نحوه پیدایش و عقاید مکتب گنوسیه (عقاید)

تأثیر پذیری اندیشه های گنوسی از ادبیات هرماسی در مصر

درست در دو قرن قبل و بعد از شروع دوره مسیحی، متنی ادبی (مجموعه هرماسی) در مصر رواج داشت. این رساله ها به صورت مکاشفاتی از «هرماس تریسمجیستوس» نوشته شده که دانشمند قدیمی مصر بود و به عنوان هرماس (خدای خرد) و احتمالا مترادف با خدای مصری «دئوس» پرستیده می شد. قدیمی ترین متن موجود پویی مندرز است. همچنین متون دیگری، عمدتا به یونانی، موجودند که در قرن دوم و سوم در مصر رواج داشتند. همه دارای یک چشم انداز و مبنای دینیند و بسیاری از نظریات در ادبیات هرماسی شبیه مطالب گنوسی است. در مجموعه هرماسی یک خدا وجود دارد که نیک است و هیچ خدمتی جز فضلیت طلب نمی کند. نجات فقط از طریق معرفت می تواند باشد، اما این معرفت، معرفت خداست نه معرفت درباره خدا شناخت خدا به معنای شباهت با اوست. تفسیرهای هرماسی درباره خلقت و جایگاه روح انسانی در آن، در بسیاری از شکلهای گنوسی یافت می شود. وجود اول (عقل، نور) جهان را خلق کرد، از جمله هفت فلک را که «فرمانروایان» خوانده می شدند و در تحت قوانی تقدیر بر جهان مادی حکمرانی می کنند.
عقل اول همچنین انسان مثالی را به صورت خودش خلق کرد، انسان مثالی از آسمانها فرود آمد و از درون طبیعت نوع انسانی را به وجود آورد. در کتاب پوی مندرز توضیح داده شده است که چگونه روح انسانی می تواند از اسارت افلاک نجات یابد و از طریق آسمانهای هفت گانه به بهشت، جایی که انسان مثالی از آن آمد، صعود کند. معرفت کلید گشایش درها و جواز عبور از مواقف است. «من، خودم، "عقل" ساکنم در قداست و نیکی... من، خودم، "عقل" اجازه نخواهم داد که اغواگریهای تن انجام پذیرد. من نگهبان دروازه هایم. اما من خیلی از انسان احمق و شریر... و بی خدا دور هستم.» (پویی مندرز، رساله 1) «عدم شناخت خدا، بزرگترین شر در میان انسانهاست.» (رساله 7) ادبیات هرماسی شکل و اصطلاحات، مسیحی را نداشت، اما تأثیر زیادی بر تمام مکاتبات رمزی و گنوسی که با مسیحیت اولیه مرتبط بودند، گذاشت.

نظریات فرقه مارپرستان

فرقه ای معروف به مارپرستان بود که ظاهرا قبل از مسافرت پولس به فریجیه در آنجا موجود بود و نامشان را از مار، که برای جنبه عقلانی اصل حیات نماد شده بود، گرفته بودند. نظریات آنها شباهتهای زیاد با نظریات مجموعه هرماسی داشت. تقریبا همه آنچه درباره آنها وجود دارد، از حملات آباء کلیسا، ایرنئوس و هیپولیتوس به آنها در قرن دوم و سوم، به دست می آید. مارپرستان تا آن موقع اصطلاحات مسیحی را در تعلیماتشان داخل کرده بودند و مخالفین با آنها به عنوان بدعتگذار برخورد می کردند. مانند دیگر فرقه های گنوسی، تشخیص میزان تأثیر مسیحیت بر آنها و اینکه در نظام آنها چه چیزی تمثیلی و کنایه ای و چه چیزی خرافی است، مشکل است. ایرنئوس و هیپولیتوس با آنها، مانند بسیاری از گروهها گنوسی دیگر، مانند فرقه های مسیحی بدعت گذار برخورد می کردند.

