نسب پیامبر اکرم و مناقب اجداد شریفشان

نسب شریف پیامبر اکرم (ص)
بنا به اتفاق شیعه و سنی نسب شریف ایشان چنین است: محمد (ص) ابن عبدالله ابن عبدالمطلب (که نام عبدالمطلب عامر بوده است)، ابن هاشم (که نام هاشم عمرو بوده است) ابن عبدالمناف (که نامش مغیره بوده)، ابن قصی (که نامش زید بود) ابن کلاب (که ملقب به حکیم و نام اش بنی زهره بوده) ابن مره ابن کعب ابن لوی ابن غالب این فهر (که ملقب به قریش بوده) ابن مالک ابن نضر ابن خزیمه ابن مدرکه (که نامش عمرو بوده) ابن الیاس ابن مضر ابن نزار ابن معد ابن عدنان. این مقدار از نسب شریف ایشان مورد اتفاق است اما در بالاتر از عدنان اختلاف در نقل ها دیده می شود و از طرفی دیگر در روایتی از ابن عباس نقل شده است که پیامبر اکرم (ص) وقتی نسب شریف خود را تا عدنان بر می شمردند پس از برشمردن عدنان سکوت کرده، سپس می فرمودند: «وعادا وثمود وأصحاب الرس وقرونا بین ذلک کثیرا»؛ «آنانکه از این پس نسبی بیاورند و اجداد بالاتر از عدنان را بر شمرند دروغ گفته اند چرا که خداوند متعال می فرماید: و در این میان قرنهای زیادی فاصله است»، (فرقان/ 38).
بنابراین ما نیز به ذکر همین مقدار از نسب شریف آن حضرت اکتفا می کنیم و تنها اشاره به حدیثی می نماییم که در رسیدن نسب آن حضرت به حضرت اسماعیل ابن ابراهیم (ع) آمده است. در حدیثی منقول از پیامبر اکرم (ص) آمده است که «انا ابن الذبیحتین» یعنی من فرزند دو قربانی شده ام، که منظور از آن دو قربانی حضرت اسماعیل (ع) و حضرت عبدالله ابن عبدالمطلب پدر پیامبر اکرم (ص) است. ماجرای ذبح اسماعیل (ع) مشهور بوده و نیاز به توضیح ندارد، اما راجع به عبدالله پدر پیامبر، تاریخ نویسان آورده اند که وقتی عبدالمطلب بر سر جریان حفر زمزم با قریش و مخالفت ایشان مواجه شد، نذر کرد که اگر خداوند 10 فرزند پسر به وی عطا کند که در چنین مواقعی او را یاری کند، یکی از آنها را در راه خدا قربانی کند. وقتی خداوند به عبدالمطلب آن 10 فرزند را عطا کرد، تا مدتی به یاد نذر خود نبود تا اینکه روزی به حسب اتفاق به یاد نذر خود افتاد و تصمیم بر ادای آن گرفت، برای انتخاب فرزندی که باید قربانی شود قرعه زد، قرعه به نام عبدالله درآمد، مجددا قرعه زد باز هم چنین شد تا سه مرتبه، لذا تصمیم به قربانی کردن او گرفت، اما جماعتی از قریش و برادران عبدالله (به علت علاقه ی شدیدی که به وی داشتند) مانع از این امر شدند و گفتند تا جایی که ممکن باشد نباید گذاشت که عبدالله قربانی شود، لذا به عنوان چاره جویی نزد عرافه ای که در مدینه زندگی می کرد رفته و از او برای حل این مشکل مشورت خواستند. او نیز حکم کرد که ایشان به مکه بازگشته و بین عبدالله و ده شتر ( که در آن زمان دیه ی مرد به آن اندازه بود) قرعه بزنند، اگر به نام عبدالله درآمد، تعداد شتران را زیاد کنند و مجددا قرعه بزنند تا زمانی که قرعه به نام شتران درآید، آنها نیز چنین کردند تا وقتی که تعداد شتران به 100 عدد رسید و عبدالله از ذبح شدن نجات یافت.
- در اینجا تذکر این مطلب لازم است که تصمیم عبدالمطلب بر ذبح عبدالله، تصمیمی شبیه به اراده ی ابراهیم (ع) بر ذبح اسماعیل بوده فلذا است که پیامبر اکرم (ص) به این امر افتخار کرده و فرموده: من فرزند دو قربانی شده ام. بحث مبسوط پیرامون این مطلب را در بخش زندگانی عبدالله خواهیم آورد (انشاءالله).

