مقایسه جنبه های نمایشی داستانهای پهلوانی شاهنامه (افتراق)

شاهنامه

داستان های پهلوانی شاهنامه دارای مشابهت ها و تفاوت هایی است که آنها را به هم پیوند داده و یا از هم متمایز می کند. هر چند نقاط اشتراک این داستان ها بیشتر از وجوه تمایز آنهاست، ولی این تفاوت ها سبب درخشش بعضی داستان ها نسبت به برخی دیگر گردیده است. شاید به همین دلیل باشد که مردم کوچه و بازار کما بیش با ماجراهای سهراب نوجوان، سیاوش پاک، اسفندیار رویین تن و رستم دستان آشنایی دارند و در عصر علوم و تکنولوژی هنوز هم نقل حماسه ها و غمنامه های حکیم طوس لطف خود را از دست نداده است.
به راستی راز این ماندگاری چیست؟ چرا نام هایی چون فرود و گیو و گودرز و طوس و زال و رودابه و سام و نریمان در مقایسه با نام هایی چون رستم و سیاوش و فریدون و بیژن برای مردم شناخته شده نیست؟ آیا تنها به این دلیل که این نام ها خوش آهنگ ترند؟ یا دقت، ظرافت و تکنیک والای اعمال شده در پرداخت داستان های مشهور نیز دلیلی دیگر بر این برتری است؟ هر چند همه داستان های پهلوانی شاهنامه کمابیش از عناصر دراماتیک سود جسته اند، اما داستان های ضحاک و فریدون، رستم و سهراب، سیاوش و سودابه، بیژن و منیژه و رستم و اسفندیار از غنای دراماتیکی بیشتری برخوردارند. پیرنگ، گفتگو، قهرمان سازی، پیچیدگی، بحران، تعلیق و اوج در این داستان ها با ظرافت بیشتری مورد توجه قرار گرفته است و در نتیجه این داستان ها ارتباط بهتری با خواننده برقرار می کنند.
البته عمده ترین علت شهرت داستان فریدون و ضحاک، نه در ساختار، که در درون مایه ضد استبدادی آن نهفته است (و شاید به این علت باشد که تنها در این داستان یک نماینده از طبقه فرودست جامعه، یعنی کاوه، چون شهابی در آسمان تاریک دوره ضحاک می درخشد و به سرعت گم می شود.) که طی سال ها، بیداد ضحاک و دادخواهی کاوه بهانه فریاد اعتراض هنرمندان بسیاری بوده است. اما عمده ترین علت ماندگاری و توجه بیشتر درام نویسان، به داستان هایی چون رستم و سهراب را باید در چند عامل وحدت موضوع، وجود انواع کشمکش، قهرمان سازی و توجه بیشتر به جنبه های تراژدی جستجو کرد.

وحدت موضوع

وحدت موضوع یکی از اصلی ترین علل توجه نقالان، درام نویسان و مردم به داستان هایی چون رستم و سهراب، بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار و سیاوش است. فردوسی در این داستانها کمتر به موضوعات حاشیه ای پرداخته است. عموم حوادث داستان پیرامون موضوع اصلی می چرخد؛ آنچنان که در خاتمه هر داستان، تنها همان یک موضوع دغدغه خاطر خواننده می شود. به عنوان مثال، در داستان خاقان چین، قبل از درگیری اصلی، چندین جدال در داستان رخ می دهد که هر یک از آنها، داستان جداگانه ای را تشکیل می دهند و این امر، از وحدت موضوع و در نتیجه از وحدت تاثیر در داستان به شدت می کاهد. فردوسی پس از بیان دیباچه این داستان، ابتدا، شرح نبرد جنگش با رستم، گفتگوی هومان با رستم، گفتگوی رستم با پیران، گفتگوی پیران با شنگل را بیان کرده و آن گاه به نبرد رستم و خاقان چین می پردازد، در حالی که در داستان های رستم و سهراب و اسفندیار، همه چیز برای درگیری شخصیت های اصلی داستان مهیا شده و موضوع اصلی از نظر سراینده دور نمی شود: آیا رستم دست به بند خواهد داد؟ و آیا سهراب پدر را خواهد شناخت؟ در حالی که نبرد خاقان چین و رستم در هاله جدال های دیگر گم می شود.

