آموزه تقدیر ازلی در اندیشه نهضت اصلاح دینی (کالونیسم)

رویکرد تعدیل یافته به آموزه تقدیر ازلى

کالون معتقد به رویکردى کاملا تعدیل یافته به آموزه تقدیر ازلى بود و از این رو تنها چهار فصل از شرح خود را به این موضوع اختصاص داد. او تقدیر ازلى را چنین تعریف مى کرد: «حکم همیشگى خداوند که به سبب آن تعیین مى کند که چگونه مى خواهد افراد را بیافریند; زیرا او همه را در شرایط یکسان نمى آفریند، بلکه براى عده اى حیات ابدى را مقدر مى کند و براى دیگران لعنت ابدى را.» تقدیر ازلی موضوعی است که باید ما را به حیرت و ترس وادارد. Horribile decretum «حکمی وحشت آور» نیست. آن گونه که چه بسا ترجمه نادرست و نامتناسب با ظرافت های زبان لاتین نشان می دهد، بلکه حکمی «هیبت آمیز» یا هائل است.

بحث تقدیر ازلى پس از آموزه فیض
اصلا محل قرار گرفتن بحث تقدیر ازلى در ویرایش سال 1559 کتاب مبادى، داراى اهمیت است. کالون این موضوع را پس از شرح آموزه فیض مورد توجه قرار مى دهد. او تنها پس از شرح و توضیح درون مایه هاى اصلى این آموزه (مانند آمرزیدگى به وسیله ایمان) است که آرام آرام به موضوع اسرار آمیز و پیچیده تقدیر ازلى مى پردازد. به لحاظ منطقى، موضوع تقدیر ازلى مى بایست مقدم بر چنین تحلیلى باشد. با این همه، تقدیر ازلى زمینه ساز نوعى انتخاب فردى و از این رو به دنبال آن، آمرزیدگى و تقدیس او بود. با این حال، کالون از این که تسلیم قوانینى چنین منطقى باشد احتراز ورزید. چرا؟

بستر و کارکرد موضوع تقدیر ازلى
کالون معتقد بود که موضوع تقدیر ازلى را باید در بستر مناسب خود بررسى کرد. تقدیر ازلى، حاصل و دستاورد حدس و گمان بشرى نیست، بلکه راز وحى الهى است. با این حال، این موضوع در بستری خاص و به گونه ای خاص آشکار شده است. منظور از آن گونه خاص، عیسی مسیح است که «آیینه ای است که در آن می توانیم حقیقت انتخاب خود را بنگریم» و منظور از آن بستر، خاصیت اعلام انجیلى است. تحلیل کالون از تقدیر ازلى، حدس و گمانى است خشک، انتزاعى و الهیاتى; اما نقطه آغاز آن، حقایق مشهود است. عده اى به بشارت انجیل ایمان دارند و عده اى ایمان ندارند. کارکرد اساسى آموزه تقدیر ازلى را در این امر باید جستجو کرد که چرا عده اى به این بشارت پاسخ مى دهند و عده اى نه.
این امر، یعنى تبیین پس از وقوع، از ویژگی پاسخ های بشر به فیض است. تقدیرگرایی مورد نظر کالون را باید انعکاس پسینی بر داده های تجربه بشری دانست که در پرتو کتاب مقدس تفسیر شده است، نه موضوعی که بر اساس اندیشه های پیش پنداشت در باب قدرت مطلق خداوند موجب استنتاج پیشینی شده باشد. بنا به تقدیر ازلى، باور و اعتقاد، خود اصلى از اصول ایمان نیست، بلکه نتیجه نهایى تأملى بهره مند از آگاهى پیشین از کتاب مقدس بر پیامدهاى فیض بر افراد در پرتو رازهاى تجربه است. تجربه نشان مى دهد که خدا با قلب همه افراد تماس برقرار نمى کند،اما چرا چنین است؟ آیا این مسئله از کوتاهی خداوند سرچشمه گرفته است؟ یا آنکه بشارت، مرتکب خطایی شده است و او را از ایجاد تغییر و تحول همگان بازداشته است؟ کالون در پرتو کتاب مقدس، خود را توانا از آن می دید که احتمال هرگونه ضعف یا بی کفایتی خداوند یا بشارت را انکار کند. الگوی مشهود پاسخ ها به بشارت، نشان دهنده رازی است که واسطه آن چنین مقدر شده است که عده ای وعده های خداوند را بپذیرند و عده ای دیگر به آن دل نسپرند. «عده ای برای حیات همیشگی آفریده شده اند و عده ای برای لعنت و عذاب ابدی.»

