اثبات معاد از راه برهان توحید

قرآن در برخی آیات برای اثبات معاد به توحید الهی تکیه می کند؛ یعنی خداوند یکتا برای بشر روز بازگشت و حساب معین کرده است. او انسان را رها نمی کند. و در این باره چنین می فرماید: «الله لا إله إلا هو لیجمعنکم إلی یوم القیمة لاریب فیه و من أصدق من الله حدیثا؛ خدای یگانه که هیچ خدایی جز او نیست محققا همه را در روز قیامت که هیچ شکی در آن نیست گرد می آورد. این وعده ی خداست و کیست که در گزارش و خبر راستگوتر از خدا باشد.» (نساء/ 87) آغاز این آیه به کلمه توحید زینت یافته و این کلمه در قرآن کریم در بیست و چهار مورد با تعبیرهاى مختلف آمده است و آن به معناى نفى معبودهاى باطل و اثبات معبود بر حق که همان الله است، مى باشد.
الله لا إله إلا هو: ذات اقدس الله است، نیست هیچ معبودى مستحق پرستش و عبادت، مگر ذات احدیت حق سبحانه که مستجمع تمام صفات کمالیه و منزه از کلیه نقایص مى باشد. شریک و نظیر و مثل و مانندى ندارد. قادر ازلى، عالم ابدى، حى احدى، موجود سرمدى، مرید کاره، سمیع بصیر، مدرک صمدى. مفاد کلمه توحید است که به دلالت مطابقى و التزامى، دلالت بر جمیع مراتب توحید از توحید ذاتى، صفاتى، عبادتى، افعالى و نظرى دارد بلکه به دلالت اقتضایى بر جمیع عقائد حقه و اصول مذهب و احکام دین دارد، به علاوه این جمله به واسطه تقدیم کلمه (الله) و تعبیر به کلمه (هو) که دلالت بر مقام غیب الغیوبى دارد دلالتش قوى تر و تأکیدش بیشتر است چنانچه کلمه (لیجمعنکم) به واسطه لام تأکید و نون تأکید که کانه خداوند قسم یاد می فرماید که جمیع شما را البته جمع خواهد فرمود، دلالتش بر ثبوت و تحقق یوم القیمه بیشتر است.
«و من أصدق من الله حدیثا؛ و کیست صادق تر از خداى تعالى در قول و وعد.» یعنى نیست از او راستگوتر، و ابدا کذب در ساحت قدسش راه نیست زیرا نقص، و ذات احدیت منزه از نقایص است. پس احدى اصدق از حق تعالى نباشد، چه کذب در خبر او محال است. از نظر توجه آنان به نظام و تدبیر یکنواخت که در همه ذرات و آفریده ها فرمانروا است که شاهد گویائى است بر کمال صفات و صدق فعل و گفتار او و به این وسیله بشر را تهدید نموده که هیچ گاه از سیر و هدف خود غفلت ننماید.
سعادت بشر بر دو رکن استوار است:
1- معرفت و شناخت آفریدگار منعم حقیقى که اساس فطرت و روان را نهاده و شالوده انسانیت را پى ریزى نموده از این رو به حکم خرد یگانگى پروردگار انکار پذیر نخواهد بود.
2- هدف شناسى است یعنى در حیات بشر زندگى ابدى او نهفته است.
در جمله (لیجمعنکم) درباره آن سوگند یاد فرموده که منتهاى سیر کاروان بشریت صحنه رستاخیز است که براى خردمند هرگز قابل تردید نیست لا ریب فیه و چنانچه زندگى بشر فانى و زوال پذیر بود به ساحت کبریائى او نقص و امکان راه مى یافت. ولى خردمند با توجه به نیروى اختیاری که پروردگار در بشر به ودیعت نهاده تصدیق خواهد نمود که او را مسطوره ئى از صفات لا یزالى قرار داده است مانند سایه ئى که در محور شاخص تا ابد ثابت و پاینده خواهد بود.
همانطور که بیان شد در این آیه وحدانیت خدا دلیل بر معاد است، آن گونه که وجود خدا دلیل بر وحدانیت اوست. پس اصل وجود خدا هم دلیل بر وحدانیت اوست و هم دلیل بر ضرورت معاد؛ چنان که فرمود: «شهد الله أنه لا إله إلا هو و الملئکة و أولوا العلم قائما بالقسط لا إله إلا هو العزیز الحکیم؛ خدا به یکتایی خود گواهی می دهد که جز ذات اقدس او خدایی نیست و فرشتگان و دانشمندان نیز به یکتایی او گواهند. او نگهبان عدل و درستی است. نیست خدایی جز او که بر کار عالم توانا و به هر چیز داناست.» (آل عمران/ 18) بنابراین، الوهیت گواه وحدانیت اوست؛ یعنی خدا بودن با شریک داشتن سازگار نیست؛ زیرا حقیقت نامحدود، برای غیر خود جایی نمی گذارد تا انباز و همتای او در آن جا قرار گیرد. البته تحلیل برهان مزبور نیازمند به مبادی تصوری و تصدیقی است که برخی از آنها مطوی است و نیل به آن سهل نیست.
برهان "صرف الشى ی لا یتثنی ولا یتکرر" را که فارابی و دیگر حکیمان مسلمان برای توحید اقامه کردند ریشه در گفته های بلند خاندان عصمت و طهارت (ع) دارد. آیه مزبور دلالت داشت که شما بالضروره و بدون شک در روز قیامت جمع می شوید. بنابراین، وقوع قیامت ضروری و حتمی است و این همان سخنی است که به گونه دیگر گفته شده است: «و أن الساعة اتیة لا ریب فیها؛ [هم] آنكه رستاخيز آمدنى است [و] شكى در آن نيست.» (حج/ 7) یعنی تعبیر دیگری است از آنچه در منطق آن را "بالضروره" گویند و جهت قضیه مزبور "بالامکان" نیست، بلکه "بالضروره" است؛ نظیر این که می گوییم: "الأربعة زوج بالضرورة". اصطلاحات منطق در قرآن به کار نرفته، ولی مفاد آنها به کار گرفته شده است.

