متفکران الهیاتی یهود در قرن پانزدهم (شم طوو و اسحاق عارمئا)

زندگی و اندیشه های الهیاتی ابراهیم بن شم طوو بیباگو

ابراهیم بن شم طوو بیباگو، پس از زندگی در هوسکای آراگون، مدیر یک مدرسه دینی در ساراگوسا شد. وی علاوه بر کسب تحصیلات سنتی یهود، عبری و لاتینی را نیز آموخت و با اناجیل و نوشته های یوسیبیوس و توماس آکوئیناس آشنا شده بود. او مؤلف آثار بسیاری بود و نوشته های باقی مانده از او عبارتند از: شجره حیات در مورد خلقت، نامه هایی به موسی آروندی، شرح هایی بر شروح متوسط ابن رشد بر کتاب های معقولات ثانی و مابعدالطبیعه، موعظه ای بر مبنای سفر پیدایش و اثر برجسته او که راه دین نام دارد.

رابطه صفات با ذات الهی
به نظر بیباگو، خدا فاعل علی الاطلاق است، و به تمام اشیا وجود را ارزانی داشته است. او به پیروی از ابن رشد و موسای ناربونی اظهار می دارد که کثرت به این علت در عالم واقع می شود که خدا فلک نهایی را مستقیما و بدون تکیه به کمک عقل به حرکت درمی آورد. او در مورد صفات الهی می گوید، صفات با ذات الهی یکیند و مستلزم کثرت نیستند. علاوه بر این، بیباگو اظهار می دارد که این صفات ایجابیند، گرچه تنها از طریق سلبی می توان آنها را شناخت. به همین دلیل است که عقل، یعنی فاعل شناسایی، و متعلق شناخت در انسان ها اتحاد دارند و یک چیزند. شناخت صفات الهی مستلزم آن است که آدمی خود را با خدا یکی بیابد و این امری غیر ممکن است. گذشته از این، شناخت برای انسان ها به معنای درک علل موجودات است اما خدا علت ندارد.

خلقت عالم نامتناهی
بیباگو در ادامه اظهار می دارد که خدا با خلقت عالم نامتناهی خویش را محدود می کند؛ افعال او فقط تا آن اندازه که نامتناهی بودن وی با حد و مرزهای نظام خلقت محدود می شود، نشانه محدودیت های اوست. این رابطه میان نامحدود و محدود صرفا به شیوه ای سلبی قابل درک است؛ شناخت آدمی از مرز مشترک متناهی و نامتناهی نمی تواند فراتر رود، اما خدا خودش را درک می کند و در نتیجه تمام خلقت را که شامل افعال و افکار انسان ها نیز می شود، درک می کند.

مفهوم اراده الهی
بیباگو در مورد مفهوم اراده الهی اظهار می دارد که این مفهوم صرفا محدودیت فعل الهی را، که خود را در جهان متناهی محدود کرده است، تبیین می کند. اراده الهی دوام و بقای عالم را موجب می شود و در تمام امور تجلی یافته است. با وجود این، اراده الهی قوانین طبیعت را برهم نمی زند، بلکه بر عکس عین آنهاست. صورت هر امر موجود، در نتیجه عملکرد اراده الهی در تمام اشیا پیدا می شود. خدا از این طریق در عالم مادی تجلی دارد، و بلکه حتی بیش از این، او صورت و نفس وجودات عقلی، یعنی عقول مفارق، و نفس عالم فرشتگان است. او عالم را به حرکت درمی آورد و حرکت آن را دوام می بخشد. بدین ترتیب خدا به عنوان یک موجود نامتناهی عالم را با تناهی آن خلق کرده و ادامه آن را موجب می شود.

رابطه عالم با اسمای مختلف خدا
به نظر بیباگو، خود عالم به سه بخش تقسیم می شود؛ این سه بخش با اسمای مختلف خدا انطباق دارد: نام هفتاد و دو حرفی با عالم کون و فساد معادل است؛ نام چهل و دو حرفی با عالم افلاک معادل است؛ و نام دوازده حرفی با عالم عقول مفارق معادل است. اما بیباگو در جایی دیگر بیان می دارد که یک گذار تدریجی میان فعلیت مطلق (خدا) و قوه مطلق (ماده) برقراراست. ازنظر بیباگو، عالم به واسطه اراده الهی از خدا تجلی می یابد.

