لباسی از آتش برای دوزخیان

کافران

روز جنگ بدر، سه نفر از مسلمانان علی (ع) و حمزه، و عبیدة بن حارث بن عبد المطلب و سه نفر از کفار قریش (ولید بن عتبه و عتبة بن ربیعه و شیبة بن ربیعه) به میدان نبرد آمدند. و با یکدیگر قتال و مبارزه کردند. حضرت حمزه عتبه را به قتل رسانید و امیرالمؤمنین (ع) ولید و عبیدة بن حارث شیبه را به قتل رسانیدند. آیه ای نازل شد و سرنوشت این مبارزان را بیان کرد. می فرماید: «هذان خصمان اختصموا فی ربهم؛ این دو دسته (مؤمنان و غیر مؤمنان) درباره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند.» (حج/ 19) طوائف پنجگانه کفار از یک سو و مؤمنان راستین از سوی دیگر، و اگر درست دقت کنیم می بینیم که اساس اختلافات همه ادیان به اختلاف درباره ذات و صفات خدا باز می گردد و نتیجه آن به مساله نبوت و معاد کشیده می شود، بنابراین لزومی ندارد که ما در اینجا کلمه "دین" را در تقدیر بگیریم و بگوئیم مخاصمه آنها در دین پروردگارشان است بلکه واقعا ریشه اختلافات به اختلاف در توحید باز می گردد، و اصولا تمام ادیان تحریف یافته و باطل به نوعی از شرک گرفتارند که آثارش در همه عقائد آنها ظاهر می شود.
سپس چهار نوع مجازات کافرانی را که دانسته و آگاهانه حق را انکار کردند بیان می کند: نخست از لباس آنها شروع کرده می گوید: «فالذین کفروا قطعت لهم ثیاب من نار؛ کسانی که کافر شدند لباسهایی از آتش برای آنها بریده می شود.» (حج/ 19) در دوزخ همه چیر زنگ عذاب و کیفر دارد، حتی «لباس» که معمولا پوششی است در برابر سرما و گرما، و مانعی است در برابر انواع آسیبهائی که ممکن است به تن برسد، و وسیله است برای زینت و زیبایی، آری آن نیز در آنجا یکی از اسباب درد و رنج و کیفر و عذاب است. می فرماید: «برای کسانی که کافرند جامه هایی آتشین به اندازه تنشان بریده و آماده کرده اند تا آتش بیشتر و نزدیکتر به تمام اجزاء بدنشان برسد و این بدان جهت است که عذاب سخت را بچشند.» این جمله ممکن است اشاره به آن باشد که واقعا قطعاتی از آتش به صورت لباس برای آنها بریده و دوخته می شود! و یا کنایه از این باشد که آتش دوزخ از هر سو آنها را مانند لباس احاطه می کند.
ابن عباس می گوید: «هنگامی که کافران به دوزخ می روند، لباسهای کوتاهی از آتش به تن دارند. برخی گویند لباسشان از مس گداخته است. برخی گویند آتش چنان آنها را احاطه می کند که مثل لباس، بدن آنها را می پوشاند.» به همین معناست است قول خداوند که «سرابیلهم من قطران؛ جامه های آنها را از آتش است.» (ابراهیم/ 49) سؤال: در جای دیگر می فرماید: «سرابیلهم من قطران» پس چرا اینجا گفت ثیاب من نار؟ جواب گوییم احوال دوزخیان مختلف بود در دوزخ، بعضی را جامه آتشین بود و بعضی را از قطران بود تا آتش بر ایشان کام کارتر بود.

آبی جوشان که وجودشان را مذاب می کند

دوم اینکه مایع سوزان و جوشان "حمیم دوزخ" بر سر آنها ریخته می شود؛ «یصب من فوق رؤسهم الحمیم» (حج/ 19) وقتی جامه آتشین بدن را می پوشاند برخی اندامها مانند سر عریان و آشکار می ماند، پس بر آنها نیز آب جوشان می ریزند تا عذاب تمام بدن آنان را فرا گیرد. «حمیم»: آب داغ. ابن عباس می گوید: «اگر قطره ای از آن بر تمام کوه های دنیا بیفتد همه را ذوب می کند. اما این آب سوزان و جوشان در بدن آنها آن چنان نفوذ می کند که "یصهر به ما فی بطونهم و الجلود؛ هم درونشان را ذوب می نماید و هم برونشان را!" (حج/ 20) "یصهر" با آن آب داغ روده ها و آنچه در داخل شکم دارند مانند پوستها و ظاهر بدنشان، ذوب می شود.»
ابوالفتوح: «بگدازند به آن حمیم آنچه در شکم ایشان باشد.» ابوهریره روایت کرد از رسول خدا (ص) که فرمود «چون "حمیم" به سر ایشان فرو ریزند به مغز ایشان فرو رود تا به پهلو و به شکم ایشان رسد و امعاء و احشای ایشان گداخته کند و همچنین در همه اندام ایشان برود تا به قدم ایشان رسد.» آنگه گفت «این صهر باشد بار دگر باز از سر گیرند و پیوسته با او چنین کنند.»