مناقب اجداد شریفش آن حضرت:
اجداد ایشان همه گی از بزرگان و دارای مقام و مرتبه ای بلند بوده بلکه همه گی به حکمت و شجاعت و کرم و جمال شهرت داشتند؛ در آباء و مادران آن حضرت شبه ای نبوده و تمام اجداد طاهرینش بر دین حنیفیت زیسته اند. در ذیل اشاره مختصری به مناقب برخی از اجداد آن حضرت شده است:.
1- عدنان: اولین کسی است که کعبه را با پرده پوشانید و نشانه های حرم را بر دور کعبه نصب کرد.
2- معد: معد شخصی جنگاور و دلیر بود، به طوریکه با کسی نمی جنگید مگر اینکه پیروز باز می گشت و داستانهایی از قدرت غلبه ی وی بر حدود هفتاد نفر نقل شده است.
3- نزار: اجمل اهل زمان خود و عاقلترین ایشان بود
4- مضر: او نیز زیباترین شخص زمان خود بود و کسی او را نمی دید مگر اینکه محبت وی در دل او رسوخ می کرد، از لحاظ صوت نیز از بهترین صداهای زمان خود برخوردار بود، در حکمت نیز حکمتی خاص داشت و کم نظیر بود.
5- الیاس: ایشان نیز در حکمت شهره ی زمان خود بود و مثل او در عرب مثل لقمان حکیم در قومش است.
6- نضر: برخی نام وی را و عده ای نیز نام فهر را که نوی نضر می شود قریش گفته اند. بنا به هر کدام از اقوام فرزندان آنکه نامش قریش باشد را قریشی می گویند.
در وجه تسمیه ی نفر به «قریش» آورده اند که چون وی پراکندگان از قبیله ی خود را جمع کرده و بیشتر صبحها ایشان را بر سر سفره ی خود آورده و اکرام می کرد لذا او را قریش به معنای حج کننده لقب دادند.
7- فهر: همچنان که گذشت برخی نام وی را قریش گفته اند و در علت تسمیه ی او به این نام آورده اند که چون خدا بوسیله ی او قریش را جمع آوری کرد پس از آنکه تفرقه در بین ایشان افتاده بود لذا قریش نام گرفت.
البته آنچنان که معلوم می شود ممکن است هر دوی ایشان (هم مضر که پدربزرگ فهر می شود و هم فهر) به قریش لقب داشته باشند بدین ترتیب که نضر را به علت آنکه افراد قوم خود را جمع نموده و به ایشان اکرام می نمود قریش نامیده باشند و از آن پس فرزندان وی قریشی نام گرفته باشند سپس بین آنها تفرقه افتاده و از هم جدا شوند تا آنکه فهر ایشان را جمع کرده و بین ایشان را اصلاح کرده باشد و به این سبب به او نیز قریش لقب داده باشند. از جمله خلقیات زیبای فهر این بود که تفتیش کرده و حاجتمندان را می یافت و به ایشان کمک می کرد و صرفا به بخشش نسبت به کسانی که نزد او می آمدند و ابراز حاجت می کردند کفایت نمی کرد.
8- کعب ابن لوی: وی شخصی کریم و عالم بود، روزهای جمعه قوم خود را جمع کرده و پس از احترام و اکرام ایشان برای آنها از مبعث رسول اکرم و اینکه از اولاد او خواهد بود سخن می گفت و ایشان را توصیه به تبعیت از وی (در صورتی که موفق به زیارت او شوند) می کرد.
کعب در قبیله ی قریش از همه برتر و درگاهش ملجاء و پناه پناهندگان بود لاجرم سال وفات او را که 5644 سال پس از هبوط آدم (ع) بود تاریخ کردند تا عام الفیل که مبدئی جدید برای تاریخ آن اقوام گردید.
9- کلاب ابن مره: نامش حکیم بود و جد سوم حضرت آمنه (س) می باشد.
