تحولات کلیسای کاتولیک در جهان معاصر

کاتولیک

کلیسای کاتولیک رومی که ابتدا برخوردی بسیار منفی با تحولات جهان معاصر داشت، در اواخر قرن نوزدهم و از زمان پاپ یوحنای بیست و سوم به نوگرایی رو آورد و با این شعار پا به قرن بیستم گذارد. در پایان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نهضتی به نام تجددگرایی کاتولیک به وجود آمد که سعی داشت به دستاوردهای علوم جدید توجه کند و در زمینه تاریخ و متون مقدس تحقیقات جدیدی به عمل آورد هر چند این نهضت هواداران زیادی در سراسر اروپا پیدا کرد؛ اما در سال 1904 به وسیله پاپ پیوس دهم محکوم و متوقف شد. حرکت دیگری که در این کلیسا به ظهور رسید و هنوز از رونق برخوردار است تومیسم جدید است که می کوشد فلسفه کلامی توماس آکوئیناس را با اصلاحات و دستاوردهای عصر جدید منطبق سازد.

دو حادثه مهم در کلیسای کاتولیک در دو قرن اخیر
هر چند در کلیسای کاتولیک، حوادث متعددی در دو قرن اخیر رخ داد، حادثه مهم بسیار قابل توجه است شورای اول واتیکان (1869- 1870 م) است.
مهمترین مصوبه این شورا آموزه عصمت پاپ است. نویسنده ای مسیحی پیشینه، بحثها و نتیجه نهایی این شورا را اینگونه بیان می کند.

دیدگاه «کالیکانیسم»
در قرون پس از اصلاح دینی، دو نگرش متفاوت در مورد مرجعیت در کلیسای کاتولیک وجود داشت، تحت عنوان دیدگاه «کالیکانیسم» مطرح بود و عمدتا در فرانسه رواح داشت. پیروان این دیدگاه، پاپ را رهبری می دانستند که رهبری او در چارچوب اصول و قوانین کلیسایی است. آنان با پیروی از نگرش ویلیام آکامی و جنبش شوراگرایی که در قرون چهاردهم و پانزدهم مطرح شد، روی اقتدار شورای عمومی کلیسایی بر پاپ تأکید داشتند. آنان همچنین بر این باور بودند که تا وقتی کلیسا موافقت خود را با نظر پاپ اعلام نداشته، نظر وی قابل اصلاح است. این دیدگاه ها، به سال 1682 در پاریس در بیانیه ای تحت عنوان «چهار اصل» بیان شد. در قرن نوزدهم، آرمان کالیکانیسم رو به تضعیف نهاد.

دیدگاه «اولترامونتانیسم»
دیدگاه دیگر که پیروان آن در کلیسا در اکثریت قرار داشتند، بر این باور بود که پاپ، رهبر مطلق در کلیساست و شوراهای عمومی اعتبار خود را از او می یابند. این دیدگاه تحت عنوان «اولترامونتانیسم» نامیده می شد (یعنی ورای کوههای آلپ در رم). در قرن نوزدهم جناح اولترامونتانیسم نیرومند بود و شدیدا در پی آن بود تا خطاناپذیری پاپ را تعریف کند. پاپ پیوس نهم که از سال 1846 تا 1878 مقام پاپی را داشت. از پیروان سرسخت این دیدگاه بود. در سال 1868 وی دستور تشکیل شورای اول واتیکان را صادر کرد که بین سالهای 1869 تا 1870 برگزار شد.

دو اساسنامه شورا مبتنی بر اصول ایمان
شورا در طول هشت ماه فعالیت خود دو اساسنامه مبتنی بر اصول ایمان را تدوین کرد. نخستین اساسنامه که «ایمان کاتولیک» نام داشت شامل موضوعهایی چون خدا آفریننده جهان، موضوع کاشفه، ایمان، و رابطه ایمان با عقل می شد. اساسنامه دوم که اهمیت بیشتری داشت «کلیسای مسیح» نام داشت و در آن خطا ناپذیری پاپ تعریف شده بود. در زمان تشکیل شورا، اکثریت اسقف های کاتولیک به مصون از خطا بودن پاپ باور داشتند، اما باید اصطلاح مصون از خطا بودن پاپ به شکل روشنتری تعریف می شد. سوال اصلی این بود که پاپ «چه زمانی» مصون از خطاست؟

