شرح ابن رشد بر رسالة فى العقل از اسکندر افرودیسى و تفسیرى بر مراثى ارمیاى نبى.
علاوه بر این، او کتاب رد اصول اعتقادى مسیحیت از حسداى کرسکاس را به زبان عبرى ترجمه کرد و شرحى بر آن نوشت. دو اثر دیگر نیز از او به چاپ رسید: شکوه و جلال خدا و شرحى بر رساله هجوآمیز آلتکا بوتکا که حساسیت سازمان تفتیش عقاید را نسبت به کنایه آمیز بودن نوشته هاى پروفیات دوران برانگیخت. هدف از کتاب شکوه و جلال خدا تلفیق فلسفه و دین است. یوسف بر اساس نسخه لاتینى کتاب اخلاق نیکوماخوس بیان مى دارد آراى ارسطو در بخش اول و دهم این اثر قابل انطباق بر توراتند. یوسف در تعیین حدود و ثغور تصورش از راه منتهى به خیر متعالى و نیز شناخت ماهیت آن از متون ارسطو که از لاتینى ترجمه شده (و با تفسیرى جامع همراه بود) نقل قول مى آورد. در اینجا او همواره از بازگشت به اصول ارسطویى دفاع مى کند.

انجام فرمان هاى الهى
به نظر یوسف، با انجام فرمان هاى الهى مى توان به کمال دست یافت. به نظر او، یهودیان باید قوانین حاکم بر عالم و عقایدى را که اساس نظام شرعى یهودند بپذیرند، گرچه داشتن درکى جامع از این مفاهیم لازم نیست. همان گونه که زرگر نیاز ندارد که ماهیت فلزى را که به کار مى برد بشناسد و یا منجم نیازى نیست که ماهیت اجسام سماوى را دریابد، به همین ترتیب فرد یهودى نیز موظف به داشتن درکى عمیق از اصول این دین نیست، در عوض آنچه مورد نیاز است تعهد نسبت به تورات است.

دو حوزه عمده تحقیق برای فیلسوف

یوسف درباره وظیفه فیلسوف مى گوید دو حوزه عمده تحقیق وجود دارد. حوزه نخست حوزه علم حقیقى است که از امور موجود به دست مى آید؛ این علم به ریاضیات طبیعى و ریاضیات الهى تقسیم مى شود و براى عقل و تکامل آن ضرورى مى باشد. موضوع این رشته علمى، یعنى موجودات، به شناخت خدا و احساس تعهد نسبت به او رهنمون مى شود. همچنین فعالیت عقلانى راهى است به سوى تکاملى که توسط تورات به انسان ارزانى مى شود، لذا مى توان از طریق فعالیت هاى فکرى و عقلانى به شریعت الهى دست یافت.
در سلسله مراتب صور، صورت عقل برتر از نفس حیوانى است و نفس حیوانى مى تواند در عقل کامل تر گردد. به همین ترتیب زمانى که صورت عقلانى توسط فردى که دیندار است دریافت مى گردد، با موفقیت بیشترى عمل مى کند. از این رو فرد دیندارى که به کمال دست مى یابد به بالاترین مرتبه کمال دست یافته است، زیرا او مى تواند کمالات دو حوزه امور فلسفى و دینى را در درون خود متحد سازد.
حوزه دوم تحقیق و جستجو مربوط است به فلسفه هاى یونانى که به دنبال رد و تکذیب دین وحیانى بودند. در چنین متونى هر آنچه منطبق با تورات نیست خیالى باطل و موهوم است. به نظر یوسف، با وجود این، نمى توان انکار کرد که برخى از یهودیان تکامل فکرى و عقلانى را خیر برتر مى دانند. در نتیجه، آنها تورات را حقیر مى شمارند، در حالى که یهودیانى که تربیت و پرورش فلسفى نیافته اند، همچون اهالى فرانسه، براى این دین جان مى باختند. این بیان دلالت بر این ندارد که تحقیق علمى را باید کنار نهاد. اما یوسف کسانى را که تأکید مى کنند تا رسیدن به سنى خاص نباید به دنبال فلسفه و علوم رفت مى ستاید؛ تا این سن حقایق دینى روح را متحول ساخته و فرد مى تواند میان صادق و کاذب تمیز دهد. از این رو، مادامى که حدود علم مشخص و معین است، نباید آن را منع و قدغن کرد.
یوسف در ادامه مى گوید کشف حکمت فرمان ها و احکام الهى امکان پذیر نیست. جهت درک حقیقت میصواها باید دست به دامان کسى شد که خدا اراده اش را براى او آشکار ساخته است. صفات طبیعى اشیا وجود دارند، و در این مطلب تردیدى نیست؛ در مورد فرمان هاى الهى نیز همین گونه است. مبانى وادله آنها وجوددارند، گرچه نتوان آنها را شناخت.


Sources :

  1. انجمن کلیمیان ایران- تعلیمات دینی و فرهنگ قوم یهود

  2. دن کوهن شرباک- فلسفه یهودی در قرون وسطا- مترجم علیرضا نقدعلی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1383

  3. فردریک کاپلستون- دیباچه ای بر فلسفه قرون وسطی- ترجمه مسعود علیا- نشر ققنوس 1383

  4. ویکی‌پدیا- دانشنامه آزاد

  5. نینیان اسمارت، وینگ زای چان، شلوموپینز- کتاب سه سنت فلسفی، گزارشی از فلسفه های هندی، چینی و یهودی- ترجمه ابوالفضل محمودی- صفحه 257-250

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/115045