تأثیر پذیری کالون از مکتب نوآگوستینى

در این جا باید بر این مطلب پاى فشرد که این سخن، سخن تازه اى در الهیات به شمار نمى آید. چنین نیست که کالون فکرى را مطرح کرد که تا آن زمان در قلمرو الهیات مسیحى ناشناخته بود. مکتب نوآگوستینى (که از افراد ممتاز آن در قرون وسطى مى توان از متکلمان برجسته اى مانند گریگورى اهل ریمینى نام برد) نیز آموزه اى را درباره تقدیر ازلى تعلیم مى داد که مطلق و مضاعف بود; بدین معنا که خداوند عده اى را براى زندگانى همیشگى برگزیده و دیگران را براى لعنت و عذاب ابدى; بى آن که این امر به شایستگى یا بى لیاقتى آنها بستگى داشته باشد. سرنوشت آنها، به طور کلى، بستگى به اراده خداوند دارد، نه اراده خودشان. در واقع، این امکان نیز وجود دارد که کالون، این جنبه از آگوستینیسم اواخر قرون وسطى را که یقینا شباهت چشمگیرى با آموزه هاى او داشت، از آن خود کرده باشد.
بدین ترتیب، نجات در فراسوى حیطه قدرت فرد قرار دارد; زیرا او ناتوان از تغییر شرایط است. کالون اصرار مى ورزد که چنین گزینش و انتخابى، به هیچ صورت مختص به مسئله نجات نیست. او استدلال مى کند که در هر یک از حوزه هاى زندگى ما ناگزیریم که با راز و ابهام امرى تبیین ناپذیر روبرو شویم. چرا عده اى در زندگى خوشبخت تر از دیگران هستند؟ چرا شخصى بر خلاف دیگرى از موهبت هاى عقلانى برخوردار است؟ ممکن است دو طفل از همان لحظه ولادت بدون آن که مرتکب هیچ خطایى شده باشند، خود را در شرایطى کاملا متفاوت بیابند. کودکى ممکن است بهره مند از پستانى پر شیر باشد و با مکیدن از آن تغذیه شود و در همان حال، کودک دیگرى به سبب ناگزیر بودن از مکیدن پستانى تقریبا خشک، دچار سوء تغذیه شود.
به نظر کالون، تقدیر ازلى تنها نمونه اى دیگر از معماى کلى وجود بشر است که در این معما عده اى به گونه اى تبیین ناپذیر برخوردار از موهبت هاى مادى و عقلانى هستند و دیگران محروم از آن. این مسئله هیچ پرسش تازه اى را مطرح نمى کند. زیرا همه پرسش هاى آن، پیش تر در سایر حوزه هاى تجربه بشرى مطرح شده است. آیا همین اندیشه تقدیر ازلى، مستلزم آن نیست که خداوند از مفاهیم کلى و عام چون خیر، عدالت یا عقلانیت صرف نظر کرده باشد؟ کالون هرچند به صراحت مفهوم خداوند را به مثابه قدرتى مطلق و تابع میل و اراده خود نفی می کند، در بحث از تقدیر ازلی شبحی از خدا مطرح می کند که پیوندش با آفرینش، بلهوسانه است و در اعمال قدرت، به هیچ قانون یا نظمی پایبند نیست. کالون در اینجا، آشکارا خود را با مباحثات رایج در اواخر قرون وسطی درباره این موضوع جنجال برانگیز (به ویژه در مکتب راه نو و مکتب نوآگوستینی درباره پیوند میان خداوند با نظام اخلاقی تثبیت شده) هماهنگ می دید. خدا به هیچ صورت تابع قانون نیست. زیرا در این فرض، قانون مقدم و فوق خدا خواهد بود و یکی از جنبه های آفرینش (یا حتی چیزی بیرون از ذات خداوند که مقدم بر آفرینش است) بر خداوند چیرگی خواهد یافت. خداوند فراسوی قانون است. زیرا اراده او اساس مفاهیم موجود درباره اخلاق است. این عبارت های کوتاه و گزیده؛ یکی از روشن ترین شباهت های میان کالون با سنت طرفدار اصالت اراده الهی (حسن و قبح الهی) را که در اواخر قرون وسطى رایج بود نشان مى دهد.