به پروردگار سوگند قیامت خواهد آمد!
ذیل آیه فوق به صدق سخن حق تعالی اشاره دارد که او راستگوترین گزارشگر و خبر دهنده است و سخن او نیز راست است؛ زیرا کافران سوگند یاد می کردند که خدا مردگان را زنده نمی کند: «و أقسموا بالله جهد أیمانهم لایبعث الله من یموت؛ و با سخت‏ترين سوگندهايشان به خدا سوگند ياد كردند كه خدا كسى را كه مى‏ ميرد بر نخواهد انگيخت.» (نحل/ 38) در مقابل منکران معاد، پیامبر اسلام مأمور می شود که به پروردگارش سوگند یاد کند که قیامت قطعا فرا می رسد و شما آن را خواهید دید: «و قال الذین کفروا لا تأتینا الساعة قل بلی و ربی لتأتینکم؛ و كسانى كه كافر شدند گفتند رستاخيز براى ما نخواهد آمد بگو چرا سوگند به پروردگارم كه حتما براى شما خواهد آمد.» (سبأ/ 34)
در این آیه انکار منکرین معاد را به رخ ایشان مى کشد، چون با عمومیت ملک خدا و علمش به همه موجودات جایى براى شک و تردید در آمدن آن نیست، تا چه رسد به اینکه به ضرس قاطع آن را انکار کنند، و به همین جهت به رسول گرامى (ص) خود دستور داده که به سخن ایشان جواب گوید، که: بلى و ربی لتأتینکم؛ آرى به پروردگارم سوگند، قیامت شما به طور قطع و مسلم خواهد آمد. تکیه روى کلمه "رب" به خاطر این است که قیامت از شؤون ربوبیت است، چگونه ممکن است خداوند مالک و مربى انسانها باشد و آنها را در مسیر تکامل پیش ببرد اما نیمه کاره رها کند و با مرگ همه چیز پایان گیرد، و زندگى او بى هدف و آفرینش وى هیچ و پوچ شود؟
در آیه دیگر می فرماید: «زعم الذین کفروا أن لن یبعثوا قل بلی و ربی لتبعثن ثم لتنبؤن بما عملتم و ذلک علی الله یسیر؛ کافران گمان کردند که هرگز پس از مرگ برانگیخته نمی شوند. ای پیامبر! به آنان بگو به پروردگارم سوگند که البته برانگیخته می شوید و سپس به نتیجه ی کردار خود آگاه می گردید و این کار برای خدا بسیار آسان است.» (تغابن/ 7) در حقیقت، نخست با لحن قاطع، ادعاى بى دلیل منکران قیامت را نفى مى کند، لحنى مؤکد و آمیخته با قسم، که حکایت از اعتقاد راسخ گوینده یعنى پیامبر دارد، سپس با جمله و ذلک على الله یسیر بر آن استدلال مى کند، زیرا مى دانیم مهمترین شبهه منکران معاد، این بود که چگونه استخوانهاى پوسیده و خاک شده به حیات مجدد بازمى گردد، آیه فوق مى گوید: وقتى که کار دست خداوند قادر متعال است مشکلى در میان نخواهد بود، چرا که در آغاز آنها را از عدم به وجود آورد و احیاى مردگان نسبت به آن ساده تر است.