معجزات

بیباگو در مورد معجزات اظهار می دارد که علت مادی چنین رویدادهایی همان شیئی است که تغییر می کند. در مورد آب نیل که به خون تبدیل شد، مایع علت مادی بود. با این فرض، خود شیء باید قابلیت چنین تغییری را داشته باشد. بیباگو جهت تبیین علت صوری یک معجزه به عصای موسی اشاره می کند که تبدیل به مار شد. در اینجا علت صوری نه عصاست و نه مار، بلکه خود محتوای تغییر یک صورت به صورت دیگر است؛ یعنی به قول بیباگو علل تغییر عصا به مار خودشان در این صورت ها وجود نداشتند. اینکه پیامبر، و به عبارتی عقل فعال، و یا جریانی سماوی را علت بی واسطه یک معجزه بدانیم خطاست؛ به بیان دیگر، افعال این عوامل ثابت است در حالی که فعل معجزه آسا آزادانه و از روی اختیار است.

تمایز میان چهار نوع پدیده
بیباگو در این زمینه میان چهار نوع پدیده تمایز می نهد: 1.پله تغییری است که بر اساس قانون طبیعی واقع می شود؛ این امر مؤید حقانیت معجزه است. 2. نس خود معجزه است که رستگاری و نجات یک فرد یا یک جامعه را به همراه دارد. 3. آیت (اوت) به امر خارق العاده و استثنایی طبیعت گفته می شود. 4. سند و نمونه (موفت) آن است که توسط آن معنا و اهمیت یک واقعه بیان می شود. علت تمام این پدیده های فوق طبیعی و خارق العاده خداست. با وجود این، برای اینکه یک معجزه (نس) واقع شود، عقل فعال، فاعل واسطه است؛ پیامبر علت واسطه برای واقع شدن آیت و برهان است؛ و پله فعل مستقیم خدا است. اما علت غایی معجزات مهم ترین علت است و آن دین راستین است.

هدف آفرینش انسان
بیباگو در مورد هدف وجود یافتن و هستی انسان بیان می دارد که انسان بدل خداست. از آنجایی که انسان ها در عالم عقول و عالم ماده شرکت دارند، باید در هر دو قلمرو به کمال دست یابند. تلاش جهت صرف اتصال خود به عقل فعال کافی نیست. تکامل افعال مادی نیز اهمیت اساسی دارد. بیباگو در این رابطه اظهار می دارد که طلب معقولات کاوشی است که سرانجام جای خود را به طبعی ثانوی که در معرض کون و فساد نیست، می دهد. به نظر بیباگو، نفس در این مرحله دوم از سوی عقل فعال جذب می گردد؛ این مرتبه نبوت است. اتصال به عقل فعال، در اینجا صرفا یک فرآیند خودکار و غیر ارادی نیست؛ بلکه نیازمند تأثیر اراده الهی است.

نبوت
از نظر بیباگو، نبوت مستلزم دریافتن چیزهایی است که دانش بشری به تنهایی نمی تواند به آنها دست یابد، و نیز مشتمل بر استعداد پیشگویی آینده است. بیباگو علاوه بر این شکل نبوت که توسط انسان ها دنبال می شود، نوع دیگری از فعالیت نبوی را توصیف می کند. در این مورد خدا زمانی که بخواهد خود را به قومش معرفی کند، واژگانی را به دهان فرد می گذارد. زمانی که این امر واقع می شود، پیامبر به عنوان وسیله مشیت الهی عمل می کند. بیباگو در بحث از انواع مختلف فعالیت نبوی اظهار می دارد که تمایز نبوت وابسته به فردی است که از غیب خبر می دهد. به نظر او موسی بزرگ ترین پیامبر بود؛ کمال او تضمین کرد که دیگر هیچ شریعت کامل تری به بشر داده نمی شود. بیباگو در این زمینه اظهار می دارد که سه نوع مشیت وجود دارد: مشیت طبیعی، مشیت مربوط به اتصال عقل، و مشیتی که به سعادت اسرائیل مربوط می شود.