وجوه مشترک فرقه های گنوسی
این فرقه های متنوع را آباء کلیسا متفاوت از یکدیگر شمرده اند، ولی روشن است که افکارشان دارای وجوه مشترک بسیار مهمی است. همین وجوه مهم باید در ارتباط آنها با بدعت گذاری یا راست کیشی ملاحظه شوند. این واقعیت که نظریات مشترکی بین همه فرقه های گنوسی وجود داشت، که ارتباط نزدیکی با نظریات ادیان دیگر و نظامهای فلسفی قدیم و معاصر داشت، به وسیله مخالفین گنوسی گری یا مورد غفلت واقع شده و یا محکوم گردیده است. اشتیاق آنها نسبت به حفظ سنت مسیحی، آن گونه که خود می فهمیدند، از خطر هرگونه نقض و شکسته شدن، آنها را وامی داشت که یک جریان فکری و اعتقادی را به حساب نیاورند، جریانی که ممکن بود آموزه مسیحی را به مسیری اندکی متفاوت با آنچه عملا بود، سوق دهد.

تعلیمات و عقاید گنوسیه

مشکل است که فهمیده شود، تعلیمات گنوسی دقیقا چه بوده است. تا چندی پیش تقریبا تمام اطلاعات درباره آنها از گزارشها و توصیفهای آباء کلیسا، که به آنها حمله می کردند، گرفته می شد. در نتیجه، گرچه گاهی به نظر می رسد که این گزارشها درباره این نظامها و عقاید از روی آگاهی و به صورت کامل و مفصل ارائه شده اند، ولی غالبا ریشخند و خصومت در آن وراد شده است، به گونه ای که در محتوای آن باید تردید کرد. بیشتر نوشته های اصلی گنوسی را آباء کلیسا عمدا از بین برده اند. در سال 1945 در «نج حمادی» واقع در دره نیل کوزه ای در این غار کشف شد. این کوزه حاوی مجموعه کاملی از کتابهای گنوسی بود که قدمت آنها به قرن دوم میلادی بر می گشت. آنها ترجمه های قبطی از اصل یونانی یا از رونوشتهای یونانی از اصل بودند و ظاهرا در سالهای حدود 400 میلادی گردآوری شده و به خاطر محفوظ ماندن دفن شده بودند. اینها نشان می دهند که ردیه هایی که آباء کلیسا در قرون دوم و سوم نوشته اند (و قبلا تقریبا منبع تمام معلومات ما درباره گنوسی ها بود) مشتمل بر گزارشهایی بسیار منصفانه و جامع درباره تعلیمات گنوسی هاست. متون نج حمادی یک به یک به قطبی ترجمه شده بودند. به نظر می رسد مترجم آنچه را ترجمه می کرده، نمی فهمیده است. بر خلاف کتاب مقدس که نسخه های زیادی برای مقایسه با یکدیگر دارد، در این مورد تنها یک نسخه وجود دارد. بنابراین برای دانشمندان، شناسایی خطاها و تحریفها مشکل است.
تمام ادیان بزرگ برای خود اسطوره هایی دارند؛ گویا این تنها راه ممکن برای توصیف اموری است که ورای قلمرو ذهن منطقیند. اما کاربرد آنها توسط یک فیلسوف یا معلم، برای بیان یک نظام، غالبا به خرافه و بی معنایی می انجامد. «تنها بالاترین اذهان، مانند افلاطون می تواند خرد و تخیل را با هم به شکل منسجم حفظ نماید. در سطحی پایین تر، افراد مانند آونگ گاهی به این سو، گاهی به آن سو می روند.» (C. H. Dodd تفسیر انجیل چهارم) با مطالعه اموری که درباره این نظامها معلوم است، باز هم مشکلات بزرگتری باقی می ماند. بسیاری از فرقه های گوناگون گنوسی در قرون نخستین مسیحیت موجود بودند که اصولا عقاید اساسی آنها یکسان بود و هر چند برخی از آنها ممکن است با مسیحیت مرتبط بوده باشند، ولی برخی قطعا مرتبط نبوده اند. اما چه مقدار اندیشه های آنها بر ادیان قدیمی تر یا ادیان معاصری که از شرق می آمدند، مبتنی بود؟ و تا چه حد بخشی از یک نظام کلی بود که در همه ادیان تأثیر داشت؟ آیا آنچه ما درباره آنها، حتی در شکل به ظاهر عمیقترشان، می دانیم تغییر شکلی از تعیلمات قدیمی تر است که ممکن است، در زمانها و مکانهای دیگر به اشکال مختلف ظاهر شده باشند؟ به هر حال ساختار اصلى عقاید گنوسیه موضوعاتى در باب خدا، عالم، انسان، نجات و اخلاق است. از اختصاصات عقاید آنها عموما ثنویت و نجات از طریق معرفت باطنى است.