نظریه افراطی دبلیو. جی. وارد
دبلیو. جی. وارد، یک انگلیسی که از کلیسای انگلیکان به کیش کاتولیک گرویده بود، این نظریه افراطی را مطرح کرد: «هر یک از اظهارات پاپ در مورد آموزه ها به شکلی مصون از خطا تحت هدایت روح القدس است.» اما اکثریت اعضای شورا دیدگاه معتدلتری در مورد مصون از خطا بودن پاپ داشتند. سوالی که آنان مطرح می کردند این بود، پاپ در چه قلمروهایی مصون از خطاست؟ برای مثال، آیا مصون از خطا بودن او در مورد مسائل تاریخ هم صادق است؟ و بالاخره اینکه آیا پاپ جدا از کلیسا و اسقفها مصون از خطاست؟ این سوالات در شورا مورد بحث و بررسی قرار گرفتند.

تسلط اولترامونتانیست های بر شورا

اولترامونتانیست های بر شورا مسلط شدند. کاردینال مانینگ (که قبلا یک مسیحی انجیلی بود) و گروهی دیگر که عضو هیأت نمایندگی بودند که باید پیش نویش تعریف این آموزه را آماده می کردند، تمهیداتی اندیشیدند تا از میان کسانی که مخالف آموزه مصون از خطا بودن پاپ بودند و در اقلیت قرار داشتند، هیچ فردی به عضویت هیأت ویژه تهیه پیش نویسی این آموزه در نیاید. اما یکی از بیست و چهار نفری که از سوی آنان انتخاب شده بود تا عضو هیأت ویژه باشد، در آخرین لحظه، نظر خود را در این مورد تغییر داد و با تعریف آموزه مصون از خطا بودن پاپ به مخالفت برخاست! در جولای 1870 رأی نهایی در این مورد صادر شد. در رأی گیری ماقبل نهایی، که در مورد متن تعریف آموزه انجام گرفت، سه چهارم اسقفهای شرکت کننده در شورا به نفع متن پیشنهادی رأی دادند.
سپس هیئتی از سوی گروهی اقلیت مخالف به ملاقات پاپ شتافت تا از او خواهش کنند که متنی معتدلتر در این مورد منتشر شود، اما ملاقات آنان سودی نداشت. بنابراین، کسانی که مخالف این بیانیه بودند، تصمیم گرفتند تا در جلسه رأی گیری نهایی، نه به این بیانیه رأی موافق بدهند؛ (زیرا اعتقادی به درستی آن نداشتند.) و نه علیه آن رأی بدهند؛ (زیرا این عملشان رسوایی بزرگی را به وجود می آورد. ) بنابراین نامه ای به پاپ نوشتند و مجددا بر دیدگاههای خود پافشاری کردند. آنان همچنین به اطلاع پاپ رساندند که شورا را ترک می کنند تا علیه او رأی ندهند و در شرایطی به حوزه های خدمت اسقفی خود باز می گردند که «اندوهگین از شرایط غم انگیز به وجود آمده» بودند. «ما بر این باوریم که آرامش وجدانها به نا آرامی تبدیل شده است.»

تصویب بیانیه شورا

در رأی گیری نهایی، در غیبت گروه اقلیت مخالف، بیانیه تنظیم شده با 533 رأی موافق و 2 رأی مخالف تصویب شد: «برای پیروی وفادارانه از سنتی که از آغاز ایمان مسیحی به ما رسیده است، برای جلال نجات دهنده ما خدا، تکریم مذهب کاتولیک، و نجات مسیحیان، با تأیید شورای مقدس، ما (پاپ پیوس نهم) این اصل ایمانی مکاشفه شده را تعریف کرده و تعلیم می دهیم: پاپ روم، وقتی بر اساس اقتداری که به او داده شده و توسط مساعدت الهی که به او به سبب جانشینی پطرس متبارک وعده داده شده، سخن می گوید؛ (یعنی در مقام شبان و معلم همه مسیحیان و در اقتدار غایی و رسولانه خود، آموزه ای را در مورد ایمان یا امور اخلاقی تعریف می کند که کلیسای جهان باید بدان باور داشته)، سخن او مصون از خطاست. و این مصون از خطا بودن امری است که از سوی منجی الهی به کلیسایش بخشیده شده است تا کلیسایش به هنگام تعریف آموزه های مربوط به ایمان و امور اخلاقی، مصون از خطا باشد؛ بنابرانی، تعاریف پاپ روم غیر قابل اصلاح بوده، بر اساس رضایت و خشنودی کلیسا نیست.» اما اگر کسی (که خدا نکند که چنین باشد) بر آن باشد تا با این حکم به مخالفت برخیزد، ملعون باد.