پتک ها و تازیانه هایی از آهن داغ

سوم - اینکه «و لهم مقامع من حدید؛ تازیانه ها یا گرزهایی از آهن سوزان برای آنها آماده است.» (حج/ 21) عمودهایی از آهن بر فرق آنها می زنند، و آنها در قعر جهنم فرو می روند. شعله آتش آنها را تا سطح جهنم به بالا تا سطح جهنم می اندازد. باز عمود بر سر آنها زده می شود و پائین می روند. دائما در سیر هستند. از سطح تا قعر فرو می روند و بالا می آیند، و اخبار در شدت عذاب جهنم بسیار است از حمیم و غساق و زقوم و سلاسل و اغلال و مقامع و سیاط و ملائکه عذاب و افعی ها و حیات و عقارب و غیر اینها بلکه گفته شده که این نحو تشبیهات برای این است که زائد بر این را درک نمی کنیم، لکن عذاب الهی شدید و الیم و مهین است "لا یدرک و لا یوصف" چنانچه نعمای الهی در بهشت هم همین نحو است "لا یدرک و لا یوصف" پیامبر خدا به روایت ابوسعید خدری در این باره فرمود: «اگر یکی از آن گرزها در زمین قرار داده شود، تمام جن و انس را بر خود جای می دهد.» حسن گوید: «شعله های آتش آنها را بالا می برد. آن گاه به وسیله گرزهای آهنین به اعماق جهنم سقوط می کنند و ساعتی آرام ندارند.»
چهارم- از جمله عقوبتهای جسمانی که شاید از همه سخت تر و ناگوارتر باشد این است که هر وقت اراده می کنند که از جهنم خارج گردند و از غم برهند باز ملائکه غضب آنها را برمی گردانند: «کلما أرادوا أن یخرجوا منها من غم أعیدوا فیها و ذوقوا عذاب الحریق؛ و هر گاه بخواهند از دوزخ و غم و اندوههای آن خارج شوند آنها را به آن باز می گردانند، و به آنان گفته می شود، بچشید عذاب سوزان را!» (حج/ 22) با وجود آن که کافران در دوزخ می دانند که امیدی به نجاتشان از آن نیست، از شدت عذاب می کوشند که به سبب اندوه و تیرگی آن از آن بیرون آیند، اراده آنها نجات از عذاب است گاهی می گویند: «ربنا أخرجنا منها فإن عدنا فإنا ظالمون* قال اخسؤا فیها و لا تکلمون؛ پروردگارا ما را از اينجا بيرون بر پس اگر باز هم [به بدى] برگشتيم در آن صورت ستمگر خواهيم بود. مى ‏فرمايد [برويد] در آن گم شويد و با من سخن مگوييد.» (مؤمنون/ 107- 108) گاهی می گویند به خزنه جهنم: «و قال الذین فی النار لخزنة جهنم ادعوا ربکم یخفف عنا یوما من العذاب؛ كسانى كه در آتشند به نگهبانان جهنم مى ‏گويند پروردگارتان را بخوانيد تا يك روز از اين عذاب را به ما تخفيف دهد.» (مؤمن/ 49) گاهی با مالک تکلم می کنند: «و نادوا یا مالک لیقض علینا ربک قال إنکم ماکثون؛ فرياد كشند اى مالك [بگو] پروردگارت جان ما را بستاند پاسخ دهد شما ماندگاريد.» (زخرف/ 77) و در هر نوبت که چنین کوششی می کنند ناکام می شوند، و این به نوبه خود عذابی روانی برای آنهاست. بدین سان دامنه خطای اندیشه تفویض گرانه (وانهادگی) آشکار می شود که بر آنند که خدا در دنیا و آخرت به بنده یاری نمی کند و این امر هیچ ربطی به تقدیر و تدبیر ندارد، هرگز... به راستی خداست که نعمت می دهد و رهنمایی می کند و گرامی می دارد و پاداش می دهد، پس به پناهگاه پناهنده شویم و از خشم او به دامان رحمتش بگریزیم و از عذاب او بدو پناه جوییم.
در بعض آیات تعبیر به عذاب عظیم و در بعضی به مهین و در اینجا به حریق فرموده، هم دردناک است هم بسیار بزرگ است، هم خوار کننده است هم سوزاننده، نعوذ بالله من النار و من غضب الجبار.
تنبیه: در جمله قبل به لفظ مجهول فرمود: (أعیدوا) و در جمله بعد به لفظ امر (و ذوقوا): برای این است که برگردانیدن آنها به توسط مقامع من حدید است تکلمی با آنها نمی شود، و در این جمله خطاب است و قائل را ذکر نفرموده. زیرا از ظاهر آیه استفاده می شود که ملائکه در دست آنها عمود است بر فرق آنها می زنند و می گویند: «بچشید عذاب سوزنده را.»
بدون شک اینگونه عذابها و مجازاتهای دردناک و حتی کمتر از آن در دنیا باعث مرگ انسان می شود، ولی ساختار وجود مجرمان در آنجا چنان است که این مجازاتها آنها را از پای در نمی آورد، تا کیفر سنگین اعمالشان را ببیند، اینها نشان می دهد که قوانین حاکم بر زندگی آن جهان بسیار متفاوت است.

