هر پیامبری زمانی که به رسالت می رسید در میان قوم خود حاضر شده و با وعده های بهشتی و وعید های عذاب موجبات انجام فرامین الهی را فراهم می نمود. در این میان تفاوت انبیاء در تبلیغ و نحوه ارشادشان به شرایط زندگی و حالات مخاطبانشان بستگی داشت. برخی از انبیاء در فضائی آکنده از ظلم و جور مبعوث شده، لاجرم مجبور به اختفاء دعوت خود شدند و تا مدت ها دم از نبوت و رسالت خویش نزدند مگر نزد دوستان و نزدیکان خود. برخی دیگر در شرایط مطلوب تری به رسالت رسیدند و از این نظر فضای تبلیغاتی بهتری داشتند. برخی در طول رسالت خود جز هدایت افراد خانواده شان یا عده محدودی از اطرافیان، شخص دیگری را نتوانستند هدایت کنند و برخی دیگر رسالتی جهانی یافتند
پیامبر اسلام (ص) در دوره ای مبعوث شد که جهل و خشونت، تعصب و بینش کج، بی بند و با ری و انحرافات اخلاقی در جامعه عرب غوغا می کرد، فلذا اگر نبوت خود را در همان روزهای اول اظهار می نمود، بطور قطع طرفداران چندانی نمی یافت حتی ممکن بود رسالتش ابتر مانده و این نهضت در نطفه خفه شود. بنابراین علت علنی نکردن دعوت در سه یا پنج سال اول، ترس از مرگ خود و بیم آسیب دیدن خانواده نبود بلکه علت آن سکوت برای فراهم کردن زمینه های تبلیغی گسترده و نهضتی بزرگ در آینده ای روشن بود و این نشان از دید عمیق و درک بالای رسول الله (ص) دارد. در سه سال و بنا به نقل هایی پنج سال اول بعثت دعوت های مخفیانه مردم شروع شده و فضای فکری مکه کم کم بوسیله کسانی که ایمان آورده بودند دستخوش تغییراتی اساسی شد و در اثر این تغییرات زمینه برای تبلیغات علنی فراهم گردید. در این سال ها هرچند مومنین نمی توانستند بصورت آشکارا شعائر اسلامی را به جا آورند اما در مخفی گاه ها و اماکن خصوصی به پیروی از رسول خدا (ص) نماز و عبادت و... به جا آورده و موازین دینی را مراعات می کردند.
عناصر اصلی مورد نیاز در تبلیغ یک تفکر:
در تبلیغ گسترده یک مکتب به دو عنصر اساسی نیازمندیم، یک عنصر رهبر و پیشوایی آگاه و شجاع، و عنصر دیگر مبارزانی آشنا به مبانی مکتب و دلیر در عرصه جنگ های مسلحانه. اسلام نیز به عنوان مکتبی جهانی از این قاعده مستثنی نبوده و به دو عنصر فوق الذکر نیازمند بود. عنصر اول یعنی رهبری این نهضت، برعهده کامل ترین فرد بشر یعنی رسول خدا (ص) بود و از این جهت نگرانی وجود نداشت. اما عنصر دوم هنوز شکل نگرفته و تشکیل آن نیازمند برنامه ریزی بلند مدتی بود. بنابراین، در دوره دعوت های مخفیانه علاوه بر تلاش در جهت جذب نیروهای جدید باید برنامه ریزی ای برای افزایش معرفت نیروهای جذب شده و تربیت عناصر کارآمد صورت می گرفت. اجرای برنامه های مذکور، تا وقتی تعداد مسلمانان به حدود سی تن هم نرسیده بود کاری آسان و بی دغدغه بود، اما از موقعی که تعداد مسلمین رو به افزایش گذاشت کتمان دعوت سخت شد؛ زیرا برخی از مشرکین به کمین نو مسلمانان نشسته و در جای مناسب آنها را در دام می انداختند سپس به تمسخر و زد و خورد با آنها می پرداختند. یکی از این زد و خوردها زمانی اتفاق افتاد که جمعی از مسلمانان برای اقامه نماز به دره مکه رفته بودند. در آنجا عده ای از قریش به تعقیب مسلمین پرداخته و زمانیکه مسلمانان در دره استقرار یافتند، وقت را برای درگیری با ایشان مناسب دیدند؛ اقدام به تمسخر و زد و خورد فیزیکی نمودند، سعد ابن ابی وقاص که از نو مسلمانان بود، استخوان شتری را برداشته و با آن به سمت یکی از مشرکین حمله ور شد، در اثر این درگیری، مشرک مذکور مجروح شده و از او خون جاری شد و این اولین خونی بود که در راه اسلام ریخته شد. البته برخی نیز معتقداند اولین خون را در راه اسلام، طیب جاری کرد و آن زمانی بود که شنید «عوف ابن صبره السهمی» به نبی اکرم (ص) دشنام داده، در این زمان استخوان شتری را برداشته و بر سر عوف زد و از سر او خون جاری شد.
اسکان پیامبر در خانه ارقم:
درگیری ها مذکور، میان مسلمانان و مشرکین ادامه داشت تا اینکه ظاهرا همین حوادث منجر شد پیامبر اکرم (ص) منزل «ارقم» را بعنوان مکانی مخفی برای عبادت مسلمین قرار دهد. منزل ارقم در صفا قرار داشت و جای امنی برای انجام عبادات محسوب می شد.
نکته:
برخی از محققین عنوان کرده اند اساسا رسول خدا (ص) به مقدار بسیار کمی به منزل ارقم رفت و آمد داشته است و در هیچ دوره ای منزل ارقم پایگاه اسلام نبوده و علت اینکه در برخی از کتب تاریخی منزل ارقم بعنوان پایگاهی برای اسلام معرفی شده است؛ لجاجت برخی از طوایف و قبایل عرب با بنی هاشم و بخصوص حضرت علی (ع) و خاندان اوست. این معاندان می خواستند پایگاه بودن شعب ابی طالب را منکر شوند یا در مقابل اینکه شعب ابوطالب سنگر اسلام بوده افتخاری را هم برای خود یا قبیله ای دیگر ثبت نمایند تا انحصار این افتخار برای خاندان ابوطالب از بین برود. بنابراین ممکن است پایگاه اسلام از ابتدا همان شعب ابوطالب بوده و منزل ارقم هیچ گاه پایگاه اسلام نشده باشد.