خداشناسى در عقاید گنوسیه

خداى گنوسیه خدایى است ناشناخته، بسیار منزه، غیر موجود و با تنزیه مطلق. در همه این اوصاف سعى بر این است که بر جدایى کامل خدا از دنیاى انسان و فرشتگان تاکید شود. خداوند صانع جهان نیست و کارى به روند جهان یا اداره آن ندارد. به رغم این که قوایى که عهده دار امور جهان هستند، از خود خداوند صادر شده اند، خود این خدا ناشناخته است. بدین صورت، انسان واقعا نمى تواند او را بشناسد و حتى هنگامى که به وسیله مکاشفه در او تنویرى حاصل مى شود، نمى تواند هیچ اظهار نظر مثبتى درباره خدا بکند. به این معناست که گفته مى شود خداوند لاوجود است. خدا و عالم موجودات، مانند نور و ظلمت و خیر و شر، با هم تقابل دارند. برخى از مذاهب گنوسى خدا را نور محض نامیده اند و برخى دیگر از او به پدر کل و موجود قدیم غیر قابل وصف و برتر از نشان و کمال تعبیر کرده اند. از خداى پدر یا خداى متعال شمارى از موجودات مؤنث و مذکر به وجود آمده اند که موجودات الهى و تجلیات خداى غیر شخصى و غیر قابل شناختند.
این موجودات الهى گاهى جفت هستند و همگى ملأ اعلا را تشکیل مى دهند. بعدها گنوسیه اعضاى ملأ اعلا را ائون ها نام دادند. این ائون ها به ترتیب قوس نزولى از مبدأ اول صادر شده و پل میان این عالم و آن مبدأ هستند. جهان به واسطه اشراقات دائمى یا ائون ها، که از ذات این خداى اصلى صادر مى شود، به وجود مى آید و مراتب این تجلیات نزولى است؛ یعنى هر یک از اشراقات نسبت به مابعد خود احسن است تا به عالم مادى منتهى گردد که آخرین اشراق و ناپاک ترین تجلیات است. ولى در این جهان شوقى هست که او را به مبدأ الهى بازپس مى کشاند. ماده یعنى عالم جسمانى منزل گاه شر است، اما یک بارقه الهى، که در طبیعت انسان ودیعه است، راه نجات را به او نشان مى دهد و او را در حرکت صعودى از میان افلاک به عالم نور مى رساند.

ثنویت در عقاید گنوسیه:
از صفات عمومى فرق گنوسى اعتقاد به دو مبدأ خیر و شر یا اعتقاد به ثنویت است. جهان پر از شر و فساد و زشتى و پلیدى است و از این رو، نمى تواند ساخته و پرداخته خداى واحد که مبدأ خیرات است باشد و باید در آفرینش به دو اصل خیر و شر و نور و ظلمت قائل شد که با همه تضاد و اختلاف عمیق در طبیعتشان به هم آمیخته اند و بر اثر این آمیزش اسف انگیز، انسان که خود نتیجه این آمیزش است به این جهان آمده و از اصل خود دور افتاده است. آن چه در انسان مایه غربت و بیگانگى او از این جهان شده، اصل علوى و روحانى و نورانى اوست، نه اصل مادى و جسمانى و ظلمانى که خود از این جهان است. انسان از اصل علوى خود ناآگاه است، لذا حیران و سرگردان است و فقط در سایه آن گنوس یا معرفت شهودى و باطنى یا کشف و الهام معنوى است که از اصل شریف خود آگاه مى گردد و غربت خود را حس کرده، روزگار وصل خویش را باز مى جوید.

