مشتاق اصفهانی

مشتاق، پایه گذار سبک بازگشت

میرسید علی مشتاق اصفهانی از شاعران به نام قرن دوازدهم و بنیانگذار مکتب بازگشت است. وی در حدود سال 1101 هجری در اصفهان به دنیا آمد. بنا به روایت آذر بیگدلی، مشتاق از دوره کودکی به نظم روی آورد و در میان انواع شعر، بیشتر متمایل به غزلسرایی و رباعی گویی بود و پس از اندک زمانی از تمامی استادان این فن، پیشی گرفت و به استادی رسید و پیشگام نهضتی در شعر پارسی به نام «نهضت بازگشت ادبی» معروف شد.

مشتاق، استاد شاگردان صاحب نام

مشتاق که از همان آغاز جوانی به شعر روی آورده بود، با برخی از شاعران هم عصر خود انجمنی ادبی تشکیل داد که بی شک تشکیل آن از فکر او تراوش کرده بود. گردهمایی شاعران بزرگ اصفهانی در این انجمن، برای نقد و بحث و بررسی درباره ی شعر و اشعار شاعران آن دوره بود. مشتاق که مخالف سخن پارسی گویان دوره ی صفوی بود، به تربیت شاگردانی پرداخت که متمایل به سبک و سیاق شاعران گذشته بوده و آنها را در این راه تشویق و از روی آوردن به سبک و طرز سخن پردازان شیوه ی دوره ی صفوی پرهیز می داد. از جمله شاعرانی که در این انجمن حضور می یافتند و در طرز مشتاق شاگردیش را می کردند، می توان از هاتف اصفهانی، رفیق، آذر و عاشق نام برد که همه ی آنها به استادی مشتاق اعتراف داشتند و به شاگردی او افتخار می کردند؛ به عنوان مثال آذر بیگدلی در این باره چنین سروده است:
آذر! به همه عمر به شاگردی مشتاق *** نازم که به استادیش استاد ندیدم
در این باره نه تنها آذر؛ بلکه شاعران دیگر هم قواعد نظم و نثر را که به شیوه و سبک استادان گذشته بود، از مشتاق آموختند و چندتن از آنان؛ یعنی هاتف، صهبا و آذر، پس از مرگ استاد خود، به جمع آوری و تدوین دیوان استاد همت گماشتند و همان سبک و سیاق او را دنبال کردند.

تجلیل از مشتاق در بیان دیگران

شاعران و سخن شناسان هم عصر مشتاق، او را می ستودند. محمود میرزا قاجار در سفینه المحمود او را «سیدالشعراء» خوانده و اختر در تذکره ی خود، او را «اکابر شعرای عظام و اماجد فصحای ذوالاحترام» دانسته و عبدالرزاق خان دنبلی در حدایق الجنان، ضمن ستایش مشتاق و حمله به شاعران سبک موسوم به هندی؛ به خصوص صائب، می نویسد: «چون بساط چمن نظم، از خیالات خام شوکت و صائب و وحید و مایشابه به هم و از استعارات بارده و تمثیلات خنک لگدکوب شد و یکبارگی از طراوت و رونق افتاد، مشتاق به تماشای گلزار نظم آمده و طومار سخن سرایی آن جمع را چون غنچه به هم و بساط نظمی که خود در آن صاحب سلیقه بود و آن روش ضمیری و نظیری است بگسترانید؛ برسر شاخسار سخن نواها ساخت و نغمه ها پرداخت، عندلیبان خوش نوای عصر او را مقتفی آمدند.»

مشتاقی مشتاق به مکتب بزرگان

مشتاق صاحب سبکی خاص نیست و سبک او، سبک و طرز سخنوری شاعران قرن هفتم و هشتم، موسوم به سبک عراقی است. او معتقد است که شاعر باید در غزل به سعدی، در قصیده به انوری، در حماسه سرایی به فردوسی، در داستانسرایی به نظامی، در قطعه به ابن یمین و در رباعی به حکیم عمر خیام اقتدا کند. مشتاق با تمام قوا با طرز سخنوری شعرای دوره ی صفوی مخالفت و خود در غزلسرایی، سبک سعدی و حافظ را دنبال می کرد؛ چنانکه اکثر غزلهای خوب آنها را استقبال کرده و آنها را جواب گفته است. مشتقاق از میان انواع شعر، به غزل و رباعی بیشتر می پرداخت و گاهی نیز قصیده می سرود؛ اما تمایلی به این نوع شعر نشان نمی داد. اشعارش حاوی مضامین تازه و صنایع بدیع شعری است. شعر او اغلب ساده و روان است؛ اما گاهی پیچیدگیهای هم دارد. سادگی کلام او تا حدی است که گاه اصطلاحات عامیانه را هم در شعر خود به کار گرفته است. پرداختن به مشکلات اجتماعی و مشاهدات طبیعی، از ویژگیهای دیگر شعر مشتاق است که نسبت به شاعران دیگر «نهضت بازگشت ادبی»، بیشتر است.
مشتاق تلاش بسیاری در شناساندن و آموزش سبک و سیاق گذشتگان و آموزش رموز شاعری به جوانان داشته و آموزشهای او به وسیله ی شاگردانش به نسل بعد منتقل شد. در این باره می توان به کسانی چون سیدمحمد سحاب، اولین مجتهد و در عین حال شاعر عصر خاقان که فرزند هاتف بود اشاره کرد. شرر بیگدلی، فرزند آذر نیز در اوایل عصر قاجار به شاعری اشتغال داشت و فتحعلی خان صبای کاشی، ملک الشعرای درگاه خاقان، شاگرد صباحی به شمار می آمد.