تعلق مشیت الهی به قوم یهود
به نظر بیباگو، مشیت الهی بیشتر مربوط به قوم یهود است تا دیگران. زیرا آنها به واسطه کمال تورات «عقل بالفعل» اند. مشیت خاص بیشتر متوجه افرادی است که عقل خویش را به کمال رسانده اند، و این امر درباره مجموعه قوم اسرائیل صدق می کند. با وجود این، اگر فردی متعلق خاص مشیت و عنایت خدا باشد، این صرفا به خاطر این نیست که او متعلق به ملت یهود است، بلکه به این جهت است که او خود را با اسرائیل که حقایق تورات را دریافته متحد کرده است؛ لذا یک فرد یهودی را می توان این گونه تعریف کرد: فردی که معتقد به دین حقیقی است و به عنوان یک انسان واجد علم طبیعی، و به عنوان پیرو دین اسرائیل دارای علمی اضافی و مکمل است.

زندگی و اندیشه های الهیاتی اسحاق بن موسی عارمئا

اسحاق عارمئا متولد سال 1420، حاخام، فیلسوف و واعظ اسپانیایی بود. در ابتدا در زاروما تدریس می کرد، سپس به عنوان حاخام در تاراگونا و فراگا در منطقه آراگون به خدمت پرداخت، سپس حاخام کالاتایود شد و در آنجا بود که اکثر آثارش را تألیف کرد. برای مقابله با وعظ های مربوط به نوکیشی که یهودیان آراگون مجبور به شنیدن آن بودند، او سخنرانی هایی در تبیین اصول بنیادین یهودیت ایراد می کرد. این وعظ ها بنیان و اساس آثار بعدی شد و در بر دارنده اطلاعات مهمی در مورد تاریخ جامعه یهود اسپانیا بود. او به عنوان طرفدار و حامی دین یهود، در تعدادی از مناظره ها با الهیدانان مسیحی شرکت جست.
پس از اخراج یهودیان از اسپانیا در سال 1492 در ناپل سکنا گزید. مهم ترین اثر عارمئا، عهد اسحاق شامل 105 «باب» است، و به شکل مواعظ فلسفی و تفاسیر تمثیلی بر اسفار پنج گانه نوشته شده است. هر کدام از این بابها شامل یک موعظه است که به دو بخش تقسیم می شود: تحقیق و توضیح. عارمئا در بخش اول یک موضوع فلسفی را بر اساس منابع حاخامی و آیات کتاب مقدس مورد بررسی و کاوش قرار می دهد؛ بخش دوم بیشتر در بر دارنده تفاسیر مربوط به کتاب مقدس است. در پایان موعظه، این دو بخش به صورتی هماهنگ ترکیب و تلفیق می شوند. دیگر آثار عارمئا عبارتند از یک رساله جدلی در مورد رابطه میان فلسفه و دین، تفسیری بر پنج طومار، و تفاسیری بر کتاب های امثال و استر و نیز شرحی بر کتاب اخلاق ارسطو.

حقیقت دینی ورای عقل آدمی
عارمئا در نقد ابن میمون بیان می دارد که حقیقت دینی ورای عقل آدمی است. وی می گوید عقول ما دریافت کننده داده های حسیند که نمی توانند علم خاصی در مورد عالم ارائه دهند؛ به همین ترتیب کاوش عقلانی نیز محدودیت دارد، لذا فلاسفه نمی توانند مسائل بنیادین متافیزیکی را حل کنند. به علاوه، گرچه فلسفه می تواند اطلاعاتی در مورد خدای طبیعت ارائه دهد، ولی نمی تواند به اسرار و رموز امور آخرت پی ببرد. به همین جهت بود که ابراهیم با شناخت خدا بر اساس عقل شروع کرد؛ او همچون فلاسفه تنها معتقد به چیزی بود که امکان شناختش برای او وجود داشت. اما زمانی که از طریق دین به خدا ایمان آورد، «او به ادونای اعتماد کرد و ایمان آورد، و خداوند آن را از نیکی و درستی او شمرد.» (سفر پیدایش، 15:6)
به نظر عارمئا، این فعل ایمان آوردن برتر از شناخت عقلانی است. با وجود این، ابراهیم به ایمانی کامل دست نیافته بود. آن چنان که در پیدایش 15:8 آمده است، ابراهیم از خدا پرسید خدایا، از چه طریقی دریابم که آن را به ارث خواهم برد؟ خدا در پاسخ اظهار داشت: «در حضور من حرکت کن و تکامل یاب.» (پیدایش، 17:1)

