منتهی
قیامت روز پایان کار و تلاش است که انسان باید به ملاقات خداوند برسد؛ یا با روی سفید یا با روی سیاه: «و أن إلی ربک المنتهی؛ و این که پایان کار به سوی پروردگار توست.» (نجم/ 42) کلمه "منتهى" مصدر میمى و به معناى انتهاء است، و در این آیه مطلق آورده شده، در نتیجه مى فهماند مطلق انتهاء به سوى پروردگار تو است، پس آنچه موجود که در عالم وجود است در هستى و در آثار هستیش به خداى سبحان منتهى مى گردد، البته به خود خداوند، حال یا با وساطت چیزى و یا بدون واسطه، و نیز هیچ تدبیر و نظامى کلى یا جزیى در عالم جریان ندارد، مگر آنکه آن هم منتهى به خداى سبحان است، چون تدبیرى که بین موجودات عالم است چیز دیگرى جز این نیست که بین آنها روابطى برقرار کرده که هر موجودى به خاطر آن روابطى که با سایر موجودات دارد سر پا ایستاده و هستیش حفظ شده، و معلوم است که پدید آورنده روابط موجودات همان پدید آورنده خود موجودات است، پس یگانه کسى که به طور اطلاق منتهاى تمامى موجودات عالم است تنها و تنها خداى سبحان است هم چنان که در جاى دیگر فرموده: «الله خالق کل شی ء و هو على کل شی ء وکیل* له مقالید السماوات و الأرض؛ آفریدگار هر چیزى خداست، و او وکیل بر هر چیز است و کلیدهاى آسمانها و زمین از آن او است.» (زمر/ 62- 63) و نیز فرموده: «ألا له الخلق و الأمر؛ آگاه، که هم خلق از آن او است و هم امر.» (اعراف/ 54)
آیه مورد بحث از آنجایى که منتهاى هر چیزى را به طور مطلق خدا دانسته، و این اطلاق شامل تمامى تدبیرها نیز مى شود ناگزیر باید گفت که آیه شریفه شامل دو انتها در هر چیز مى شود. یکى انتها از حیث آغاز خلقت که وقتى درباره خلقت هر چیز به عقب برگردیم به خداى تعالى منتهى مى شود و دیگرى از حیث معاد که وقتى از طرف آینده پیش برویم خواهیم دید که تمامى موجودات دوباره به سوى او محشور مى شوند. خداوند خطاب به پیامبر گرامى (ص) مى فرماید: «یسئلونک عن الساعة أیان مرساها؛ از تو درباره قیامت سؤال مى کنند که در چه زمانى واقع خواهد شد.» (نازعات/ 42) قرآن در پاسخ این سؤال براى اینکه به آنها بفهماند که هیچکس از لحظه وقوع قیامت با خبر نبوده و نخواهد بود، روى سخن را به پیامبر (ص) کرده، مى گوید: «فیم أنت من ذکراها؛ تو را با یادآورى این سخن چه کار؟!» (نازعات/ 43) یعنى تاریخ وقوع قیامت حتى از تو پنهان است، تا چه رسد به دیگران، این از آن علم غیبى است که از مختصات ذات پروردگار مى باشد، و احدى را به آن راهى نیست!
از مطالبى که بر همگان مکتوم است زمان قیام قیامت است، چرا که اثر تربیتى آن بدون کتمان ممکن نیست، زیرا اگر آشکار شود و زمانش دور باشد غفلت، همگان را فرا مى گیرد، و اگر نزدیک باشد پرهیز از بدیها به شکل اضطرار، و دور از آزادى و اختیار، درمى آید، و این هر دو فاقد ارزش تربیتى است.
سپس مى افزاید: «إلى ربک منتهاها؛ منتهاى قیامت به سوى پروردگار تو است.» (نازعات/ 44) این جمله در مقام تعلیل جمله "فیم أنت من ذکراها" است، و معنایش این است که: تو از وقت آن نمى توانى باخبر شوى، براى اینکه انتهاى آن به سوى پروردگار تو است، پس حقیقت آن و صفاتش و از آن جمله تعین وقتش را جز پروردگار تو نمى داند، پس مردم نباید از وقت آن بپرسند، و در وسع تو هم نیست که پاسخ دهى.
و بعید نیست (و خدا داناتر است) این آیه در مقام تعلیل باشد، اما به معناى دیگرى از تعلیل، و آن این است که بفرماید ساعت قیام نمى کند مگر با فناى اشیاء و سقوط اسباب، و ظهور این حقیقت که هیچ ملکى جز براى خداى واحد قهار نیست، پس آن روز جز به خداى تعالى مستند و منسوب نیست، و هیچ سببى فرض نمى شود که بطور حقیقت بین خدا و پدید آمدن قیامت واسطه باشد، در نتیجه زمان هم که در این عالم براى خود سببى است نمى تواند واسطه باشد، پس روز قیامت در حقیقت توقیت بردار نیست، (نه اینکه ممکن باشد ولى خداى تعالى وقتش را معین نکرده).