تقدیر ازلى در متن داورى اسرارآمیز خداوند

کالون در پایان چنین استدلال مى کند که تقدیر ازلى را باید موضوعى دانست که در متن داورى اسرارآمیز خداوند قرار دارد. ما ناتوان از درک این نکته ایم که چرا او عده ای را برگزیده و دیگران را مورد لعنت خود قرار داده است. بعضی از پژوهشگران اظهار کرده اند که این موضوع چه بسا نشانه تاثیر مباحثات رایج در اواخر قرون وسطی درباره قدرت مطلق خداوند باشد، که خدایی بلهوس یا تابع اراده خویش، اختیار کامل دارد تا هر چه را که می پسندد انجام دهد. بدون اینکه ناگزیر از توجیه افعال خود باشد. با این حال، پایه و اساس این نظریه پاره ای از سوئ برداشت ها درباره نقش جدل میان دو قدرت خدا (مطلق و مقدر) در تفکر رایج در اواخر قرون وسطی است. خدا باید در انتخاب چیزی که اراده می کند آزاد باشد. در غیر این صورت ملاحظات خارجی، آزادی اورا مخدوش خواهد کرد و آفریننده، تابع آفریده خود خواهد شد. با این حال، هر عزم و تصمیم الهی، نشان دهنده حکمت و اراده اوست و حقیقت تقدیر ازلی نه تنها مغایر با آن نیست، بلکه تقویت کننده آن است. بدین ترتیب، تقدیر ازلى (گذشته از آن که قلب «نظام» الهیاتى کالون است) آموزه اى فرعى است که به تبیین و توضیح جنبه اى دشوار از پیامدهاى اعلام بشارت فیض توجه دارد. اما همان گونه که پیروان کالون کوشیدند تا تفکر او را در پرتو تحولات جدید و عقلانى و در نمایى تازه عرضه کنند، شاید تغییراتى در ساختار مورد نظر او از الهیات مسیحى رخ داده باشد.

تقدیر ازلى در کالونیسم دوره متأخر

نمى توان کالون را کسى دانست که به معناى دقیق کلمه یک «نظام» عرضه کرده باشد. اندیشه هاى دینى کالون، آنگونه که در چاپ سال 1559 کتاب مبادى بیان شده است، بر اساس ملاحظات تربیتى نظام یافت. با این حال، چنین نیست که اندیشه هاى او، بر اساس اصلى نظرى و اساسى و به گونه اى نظام مند پدید آمده باشد. کالون تبیین مبتنى بر کتاب مقدس را با الهیات نظام مند در عمل یک چیز مى دانست و با تمایز میان آنها (که پس از مرگ او امرى عادى بود) مخالفت مى ورزید. از همان زمان، توجهى نو به شیوه سازماندهى نظام مند و استنتاج منسجم اندیشه ها شدت گرفت. متألهان کلیساى اصلاح شده، خود را ناگزیر از آن مى دیدند که در برابر رقباى لوترى و کاتولیک از اندیشه هاى خود دفاع کنند.
کالون که خود پیش تر با بدگمانى به ارسطوگرایى مى نگریست، در این زمان به او همچون متحد و هم پیمان خود مى نگریست و روز به روز، اثبات انسجام و سازگارى درونى آیین کالونى اهمیت بیشترى یافت. در نتیجه، بسیارى از نویسندگان تأثیر پذیرفته از افکار کالون به ارسطو روى آوردند; بدان امید که آثار ارسطو درباره شیوه و روش، راه گشاى آنان در قرار دادن الهیات خود بر بنیاد منطقى نیرومندترى باشد.