رابطه عقل و ایمان

عارمئا در نقد محققان عصر خویش که می خواستند ایمان خود را بر یافته های عقلی استوار سازند اظهار می دارد که میان ایمان و عقل ناسازگاری هایی اساسی وجود دارد که قابل رفع نیست. اما این دلالت بر این ندارد که باید کتاب مقدس را بر اساس معنای ظاهری و لفظی آن بفهمیم؛ به بیان دقیق تر، گرچه ایمان برتر از عقل است، ولی در تناقض با آن نمی باشد، در عوض، ایمان بر عقل ترجیح دارد و برخی از آیات کتاب مقدس را باید به صورت تمثیلی و نمادی تفسیر کرد. عارمئا خاطرنشان می سازد که این در واقع همان چیزی است که تلمود بارها انجام داده است. با وجود این، انسان نباید فروغ معنای ظاهری متن را از دست بدهد. عارمئا در این زمینه از فیلسوفانی که زیاد به تفاسیر تمثیلی آیات می پردازند به شدت انتقاد می کند.

شش اصل ایمانی
عارمئا در دفاع از سنت، شش اصل ایمانی مطرح می کند: 1- خلقت ؛2- قدرت مطلق الهی؛ 3- نبوت و وحیانی بودن تورات؛ 4- مشیت و عنایت الهی؛ 5- توبه؛ 6- جاودانگی نفس.
از دیدگاه او، این اصول کلی تعیین کننده دین فلسفی یا الهی نیست، بلکه به عکس مبنایی برای دین یهود است. عارمئا می گوید این اصول درست همان طور که دین به عقل اضافه شده است مکمل فلسفه اند.

مفهوم قدرت مطلق الهی
عارمئا در مورد مفهوم قدرت مطلق الهی بیان می دارد که خدا می تواند قوانین طبیعت را به حال تعلیق درآورد و از این طریق معجزات را انجام دهد. این قوانین بر دو نوعند: قانون طبیعی که تابع قانون علیت است و قانون فوق طبیعی که امور عادی هستی را تحت تأثیر قرار می دهد. فلاسفه ای همچون موسای ناربونی و ابن گرشوم منکر وجود ماهیات فوق طبیعیند، به خاطر اینکه آنها انسان ها را در زیر افلاک سماوی که صرفا اجسامی بی جانند قرار می دهند.
اما به نظر عارمئا، انسان ها شبیه خدا خلق شده اند و لذا می توانند بر عالم طبیعی اعمال قدرت نمایند. اما به رغم چنین توانایی هایی، خطا و اشتباه آدمی می تواند موجب بی نظمی های عالم گیر شود. از این رو میان افعال انسان و موجودات رابطه ای مهم وجود دارد. طبیعت از طریق فعالیت انسان می تواند تعالی یابد یا سقوط کند. او در پرتو این نکته اظهار می دارد که وجود تطابق میان عالم انسانی و عالم طبیعت ضرورت دارد تا هماهنگی جهانی تضمین شود.


Sources :

  1. انجمن کلیمیان ایران- تعلیمات دینی و فرهنگ قوم یهود

  2. دن کوهن شرباک- فلسفه یهودی در قرون وسطا- مترجم علیرضا نقدعلی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1383

  3. فردریک کاپلستون- دیباچه ای بر فلسفه قرون وسطی- ترجمه مسعود علیا- نشر ققنوس 1383

  4. ویکی‌پدیا- دانشنامه آزاد

  5. نینیان اسمارت، وینگ زای چان، شلوموپینز- کتاب سه سنت فلسفی، گزارشی از فلسفه های هندی، چینی و یهودی- ترجمه ابوالفضل محمودی- صفحه 257-250

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/115046