یک روایت

شیخ صدوق در امالی ذیل آیه «یصهر به ما فی بطونهم و الجلود» از حضرت صادق (ع) روایت کرده فرمود روزی سلمان فارسی از بازار آهنگرها عبور می کرد. دید جوانی بیهوش بر زمین افتاده و مردم دور او را گرفته اند چون سلمان را دیدند از او درخواست نمودند که برای رفع صرع و بیهوشی آن دعائی بخواند. سلمان در کنار جوان بنشست و چون به هوش آمد سلمان را در بر خود نگریست گریان شد و گفت «من مرض صرع ندارم از اینجا عبور می کردم دیدم آهن تفتیده و سرخ شده ای را به ضرب پتک می کوبند و نرم می نمایند این آیه به یادم آمد که خداوند می فرماید "و لهم مقامع من حدید" از ترس عقاب و عذاب خداوند هوش از سرم رفت و بی اراده به زمین افتادم.» سلمان از پاکدلی جوان خرسند شده و او را به دوستی برگزید و پیوسته با او مأنوس بود تا وقتی مریض و بستری گردید. سلمان به عیادتش شتافته سرش را به دامان گرفت و گفت «ای مرگ با دوست من مهربانی کن.» ندائی شنیده شد که می گفت «ای بنده خدا من با هر مؤمنی مهربانم.»
ذیل آیه "کلما أرادوا أن یخرجوا منها" از ابی بصیر روایت کرده گفت حضور حضرت صادق (ع) شرفیاب شده عرض کردم «مرا قساوت قلب گرفته پندی دهید و قلبم را روشن کنید.» فرمود «ای ابی بصیر برای زندگانی طولانی آماده و مهیا باش روزی جبرئیل بر پیغمبر اکرم (ص) نازل شد و برخلاف گذشته که خندان و بشاش بود در این مرتبه مهموم و گرفته به نظر رسید پیغمبر به جبرئیل فرمود «چرا این چنین محزون می باشی؟» گفت «ای رسول خدا متأسف و متأثرم که منافخ و دمهای دوزخ را امروز فرو گذاشتید.» پیغمبر فرمود «منافخ چیست؟» جبرئیل گفت «خداوند امر و مقرر فرمود که به آتش دمیده شود هزار سال بر آتش دمیده شد تا سفید گردید هزار سال دیگر دمیدند تا قرمز و سرخ شد هزار سال هم دمیدند تا سیاه گردید لذا آتش دوزخ سیاه و تاریک است اگر مختصری از آن در آبهای دنیا ریخته شود اهل دنیا از عفونت آن هلاک شوند و اگر یک حلقه از یک زنجیر که هفتاد ذراع طول آن است در دنیا نهاده شود از شدت حرارت آن دنیا ذوب می شود و چنانچه یکی از پیراهن های اهل دوزخ میان آسمان و زمین انداخته شود اهل زمین از بوی آن می میرند.»
حضرت صادق (ع) فرمود «جبرئیل و پیغمبر اکرم (ص) گریان شدند خداوند فرشته ای را به سوی ایشان فرستاده و پیغام داد که من شما را از گناهانی که موجب عذاب آتش دوزخ باشد ایمن و مصمون گردانیدم.» پیغمبر اکرم (ص) فرمود «از آن به بعد دیگر جبرئیل را خندان ندیدم.» پس فرمود «اهل بهشت چون به یکدیگر برسند تعظیم کنند و اهل دوزخ نیز به اهل دوزخ و جهنم تعظیم می نمایند و اهل جهنم چون به دوزخ می رسند برابر هفتاد سال راه پیچیده می شوند و چون برفراز جهنم می رسند پیراهنهائی از آن به گردن آنها انداخته و آنها را به درکات جهنم پرتاب می کنند و پوست های آنها تبدیل به پوست تازه و جدیدی غیر از اول می شود.» حضرت صادق به ابی بصیر فرمود «آیا این پند برای تو کافی می باشد؟» عرض کرد «بلی ای فرزند رسول خدا.»


Sources :

  1. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏16 صفحه 197

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏14 صفحه 55

  3. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏8 صفحه 42

  4. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏11 صفحه 150- 151

  5. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏9 صفحه 284

  6. نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏8 صفحه 346

  7. حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد ‏9 صفحه 35

  8. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- جوامع الجامع- جلد ‏4 صفحه 199

  9. سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد ‏4 صفحه 387

  10. ابوبکر عتیق بن محمد- تفسیر سور آبادى- جلد ‏3 صفحه 1599

  11. ناصر مكارم شیرازی- پیام قرآن- جلد 6 صفحه 445

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/115905