کشمکش های مختلف

وجود کشمکش های متعدد و متنوع در داستان های رستم و اسفندیار، رستم و سهراب و... نسبت به دیگر داستان های پهلوانی شاهنامه هم، یکی دیگر از دلایل برتری قابلیت های نمایشی آنان به شمار می رود.
در داستان هایی هم چون جنگ دوازده رخ، خاقان چین، اکوان دیو، هفت خان رستم و اسفندیار، کشمکش ها معمولا بیرونی است و جدال ها عموما در قالب کشمکش بین انسان و انسان رخ می دهد، در حالی که در داستان های رستم و اسفندیار و رستم و سهراب، یکی از زیباترین انواع کشمکش ها، یعنی کشمکش انسان با خود بروز می کند و همین امر باعث شناخت بیشتر خواننده از شخصیت ها می شود. در داستان سیاوش علاوه بر کشمکش جسمانی که در اغلب داستان های شاهنامه هویداست، کشمکش های ذهنی، عاطفی و اخلاقی نیز خود را نشان می دهد. تفکر خود خواهانه، پیمان شکنانه و قانون ستیزی کاووس در مقابل تفکر قانونمند سیاوش (کشمکش ذهنی)، جوشش کور کننده عشق سودابه به سیاوش (کشمکش عاطفی) و عصیان سودابه در مقابل اصول اخلاقی عصر یا درخواست کاووس مبنی بر پیمان شکنی سیاوش و کشتن اسرا (کشمکش اخلاقی) در این داستان به خوبی نمایش داده می شود.

قهرمان سازی

توجه به خصوصیات درونی شخصیت ها، پرهیز از پر و بال دادن به شخصیت های فرعی و نزدیک کردن اسطوره به زندگی مادی نیز از دیگر دلایل برتری داستان هایی چون رستم و سهراب، سیاوش و رستم و اسفندیار نسبت به داستان های دیگر شاهنامه است.
داستان رستم و سهراب با رستم شروع می شود و با او به پایان می رسد. داستان رستم و اسفندیار نیز با اسفندیار شروع شده و غالب حوادث، گفتگوها و کشمکش ها پیرامون شخصیت او چرخیده و با او به پایان می رسد. در داستان سیاوش نیز حضور این جوان پاک آشکارتر از بقیه است. هر چند سهراب نوجوان، قدرتی افسانه ای دارد، اسفندیار، روئین تن است و سیاوش از آتشی چنان هولناک به سلامت عبور می کند، اما زمانه پشت این سه قهرمان را به خاک می مالد و از آنان شخصیت هایی نزدیک به یک انسان معمولی و آسیب پذیر می سازد.

توجه بیشتر به جنبه های تراژدی
هر چند فردوسی در داستان های فرود و مرگ ایرج به دست برادران خود (داستان فریدون و سه پسرش) هم به جنبه های تراژدی توجه داشته است، اما داستان هایی چون رستم و سهراب و رستم و اسفندیار و تا حدودی داستان سیاوش، علاوه بر توجه به جنبه های دراماتیک، بیشتر به تراژدی نزدیک شده اند. عمده ترین تشابهات این داستان ها با تراژدی از این قرار است:
ــ رستم، اسفندیار، سیاوش و سهراب، از طبقه قدرتمند جامعه اند. رستم حاکم زابل و جهان پهلوان است، اسفندیار و سیاوش شاهزاده اند. نژاد سهراب از سویی به رستم می رسد و از دیگر سو، او نوه حاکم سمنگان به شمار می رود. هر چهار تن، از نخبگان جامعه خود هستند و از قابلیت های جسمی و روحی بالایی برخوردارند.
ــ این داستان ها از موضوعات جدی و کلی بشری سخن می گویند. در این داستان ها، زیاده طلبی انسان، جنگ، نمایندگان دین و نمایندگان ملت، ستیز اخلاقی... مورد توجه قرار گرفته و جدال های درونی انسان ها با زبانی فخیم بیان شده است.
ــ به خصوص در داستان های رستم و سهراب و رستم و اسفندیار هر دو طرف جدال مورد علاقه خواننده است و مرگشان، دلسوزی او را برمی انگیزد. جدال میان قهرمانان و مرگ یکی به دست دیگری، نه تنها باعث خشنودی طرف مقابل نمی شود، که اسباب رنج و عذاب او را نیز فراهم می کند. رستم به دست خود، پهلوی پسرش را می شکافد و با کشتن اسفندیار اسباب نابودی خود را نیز فراهم می کند.


Sources :

  1. حنیف محمد- قابلیتهای نمایشی شاهنامه- انتشارات سروش- چاپ اول 1384

  2. دکتر مهدی فروغ- شاهنامه و ادبیات دراماتیک- وزارت فرهنگ و ارشاد 1354

  3. سعید حمیدیان- درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی- نشر مرکز- 1372

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/115493