با آنکه تمام جریانات پیمان عقبه ثانی در دل شب و با اختفاء کامل صورت گرفت اما مشرکین قریش و ساکنان «منی» از این قضیه باخبر شدند. ایشان به محض اطلاع از گرد همائی فوق لباس جنگ پوشیده و به سوی عقبه به راه افتادند همینکه به تنگه عقبه رسیدند با حمزه و امیرالمومنین علی ابن ابی طالب (ع) مواجه شدند، حمزه و علی (ع) شمشیر به دست در تنگه عقبه منتظر بودند تا در صورت بروز خطر جان خود را فدای رسول الله (ص) کنند.
وقتی مشرکین ایشان را با این وضعیت مشاهده کردند جلو رفته و از حمزه پرسیدند: «چه شده؟ برای چه اجتماع کرده اید؟» حمزه برای دفع خطر از روی توریه گفت: «اجتماعی نکرده ایم و کسی اینجا نیست و به خدا سوگند هرکس از عقبه عبور کند با این شمشیر او را خواهم زد». وقتی قریش خشم و صلابت حمزه و جدیت او را در گفتار خود دیدند ترسیده و بازگشتند.
و به نقل از کعب ابن مالک آمده است: (فردای آن شبی که در پیمان عقبه شرکت کردیم) صبح هنگام، قریشیان نزد ما آمده و گفتند: «ما شنیده ایم شما بر ضد ما با محمد پیمان بسته و می خواهید او را به یثرب (مدینه) ببرید؟ ما با شما سر جنگ نداریم و چیزی نزد ما مبغوض تر از جنگ با شما نیست (پس چرا چنین می کنید و ما را مجبور به مخاصمه می نمائید؟» گروهی از ما که مشرک بوده و از ماجرای شب گذشته خبر نداشتند از جا برخاسته و برای آنها قسم خوردند وگفتند: چنین ماجرائی نبوده و ما هیچ گونه اطلاعی نداریم. قریش برای اطمینان بیشتر نزد عبدالله ابن ابی ابن ابی سلول که شخصی مورد احترام بود رفته و جریان شب گذشته را از او جویا شد، او نیز اظهار بی اطلاعی کرده و برای اطمینان بخشی به ایشان، گفت: «اینکه می گوئید موضوع کوچکی نیست و هیچ گاه قوم من بدون اطلاع و مشورت با من دست به چنین عملی نمی زنند»، وقتی قریش این سخنان اطمینان بخش را از عبدالله ابن ابی شنید، به سوی خانه هایشان بازگشتند، اما چون از رفت و آمد مردم یثرب به مکه و هجرت گروهی از مسلمانان به آنجا مطلع شده و از پیشرفت اسلام در یثرب آگاه شده بودند دست به تحقیقات گسترده زدند. سرانجام زمانی که حاجیان از منی کوچ کرده و کاروان یثرب از مکه خارج شده بود ماجرای بیعت عقبه ی ثانی برای ایشان مسلم شد ولی آن زمان برای اقدام بر علیه مسلمین دیر بود و کاری از دستشان ساخته نبود. با این حال در تعقیب کاروانیان یثرب تا مقداری از شهر مکه بیرون آمده و به دنبالشان گشتند؛ این جستجو بی ثمر مانده مایوسانه راه بازگشت به مکه را پیش گرفتند از قضا در راه با دو تن از مسلمین یثرب که هر دو از نقیبان بودند برخورد کردند. آن دو را تعقیب کردند و در حلقه محاصره ی خود درآوردند. یکی از آن دو سعد ابن عباده و دیگری منذر ابن عمرو بود. منذر آنگاه که خود را در حلقه محاصره دید با چابکی هر چه تمام تر از میان حلقه محاصره فرار کرد و قریشیان نتوانستند او را دستگیر کنند، اما سعد ابن عباده اسیر شده و دستهای او را با همان طنابی که پالان شتر خود را با آن بسته بود بگردنش بستند سپس او را به باد مشت و لگد گرفته و با چوب او را می زدند با همین وضعیت او را وارد شهر مکه کردند.
ماجرا از قول خود سعد چنین نقل شده: هم چنان هر کسی به من می رسید کتکی می زد تا آنکه ابوالبختری دلش به حال من سوخت و پیش آمده و گفت: «کسی را در مکه نمی شناسی که او را در گذشته پناه داده باشی و از این جهت حقی به گردن او داشته باشی و او را به یاری خود بخوانی تا او تو را نجات دهد؟» گفتم: «چرا دو تن را می شناسم یکی جبیر ابن مطعم و دیگری حارث ابن حرب که من در یثرب نسبت به آنها چنین و چنان کردم» و داستان پناه دادن جبیر ابن مطعم را ذکر کردم و بالاخره به آن دو خبر دادند تا آمده و مرا از دست قریش نجات دادند.
نکته:
بیعت عقبه اولی و ثانی بسیار مهم بوده و در تشکیل پایگاه مرکزی اسلام نقشی بسزا داشتند. زیرا به سبب این دو پیمان رسول الله (ص) و دیگر مسلمین توانستند بدور از فشارهای مشرکین به آموزش و تبلیغ اسلام پرداخته و از نظر نظامی نیز خود را آماده سازند. آری این عنایتی الهی و همان وعده راستین قرآن است: «ان مع العسر یسرا» بدرستیکه به دنبال هر سختی و شکنجه ای راحتی ای و آسودگی است. مسلمینی که سالها زیر شکنجه مشرکین طاقت آورده و صبر و تحمل کردند و سختی های ضربات شلاق و گرمای بیابان و دوری از وطن و خانواده را به جان خریدند سرانجام با عنایت حضرت حق پایگاهی سبز و خرم با مردمی وفادار یافته و بدانجا هجرت نمودند.