ویژگى هاى رویکرد جدید به الهیات

از ویژگى هاى این رویکرد جدید به الهیات، مى توان این موارد چهارگانه را باز شمرد:
1. عقل بشرى سهم عمده اى در بررسى و دفاع از الهیات مسیحى دارد.
2. الهیات مسیحى نظامى داراى انسجام منطقى و دفاع عقلانى پذیر و برگرفته از استنتاجات قیاسى است که اساس آن، اصول بدیهى و شناخته شده است. به عبارت دیگر، الهیات از اصول اولیه آغاز گشته و غایت آن، استنتاج آموزه هایش بر اساس آن اصول است.
3. چنین تصور مى شد که اساس الهیات، فلسفه ارسطویى، به ویژه بینش هاى ارسطویى درباره ماهیت روش است. امروزه نویسندگان الهیات اصلاح شده در دوره متأخر، متکلمانى فلسفى شناخته مى شوند، نه کتاب مقدسى.
4. الهیات موضوعى شناخته مى شد که به پرسش هاى متافیزیکى و نظرى توجه دارد; به خصوص اگر این پرسش ها با ذات خداوند، اراده او براى بشریت و آفرینش و از همه مهمتر آموزه تقدیر ازلى پیوند داشته باشد.

اختلاف چشمگیر بز با کالون
بدین ترتیب، نقطه آغاز در الهیات عبارت بود از اصول کلى، نه حادثه تاریخى خاصى. اختلاف چشمگیر بز با کالون در این جا آشکار خواهد شد. از دیدگاه کالون، الهیات مبتنى و برگرفته از حادثه اى است که براى عیسى مسیح رخ داد; آن گونه که کتاب مقدس بدان شهادت مى دهد. همین توجه به تثبیت نقطه آغازین منطقى براى الهیات است که به ما توان مى دهد تا اهمیت تازه اى را که آموزه تقدیر ازلى به تدریج به دست آورد، درک کنیم. کالون تمام توجه خود را به پدیده تاریخى خاص عیسى مسیح معطوف نمود و سپس به بررسى لوازم آن پرداخت. (به بیان دیگر و به زبانى فنى و متناسب با مقام، شیوه او تحلیلى و استقرایى بود.)
اما بز به عکس او، از اصول کلی آغاز نمود و هدف او نیل به نتایج و پیامد های آن برای الهیات مسیحی بود. (به عبارتی، شیوه او قیاسی و ترکیبی بود.) اما بز از کدام یک از اصول کلى، به مثابه نقطه آغاز منطقى در تشکیلات الهیاتى خود سود جست؟ پاسخ این است که او نظام خود را بر احکام الهى انتخاب استوار ساخت که منظور از آن، تصمیم الهى به انتخاب گروهى از مردم براى نجات و انتخاب دیگران براى لعنت است. در دیگر بخش هاى الهیات، تمام توجه به بررسى پیامدهاى آن تصمیم هاست. با این تحلیل، آموزه تقدیر ازلى، در جایگاه اصلى مهار کننده قرار گرفته است.

آموزه «کفاره محدود»
در این جا مى توان از یکى از پیامدهاى اصلى این تحول یعنى آموزه «کفاره محدود» یا «رهایی خاص» نام برد. (به طور معمول، اصطلاح «کفاره» را براى اشاره به مزایایى که از مرگ عیسى مسیح پدید آمده به کار مى برند.) این سؤال را مورد توجه قرار دهید: عیسى براى چه کسى پذیراى مرگ شد؟ پاسخ سنتى به این پرسش این است: مسیح به خاطر همگان پذیراى مرگ شد. اما با این که مرگ او مى توانست همه را رها سازد، تنها براى کسانى سودمند افتاد که زمینه را براى تأثیرگذارى مرگ او فراهم ساختند.