عمیقتر شدن شکاف موجود بین کلیسای کاتولیک و کلیساهای دیگر
آموزه مصون از خطا بودن پاپ، از سوی کلیسای ارتدوکس شرق و پروتستان ها پذیرفته نشد. مانینگ و برخی اشخاص دیگر با اطمینان پیش بینی کرده بودند که پذیرش این آموزه باعث سرازیر شدن سیل اشخاص به سوی کلیسای کاتولیک خواهد شد، اما نه تنها چنین نشد بلکه شکاف موجود بین کلیسای کاتولیک و کلیسای دیگر عمیقتر شد. در حال حاضر، این آموزه حتی در کلیسای کاتولیک نیز زیر سوال رفته است. عالم الهی کاتولیک، هانس کونگ علیه این آموزه مطالب بسیاری به نگارش در آورده است. در یک بررسی که در سال های اخیر انجام شده، چنین گفته می شود که مصوبه های شورای اول واتیکان بی اعتبار است؛ چون بر این شورا آزادی حاکم نبوده، منتها این نظر چندان مورد قبول واقع نشده است.

شورای دوم واتیکان

این شورا که در سال 1961 م. تشکیل شد در تاریخ مسیحیت معاصر، اهمیت زیادی دارد. درباره شکل گیری و نتایج این شورا یکی از نویسندگان مسیحی می گوید در سال 1958، پاپ جدیدی انتخاب شد که با عنوان پاپ یوحنای بیست و سوم به مسند پاپی نشست. از آنجایی که وی 77 سال سن داشت، به او به عنوان شخصی نگریسته می شد که تنها در پی حفظ وضع موجود است و به چیزی بیشتر از این نمی اندیشد. اما دورانی که وی در مسند پاپی بود نقطه عطفی در تاریخ کلیسای کاتولیک معاصر محسوب می شود. وی روی نیاز کلیسا به همگام شدن با جهان معاصر یا Aggiorramento تأکید می کرد. از نظر این شخص، کلیسا نیاز داشت تا جهان معاصر را درک کند. از نظر او اگر چه اصول ایمانی تغییر نمی کنند، شکل بیان آنها می تواند تغییر کند و در واقع، باید هم تغییر کند. به عقیده او، پروتستان ها «برادران جدا شده از کلیسا» بودند و نه بدعتکارانی شریر. در سال 1961 پاپ دستور تشکیل شورای دوم واتیکان را صادر کرد.
این شورا بین سالهای 1962 تا 1965 تشکیل شد. پاپ یوحنای بیست و سوم، تنها در ظرف در حال جوشیدن را برداشته بود. هنگامی که اسقف ها گرد هم آمدند، با کمال تعجب دریافتند کسانی که طرفدار تغییر و دگرگونی در کلیسا هستند، در اکثریت قرار دارند، این شورا، از تغییرات عمیقی که در نگرش اسقفها و روحانیون پس از شورای اول واتیکان به وقوع پیوسته بود، پرده برداشت. اسناد و بیانیه های طولانی شورای دوم واتیکان، روحی کاملا متفاوت از آنچه بر شورای اول واتیکان حاکم بود، بر کالبد کلیسا دمید. این اسناد بیشتر حالت شبانی و مراقبتی داشتند تا اینکه فقط بیانگر اصول ایمان باشند و در مورد مسیحیان دیگر، مذاهب مختلف و جهان معاصر، لحنی آشتی جویانه داشتند و نه مجادله آمیز. جفا و آزار مذهبی که در تاریخ کلیسای کاتولیک نقش بزرگی داشت، رد شد و تمایل به تصدیق خطاهایی که کلیسا مرتکب شده بود، ابراز گشت.