دلیل بر اینکه معاد براى خداى تعالى دشوارى ندارد، اسماء و صفاتى است که در صدر آیات قبل نام برد، یعنى خلق، ملک، علم، محمودیت، و منزه بودن، که جامع همه آن اسماء و صفات کلمه "الله" است، که معنایش دارنده تمامى صفات کمال است: «یسبح لله ما فى السماوات و ما فى الأرض له الملک و له الحمد و هو على کل شى ء قدیر * هو الذى خلقکم؛ آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است خدا را تسبیح مى گویند. فرمانروایى از آن او و ستایش مختص اوست، و او بر هر چیزى تواناست. اوست که شما را آفرید.» (تغابن/ 1- 2) از اینجا روشن مى شود که چرا در جمله مورد بحث نفرمود "و ذلک علیه یسیر"، و چرا نام جلاله را آورد؟ خواست تا به علت حکم اشاره کرده باشد، و فرموده باشد اگر گفتیم: معاد براى خدا آسان است، براى این بود که او الله است، پس جمله مورد بحث یک حجت برهانى است، نه صرف ادعا.
مفسرین گفته اند: آیه مورد بحث سومین آیه اى است که پیغمبر گرامیش را براى وقوع معاد وادار به سوگند به پروردگار خود کرده، یکى دیگر از آن موارد آیه زیر است که مى فرماید: «و یستنبئونک أحق هو قل إی و ربی؛ از تو خبر مى پرسند که آیا قیامت حق است؟ بگو آرى به پروردگارم سوگند.» (یونس/ 53) و یکى دیگرش آیه ای که قبل تر ذکر نمودیم که مى فرماید: «و قال الذین کفروا لا تأتینا الساعة قل بلى و ربی لتأتینکم؛ آنها که کافر شدند گفتند قیامت هرگز به سراغ ما نمى آید بگو: چرا، به پروردگارم سوگند که به طور قطع و بدون شک خواهد آمد.» (سبأ/ 3) و سومى آنها آیه مورد بحث ما است.
بلکه به عقیده بعضى همان سوگند "و ربی" خود اشاره لطیفى به دلیل معاد است، زیرا "ربوبیت" خداوند، ایجاب مى کند که این حرکت تکاملى انسان را در محدوده زندگى بى ارزش دنیا، عقیم نگذارد، به تعبیر دیگر تا مساله معاد را نپذیریم ربوبیت خداوند در مورد انسان و تربیت و تکامل او، مفهوم نخواهد داشت. بنابراین، خداوند هم خود سوگند یاد کرد: «لیجمعنکم إلی یوم القیمة» (نساء/ 87) و هم به پیامبر (ص) می فرماید که برای آنان سوگند یاد کن. از طرف دیگر در ذیل این آیه با برهانی نقلی روبرو خواهیم بود؛ یعنی برهانی که حد وسط آن این است که خداوند راستگوترین راستگویان "أصدق الصادقین" است.


Sources :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 4 صفحه 143

  2. سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان فی تفسیر القرآن- جلد 4 صفحه 157

  3. حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد 2 صفحه 530

  4. سيدمحمد حسينى همدانى نجفى- انوار درخشان- جلد 4 صفحه 151

  5. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 16 صفحه 537

  6. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 18 صفحه 13

  7. ‏ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 24 صفحه 192

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/115689