آموزه تقدیر مضاعف
این پرسش به هنگام بروز مشاجراتى شدید درباره تقدیر ازلى، در قرن نهم، با قوت تمام مطرح شد. در همین زمان بود که راهبى از فرقه بندیکتى به نام گادسکالک اوربیسى که به گاتشالک معروف است، آموزه تقدیر مضاعف را مطرح کرد، که شبیه چیزى است که بعدها به کالون و پیروان او نسبت داده شد. گادسکالک با منطقى نیرومند، لوازم این ادعاى خود را پیگیرى کرد که خداوند از پیش براى عده اى لعنت ابدى را مقدر کرده است و بدین بیان چنین وانمود که شایسته نیست بگوییم مسیح براى چنین افرادى پذیراى مرگ شد; زیرا بدان سبب که سرنوشت آنها تغییرناپذیر است، او بیهوده و پوچ جان داده است. گادسکالک با تردید در مورد لوازم و پیامدهاى این ادعا، این نظر را مطرح کرد که مسیح تنها براى برگزیدگان جان داد. دایره این رهایى، محدود و مخصوص کسانى است که بنا به تقدیر مى توانند از مرگ او بهره ببرند. اکثر نویسندگان قرن نهم، واکنشى حاکى از ناباورى نسبت به این ادعا ابراز کردند، اما تقدیر این بود که بار دیگر در دوره متأخر کالونیسم مطرح شود.

گرایش شدید به اندیشه انتخاب
گرایش شدید به اندیشه انتخاب، با این تأکید تازه بر مسئله تقدیر ازلى، پیوند تام برقرار کرده بود. در اندیشه هاى خاص مکتب راه نو، اندیشه وجود عهدى میان خدا و مؤمنان را، همانند عهد میان خدا و بنى اسرائیل که در عهد عتیق ذکر شده است. این اندیشه کم کم در کلیساى اصلاح شده (که به سرعت در حال گسترش بود) اهمیت زیادى پیدا کرد. جماعت هاى کلیساى اصلاح شده، خود را بنى اسرائیل جدید و قوم جدید خداوندى دانستند که با خدا پیوند جدیدى بر اساس عهد برقرار کرده اند. میثاق فیض وظایف و الزاماتى را به نفع قوم بر عهده خدا نهاد و نیز وظایفى (دینى، اجتماعى و سیاسى) را در قبال خداوند بر عهده قوم قرار داد. این پیمان چارچوبى را تعریف مى کرد که افراد و جامعه در آن محدوده عمل مى کنند. شکلى را که الهیات در انگلستان (پیوریتنیسم) به خود گرفت، به طور خاص درخور توجه است. مفهوم «قوم برگزیده خداوند» به هنگامى که قوم جدید خداوند، به سرزمین تازه موعود (آمریکا) وارد شدند، شدت یافت. دیدگاه هاى اجتماعى، سیاسى و دینى یى که مهاجران انگلستان جدید، معرف و نماینده آن بودند، برگرفته از نهضت اصلاح دینى اروپا در قرن شانزدهم بود. بینش اجتماعى جهانى و «اصلاح شده» بر مفهوم انتخاب الهى و «میثاق فیض» استوار بود. آیین لوترى در دوره متأخر خود، به نحوى آشکار، دیدگاه هاى لوتر در سال 1525 در مورد تقدیر ازلى الهى را کنار گذارد و ترجیح داد که در چارچوب واکنش انسانى آزادانه به خدا عمل کند; نه انتخاب افراد خاص توسط قیومیت الهى.
در آیین لوترى در اواخر قرن شانزدهم، «انتخاب» به معنى تصمیم بشر به عشق ورزیدن به خداوند بود، نه تصمیم الهى به انتخاب افرادى خاص. در واقع، اختلاف درباره آموزه تقدیر ازلى، یکى از دو منازعه عمده اى بود که نویسندگان جدلى هر دو عقیده را از آن زمان تا قرن ها به خود مشغول کرد. منازعه دیگر بر سر مسئله آیین هاى مقدس بود. ) پیروان لوتر تلقى واحدى از موضوع «برگزیده خدا» بودن نداشتند و در نتیجه، موفقیت چندانى در توسعه حوزه نفوذ خود نیافتند; اما در جانب مقابل آن «کالونیسم جهانى» است که یادآور قدرت یک اندیشه در ایجاد تغییر و تحول در افراد و هم در گروه هاست. آموزه «اصلاح شده» انتخاب و تقدیر ازلى، بى هیچ تردید، نیروى محرکى بود که در وراى توسعه عظیم کلیساى اصلاح شده در قرن شانزدهم قرار داشت.