ارتباط ثنویت ورهایی انسان از جهان مادی در مذهب گنوسیسی
گنوسیسیان (gnostici) معتقد بودند که عرفان (gnosis) عامل نجات و رهایی انسان از جهان مادی است. جهانی که شر مطلق است. این معرفت اشراقی است، حصولی نیست و در نتیجه با عقل و حس نمی توان به آن دست یافت. در کنار معرفت نجات بخش، مهمترین خصیصه مذهب گنوسیسی، گرایش ثنوی آن است. البته درجه ثنویت به نوع خاص فرهنگی که آیین گنوسیسی در آن متولد و رشد کرده، بستگی دارد. شرایط اجتماعی و سیاسی نیز در این زمینه نقش مهمی داشته اند: چنانکه گنوسیس ایرانی ثنویتی نسبتا رادیکال و گنوسیس مسیحی معمولا ثنویتی خفیف تر داشت، ولی در اینکه ثنویتی جهان شناختی و وجودی بین خدای خیر و خدای شر هست و هر یک قلمرو وجودی خاص خود را دارد، بین گنوسیسان اختلاف نظری نبود. اصولا گنوسیسی (gnosticus) هر چقدر خود را در جهان بیشتر غریبه حس می کرد، تعلقش به جهان اهورایی بیشتر می شد و درجه ی ثنویت جهان شناسی اش نیز اوج می گرفت.
در هر صورت آنها اعتقاد داشتند که جهان مخلوق اهریمن یا خدای شر است و تنها راه نجات از این جهان شیطانی و رسیدن به سرچشمه نیکویی مطلق، یعنی خدای خیر یا حقیقت کل که نورالانوار و منشأ حیات واقعی است، شناخت درونی و اشراقی است. اغلب گنوسیسیان برآنند که علت خلقت جهان معمولا خطا یا زیاده طلبی یکی از خدایان دربار خدای خیر است. این خطا موجد شر در جهان نور و آمیزش آن با خیر می شود. آفرینش جهان داستان جدا کردن نور از تاریی و خیر از شر است. به این معنی که جهان خیر می بایست بازسازی شود و مقدار خیری که با شر امتزاج یافته به اصل خود بازگردد. خالق جهان ماده به اعتقاد بعضی از فرقه های گنوسیسی وجودی کاملا مستقل از خدای خیر دارد و به نظر گروهی دیگر نیز یکی از خدایان سرکش است که به دام خودخواهی و کبر افتاده است. او جهان مادی را بدون ارتباط وجودی با جهان خدای خیر خلق می کند و تنها موجودی که در این جهان با جهان متعالی که با ظلمت امتزاج کرده است، روح انسان را می سازد. بدین ترتیب انسان موجودی است که ذاتا با این جهان غریبه است. او بیگانه ای است که در بیغوله ای گرفتار شده است و هنگامی که با عرفان به این حقیقت پی می برد، از این عالم خاک و ماده رهایی می یابد. گنوسیسیان با آیینهای ظاهرگرا به مخالفت می پردازند. برای آنها نجات و سعادت ابدی در رعایت قوانین دینی به دست نمی آید، بلکه با نوعی الهام و اشراق است که نجات از این دنیا حاصل می شود. هنگامی که گنوسیسی می فهمد که از این جهان نیست و اصل او از جای دیگر است، نجات یافته است؛ بنابراین پس از آگاهی از این امر به جهان و ارزشهای آن به عنوان مظاهر خدای شر پشت می کند و زهد و ریاضت در پیش می گیرد.


Sources :

  1. علی اکبر دهخدا- لغت‏نامه دهخدا- مقاله گنوستیسیزم- جلد 41

  2. دایرة‏المعارف فارسى- جلد دوم- بخش اول- مقاله مذهب گنوسى

  3. طاهره حاج‏ ابراهیمى- مقاله عرفان یهودی و مکتب گنوسی

  4. جوان .ا. گریدی- مسیحیت و بدعت ها- ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- موسسه فرهنگی طه

  5. جان بی ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه علی اصغر حکمت- تهران- انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی- چاپ پنجم- 1372

  6. محمد ایلخانی- تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس- تهران- سمت- 1382

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/115398