تذکر الف: پایان سیر سالکان لقای جلال یا جمال الهی است.
ب: پایان هرگونه تصمیم گیری به اراده ی او است.
ج: پایان هرگونه تشخیص علمی، علم شهودی و مطلق اوست و بالاخره پایان هر شیء محدودی هویت بی پایان و نامحدود خداست.
مساق (روز بازگشت)
«إلی ربک یومئذ المساق؛ آن روز که به سوی پروردگارت سوق دادن باشد.» (قیامت/ 30)
کلمه ی "مساق" مصدر میمى است، که همان معناى مصدر (سوق) را مى دهد، و مراد از اینکه در قیامت یا در روز مرگ سوق به سوى خداى تعالى است، این است که بازگشت به سوى اوست، و اگر از بازگشت، به مساق تعبیر آورد، براى اشاره به این بود که آدمى در این بازگشت، اختیارى از خود ندارد، مانند حیوانى که دیگرى او را مى راند، آدمى را هم دیگرى به سوى این سرنوشت مى برد، و او خود هیچ چاره اى از آن ندارد، پس او به حکم "إلى ربک یومئذ المساق" از روز مرگش به سوى پروردگارش رانده مى شود، تا به حکم «إلى ربک یومئذ المستقر؛ آن روز قرارگاه [نهایى] به سوى پروردگار توست.» (قیامة/ 12) در قیامت بر او وارد شود. و اگر درباره اینکه چرا جمله "الى ربک" جلوتر از جمله "یومئذ المساق" ذکر شده؟ بگوییم به منظور افاده حصر بوده، آن وقت آیه شریفه مى فهماند که غایت و نقطه نهایى هستى برگشتن به خداى تعالى است.
بعضى گفته اند: مضافى از کلام حذف شده، و جلوتر آمدن جمله ی "الى ربک" براى افاده حصر است، و تقدیر کلام "الى حکم ربک یومئذ المساق" است، یعنى در آن روز او را مى رانند تا خداى تعالى درباره اش به حکم خود حکم فرماید، و یا تقدیرش "الى موعد ربک" است، و موعد پروردگار یا بهشت است، و یا دوزخ. بعضى دیگر گفته اند: منظور از اینکه فرموده "مساق" به سوى خداى تعالى است، این است که سائق و راننده تنها خداى تعالى است و لا غیر. ولیکن وجه صحیح همان است که گذشت. پس باید گفت فرشتگان پس از رسیدگى حساب آدمى را به جایگاه و بازگشتگاه او مى برند: یا فرشتگان رحمت آدمى را به بهشت سوق مى دهند، و یا فرشتگان عذاب او را به جهنم مى رسانند، و در این هر دو بازگشت به خداى یگانه و کار به فرمان او است، پس آدمى بسیار نیازمند به آن است که این حقیقت را بشناسد و به آن ایمان آورد، که همین شناخت روح تسلیم به خدا و تلاش براى نزدیک شدن به او را در وى برمى انگیزد. امام امیر مؤمنان (ع) می فرماید: «"کل نفس معها سائق و شهید" سائق یسوقها إلی محشرها و شاهد یشهد علیها بعملها؛ "آن روز که همراه هر کس گواه و سوق دهنده ای است." (ق/ 21) سوق دهنده ای که تا صحنه ی قیامت او را می راند، و شاهدی که به اعمال او گواهی می دهد.»
مقصود از سائق و شهیدى که در قیامت همراه هر کسى مى آیند، "سائق" او را به سوى دادگاه عدل الهى مى راند، و "شهید" بر اعمال او گواهى مى دهد. درست همچون دادگاههاى این جهان که مامورى همراه شخص متهم است و شاهدى بر اعمال او، شهادت مى دهد.
بعضى احتمال داده اند که "سائق"، آن کسى است که نیکوکاران را به سوى بهشت "سوق" مى دهد و بدکاران را به سوى دوزخ، ولى با توجه به کلمه "شهید" (شاهد و گواه) معنى اول یعنى سوق به دادگاه عدل الهى مناسبتر است. در اینکه این سوق دهنده و شاهد از فرشتگان است یا غیر آنها؟ تفسیرهاى گوناگونى کرده اند. بعضى گفته اند "سائق" فرشته نویسنده حسنات است، و شهید فرشته نویسنده سیئات، و به این ترتیب آنها فرشتگانى هستند که در آیات گذشته اشاره شده. از روایتى چنین استفاده مى شود که "سائق"، فرشته، مرگ است و "شهید" پیامبر اسلام (ص) اما این روایت با توجه به لحن آیات، ضعیف به نظر مى رسد. بعضى نیز گفته اند: "سائق" فرشته اى است که هر انسانى را سوق مى دهد، و شهید عمل انسان است. و نیز گفته شده "سائق" فرشته است، و "شهید" اعضاى تن انسان، و یا نامه اعمال او که به گردنش آویخته مى شود.