آموزه فیض و نهضت اصلاح دینى

«نهضت اصلاح دینى، به لحاظ درونى، چیزى جز پیروزى نهایى آموزه آگوستین در باب فیض بر آموزه او در باب کلیسا نبود.» این اظهار نظر معروف و تا حدى دقیق بنجامین بى. وارفیلد، به گونه ای فشرده، بیانگر اهمییت آموزه فیض در تحولات مربوط به نهضت اصلاح دینی است. اصلاح گران خود را کسانی می دانستند که آموزه آگوستین درباره فیض را که در هاله ای از تحریفات و تباهی ها قرار گرفته بود، پیراسته و احیا کردند. از دیدگاه لوتر، آموزه آگوستین در باب فیض ف آن گونه که در آموزه آمرزیدگی به وسیله ایمان تبیین گشته، «اساس و زیربنایی بود که کلیسا به سبب آن استوار می ماند یا فرو می پاشد.» گذشته از این که اختلافات میان آگوستین و اصلاحگران در مورد آموزه فیض در بعضى موارد دقیق و گاه چنین نبود، اصلاحگران این توان را در خود مى یافتند که علت اختلاف خود با او را به شیوه هاى بهترى نسبت دهند که بر متن و لغت شناسى استوار بود، اما با تأسف آگوستین از این امر بى بهره بود.
از دیدگاه اصلاحگران، به ویژه لوتر، کلیساى مسیحى از آموزه فیض تشکیل شده و هر گونه مصالحه یا کوتاهى از جانب هر یک از گروه هاى کلیسایى در مورد این موضوع، موجب مى شود که آن گروه دیگر نتواند ادعاى کلیساى مسیح بودن کند. کلیساى قرون وسطى نتوانست صادقانه ادعاى «مسیحى بودن» کند و بدین سبب به اصلاحگران حق داد که از آن فاصله گیرند تا بتوانند بشارت را دیگر بار تثبیت نمایند. با این حال، آگوستین نوعى کلیساشناسى یا آموزه کلیسا را بسط داد که با تحولاتى از این دست سازگارى نداشت. آگوستین در طى مباحثات خود با دوناتیان در اوایل قرن پنجم میلادى، بر وحدت کلیسا پاى فشرد و هنگامى که بخش اعظم کلیسا راه خطا را در پیش گرفته بود، قاطعانه وسوسه تشکیل گروه هاى انشعابى را تخطئه و محکوم کرد. اصلاحگران به خود اجازه دادند که با آگوستین در این مسئله مخالفت ورزند. زیرا معتقد بودند که دیدگاه آگوستین درباره فیض بسیار مهمتر از دیدگاه او درباره کلیساست. آنها چنین استدلال مى کردند که کلیسا پدید آمده از فیض خداوند است و این امر دوم است که داراى اهمیت اساسى است. مخالفان نهضت اصلاح دینى در پى مخالفت با این مطالب، چنین استدلال مى کردند که کلیسا بود که ایمان مسیحى را بیمه کرد و بدین ترتیب زمینه بحث درباره ماهیت کلیسا هموار شد.


Sources :

  1. آلیستر مک گراث- مقدمه ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی- مترجم بهروز حدادی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1382

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/115816