10- قصی: نامش زید بوده و بوسیله ی او بود که خداوند قبایل قریش را بعد از آنکه بین آنها تفرقه افتاده بود، در قریش جمع نمود.
در دوره ی جاهلیت، پرده داری خانه ی کعبه (که به آن حجابت می گفتند) و آب نوشانیدن به زائران خانه (که به آن سقایت می گفتند) و اطعام حاجیان کعبه (که به آن رفادت می گفتند) بر عهده ی وی بود، دارالندوه (که شورائی بود که تصمیمات مهم را در آن اخذ می نمودند) زیرنظر وی قرار داشت. به طور کلی می توان گفت که خانه ی وی ملجاء تمام مشکلات و امور از عقد نکاح، حل اختلاف و... بوده است.
11- عبدالمناف: نامش مغیره بوده و صورت بسیار زیبایی داشته است بطوری که لقب (قمر البطحاء) را به وی دادند، آنقدر کریم بود که ملقب به فیاض (بسیار خیر رساننده) شد.
12- هاشم: نامش «عمرو» و بزرگ خاندانش بوده است، لقب سیدالبطحاء و ابوالبطحاء از جمله القاب اوست. از جمله کارهایی که سبب شهرت بیشتر وی به کرم وجود گردید آن بود که در سالی که گرسنه گی شدیدی در ناحیه ی سکونت وی رخ داده بود، هاشم به شام رفته و آرد و نان تهیه کرده به مکه آورد و حیوانی ذبح کرده و این مواد خوراکی را بین مردم پخش نمود.
13- عبدالمطلب: مادرش سلمی نام داش و نام وی را عامر گذاشت و چون بر سرش موی سفید روئیده بود به او لقب شیبه دادند، در آن زمان عموی شیبه کلید دار کعبه بوده و سید قوم خود بشمار می رفت، سقایت و رفادت کعبه، کمان اسماعیل و و علم نزار (که از مواریث به شمار می رفتند) نزد او بود.
- اولین فرزند عبدالمطلب حارث نام داشت لذا وی را ابوالحارث لقب دادند. وقتی که حارث بزرگ شد عبدالمطلب در خواب مامور به حفر زمزم گردید، ماجرای حفر زمزم از این قرار است که زمانی که عمروابن حارث جرهمی که رئیس قبیله ی جرهمیان بود در مکه با اهالی آن درگیر شد، پس از غلبه بر اهل مکه از شدت خشم و غضب، حجرالاسود از جای آن درآورده و دو مجسمه ی طلائی که به شکل دو بره آهو بود و اسفندیار ابن گشتاسب آن را به رسم هدیه به مکه فرستاده بود با چند زره و چند شمشیر و... که از اشیاء مکه بودند، همگی را در چاه زمزم انداخته و آن چاه را با خاک پر کرد. وضعیت چاه به همین ترتیب بود تا زمان عبدالمطلب که به همراه فرزندش حارث از نو چاه را حفر کرد و آن اشیاء را درآورده و به قید قرعه شمشیر و زره را برداشته و دو آهوان را برای خانه ی کعبه قرار داد. شمشیر و زره را فروخت و با بهای آن برای کعبه دری تهیه کرد و آهوان را از در آویخت. پس از حفر زمزم احترام و عزت عبدالمطلب بیشتر شد و به وی القاب سیدالبطحاء، ساقی الحجیج و حفرالزمزم را دادند.


Sources :

  1. عباس قمی- منتهی‌الامال

  2. محمد ابوزهره- خاتم پیامبران- جلد 1

  3. رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی- سیرت محمد رسول‌الله

  4. سید جعفرمرتضی عاملی- سیره‌ی صحیح پیامبر بزرگ اسلام

  5. ابن حبان- السیره

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/116017