این احتمال نیز داده شده که "سائق" و "شهید" یک فرشته بیش نیست، و عطف این دو بر یکدیگر به خاطر مغایرت این دو وصف است، یعنى فرشته اى همراه او است که هم او را به دادگاه الهى سوق مى دهد، و هم گواه بر اعمال او است ولى غالب این تفسیرها خلاف ظاهر آیه است و ظاهر آیه چنان که غالب مفسران نیز فهمیده اند این است که دو فرشته با هر انسانى مى آید یکى او را سوق مى دهد و دیگرى گواه اعمال او است. ناگفته پیداست که گواهى بعضى از فرشتگان منافاتى با وجود گواهان دیگر در صحنه قیامت ندارد، گواهانى همچون انبیاء، اعضاى بدن، نامه اعمال و زمان و مکانى که گناه در آنجا انجام گرفته است. به هر حال، فرشته اول در حقیقت مانع از "فرار" است، و فرشته دوم مانع از "انکار" و به این ترتیب هر انسانى در آن روز گرفتار اعمال خویش است و راه گریزى از جزاء و کیفر آنها وجود ندارد.
تذکر:
سوق دو قسم است: یکی تکریمی است و دیگری تحقیری؛ سوق تکریمی همان بدرقه کردن و حریم گرفتن است و سوق تحقیری همان راندن و از عقب دنبال کردن است، دو جمله ای که درباره بهشتیان و دوزخیان با سوق یاد شده است می تواند ناظر به همین دو قسم باشد: «و سیق الذین کفروا إلی جهنم زمرا؛ و کسانى که کافر شدند، گروه گروه به سوى جهنم رانده شوند.» (زمر/ 71)
در این آیه پروردگار از احوال خلایق در محشر خبر می دهد که پس از فصل حکومت بین آنها کسانى که کافر شدند دسته دسته و فوج فوج به سوى جهنم رانده می شوند و چون به آنجا برسند درهاى جهنم به روى آنها گشوده شود و آن هفت در باشد خازنان جهنم از روى استهزاء و خوارى به ایشان می گویند آیا براى شما پیغمبرانى نیامدند و آیات کتب پروردگار را برایتان نخواندند و شما را از ملاقات امروز آگاه نساخته و نترسانیدند جواب می دهند آرى انبیاء براى هدایت ما آمدند اما وعده عذاب براى کافران محقق و حتمى گردید. آنگاه به کافران خطاب شده و گویند از درهاى دوزخ وارد شده و براى همیشه در آن قرار بگیرید و براى مردم متکبر و طاغى دوزخ منزلگاه بسیار بدى است. «و سیق الذین اتقوا ربهم إلی الجنة زمرا؛ و کسانى که از پروردگارشان پروا داشتند، گروه گروه به سوى بهشت سوق داده شوند.» (زمر/ 73) تعبیر به "سیق" (از ماده سوق بر وزن شوق به معنى راندن) در اینجا سؤال انگیز است، و توجه بسیارى از مفسران را به سوى خود جلب کرده، زیرا این تعبیر در مواردى است که کارى بدون شوق و تمایل درونى انجام مى گیرد، این تعبیر درباره دوزخیان صحیح است اما درباره بهشتیان که مشتاقا به سوى بهشت مى روند چرا؟
بعضى این تعبیر را به خاطر آن دانسته اند که بسیارى از بهشتیان در انتظار دوستانشان هستند. و بعضى به خاطر این مى دانند که شوق لقاى پروردگار آن چنان پرهیزگاران را مجذوب خود ساخته که به غیر او (حتى بهشت) نمى پردازند. بعضى نیز گفته اند مرکبهاى آنها را به سرعت به سوى بهشت مى رانند. در عین اینکه این تفاسیر خوب است و منافاتى با هم ندارد نکته دیگرى نیز در اینجا وجود دارد که ممکن است سر اصلى این تعبیر باشد و آن اینکه هر اندازه پرهیزگاران عاشق بهشتند بهشت و فرشتگان رحمت براى آمدن آنها به بهشت شایق ترند، همانگونه که گاه میزبان آن قدر به دیدار میهمانش شایق است که او را با سرعتى بیش از آنچه خودش مى آید به سوى خویش ببرد، فرشتگان رحمت نیز آنها را به سوى بهشت مى برند. به هر حال در اینجا نیز "زمر" که به معنى گروه کوچک است نشان مى دهد که بهشتیان در گروه هاى مختلف که نشانگر سلسله مراتب مقامات معنوى آنهاست به سوى بهشت مى روند.