پیروان پس از مشتاق

پس از مشتاق، شاعرانی چون فتحعلی خان صبا و میرزابزرگ قائم مقام، در پایان دوره ی لطفعلی خان زند وارد درگاه آقامحمد خان قاجار شدند و طرز و شیوه ی مشتاق و صباحی را به سروش و قاآنی سپردند و بدین ترتیب نهضت بازگشت ادبی به سبک و سیاق گذشتگان در دوره ی بعد، به مکتبی ادبی رایجی تبدیل شد.
مشتاق در سال 1171 هجری در شهر اصفهان درگذشت و رفیق درباره ی سال مرگ او ماده تاریخی سروده است. جسد مشتاق را در تکیه ی شیخ زین الدین اصفهانی به خاک سپردند و بنا بر وصیت خود او، این رباعی را بر سنگ قبرش نقش کردند:
پیدا چو گهر ز قطره ی آب شدیم *** وآنگاه نهان چو در نایاب شدیم
بودیم به خواب در نیسان عدم *** بیدار شدیم و باز در خواب شدیم
دیوان مشتاق، شامل غزلیات، قصاید و رباعیات با مقدمه ی حسین مکی در تهران به چاپ رسید که شامل سیصد و بیست و پنج غزل، چهار قصیده، دو ترجیع بند، دو ترکیب بند، دویست و بیست و دو رباعی و قطعات کوتاه و بلند است.

نمونه ای از شعر مشتاق

گفتم ز صبر کار به سامان شود، نشد *** طالع به حکم و بخت به فرمان شود، نشد
یا آنکه ترک او به جفا دل کند، نکرد *** یا آنکه او ز کرده پشیمان شود، نشد
یا جان ز دام کفر خط او رهد، نرست *** یا آن فرنگ زاده مسلمان شود، نشد
یا همچو شمع آتش هجرت کشد، نکشت *** یا گلخن فراق گلستان شود، نشد
یا ذوق شهد وصل تو از دل رود، نرفت *** یا عادتم به تلخی هجران شود، نشد
یا خود به کوی وصل تو دل ره برد، نبرد *** یا جذبه ی تو سلسله جنبان شود، نشد
مشتاق یا به راه غمت جان دهد، نداد *** یا مشکل فراق تو آسان شود، نشد
***
خوش آنکه مرا وصل تن سیم تنی بود *** در دستم ازین باغچه سیب ذقنی بود
بودم به گلی خوش دل و چون مرغ اسیرم *** نه حسرت باغی نه هوای چمنی بود
می گشت دلم شب همه شب گرد چراغی *** سرگشته نه پروانه ی هر انجمنی بود
آگاه نبودم ز شب تیره ی عشاق *** در گوش دلم قصه هجران سخنی بود
کی داشت دلم حسرت یک بوسه که چون خال *** این گوشه نشین ساکن کنج دهنی بود
نی نی غلطم این همه، مشتاق فسانه ست *** کی دامن وصلی به کف همچو منی بود
***
از تنگی دل نیست به لب ره نفسم را *** یا رب کند آگاه که فریاد رسم را
در وصلم و از هجر بود ناله ی زارم *** آویخته صیاد به گلبن قفسم را
نالم ز پی ناقه اش اکنون که ندیده ست *** خاموش نشنیده ی محمل جرسم را
درمانده ی خاشاک تنم کو مدد اشک *** شاید که به سیلاب دهد مشت خسم را
از من حذر ای آینه رو چند که چون صبح *** از پاکی دل نیست غباری نفسم را
آن یکه سوارم که به میدان محبت *** عشق از ازل آورده به جولان فرسم را
مشتاق من و ناله که جز ناله کسی نیست *** کز بی کسی من کند آگاه کسم را


Sources :

  1. ذبیح الله صفا- تاریخ ادبیات ایران- انتشارات دانشگاه تهران- 1356

  2. عبدالحسین زرین کوب- سیری در شعر پارسی- انتشارات نوین- تهران- 1363

  3. محمد دبیرسیاقی- گنج باز یافته- انتشارات جامی- تهران- 1373

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/115466