مهمترین سندهای شورای دوم واتیکان
مهمترین سندهای منتشر شده در این شورا، دو سندی بود که به «کلیسا و مکاشفه الهی» مربوط می شد. در سند مربوط به کلیسا، تلاش شده بود عدم تعادلی که در تصمیم های شورای اول واتیکان وجود داشت و تماما بر اقتدار مطلق پاپ تأکید می کرد، اصلاح شود. (البته یکی از دلایل چنین تصمیمی در شورای اول واتیکان، این بود که شورا به اجبار پیش از پایان کامل کار خود خاتمه یافت.) اگر شورای اول واتیکان بر نقش پاپ به عنوان جانشین پطرس تأکید داشت، شورای دوم واتیکان جمیع اسقف ها را «جانشین جمع رسولان در امر اقتدار تعلیمی و امر شبانی» می دانست. مجموعه کل اسقفها صاحب اقتدار کامل و برتر بر کلیسای جهانی هستند، اما این اقتدار آنان تنها «همراه با اقتدار سر و رهبر کلیسا، پاپ روم و هرگز جدا از آن» وجود ندارد، و این تنها، پاپ است که صاحب قدرت کامل، برتر، و جهانی بر کلیساست و اوست که می تواند آزادانه این قدرت را به کار گیرد....
در تنظیم سند «مکاشفه الهی» اختلاف نظر و کشمکش بین دو گروه محافظه کار و گروهی که خواهان تغییر و دگرگونی بودند، شکل صریحتری به خود گرفت و پیش از انتشار سند نهایی، پنج نسخه مقدماتی تدوین شد. نسخه نخست، نسخه ای بود که یک نگرش محافظه کارانه افراطی بر آن غالب بود و در هنگام رأی گیری، شصت درصد شرکت کنندگان شورا به شکل قاطع آن را رد کردند. در این نسخه مقدماتی، خصوصا پنج مورد غیر قابل پذیرش به نظر می رسید که عبارت بودند از «مکاشفه صرفا به شکل آموزه های مکاشفه شده وجود دارد»، «کتاب مقدس و سنت دو منبع مکاشفه هستند» «سنت امری الحاقی بر کتاب مقدس است»، «الهام کتاب مقدس به معنای مصونیت مطلق کل کتاب مقدس از خطاست»، و «وظیفه الهیات صرفا سازگار کردن کتاب مقدس با تعلیم کلیساست.» پاپ این متن را به گروهی دیگر سپرد تا تجدید نظر اساسی در آن به عمل آورند. در عرض سه سال، چهار نسخه دیگر تدوین شد و مورد بحث و بررسی قرار گرفت و بالاخره سند نهایی با 2344 رأی موافق و 6 رأی مخالف تصویب شد. در سند نهایی درباره هر پنج مورد بحث انگیز تجدید نظر به عمل آمده بود...

نتایج شورای دوم واتیکان
مصوبات شورای دوم واتیکان به دوره چهارصد ساله کاتولیسیسم تریدنتینی پایان بخشید. کلیسای روم که ملجا و قلعه ای مستحکم محسوب می شد، خود به کلیسایی زائر تبدیل شد. «زندان واتیکان» به ستاره ای محبوب همگان تبدیل شد. دیالوگ و مذاکره جایگزین، آزار و سرکوبی شد. دشمنی با پروتستان ها جای خود را به اشتیاق فراگیری از آنها داد. در مراسم و آیینهای پرستشی و در بسیاری از قلمروهای حیات کلیسایی، اصلاحاتی به وجود آمد. در مدت زمانی کوتاه، در کلیسای کاتولیک چنان تغییراتی به وقوع پیوست که در بسیاری از قلمروهای حیات کلیسایی، اصلاحاتی به وجود آمد.
در مدت زمانی کوتاه، در کلیسای کاتولیک چنان تغییراتی به وقوع پیوست که در بسیاری از قلمروها، عدم اطمینان و سر در گمی ایجاد شد. پاپ های بعدی، یعنی پاپ پل ششم و پاپ ژان پل دوم سعی کردند تا سرعت این تغییرات را کند سازند و محدودیت هایی به وجود آورند، در حالی که دیگر دیر شده بود. تنها گذشت زمانه نشان خواهد داد که کلیسای کاتولیک چه طریقی در پیش خواهد گرفت، اما در مورد این امر، می توان یقین داشت که این کلیسا به دوران پیش از شورای دوم واتیکان باز نخواهد گشت.


Sources :

  1. مسیحیت- عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- انتشارات آیت عشق- صفحه 255- 264

  2. جان بی ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه علی اصغر حکمت- صفحه 692

  3. تونی لین- تاریخ تفکر مسیحی- ترجمه روبرت آسریان- صفحه 469 و 478-483 و 489-493

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/115177