ماهیت و کارکرد کلیسا در نهضت اصلاح دینی (لوتر)

مقدمه

«نهضت اصلاح دینی به لحاظ درونی، درست همان پیروزی نهایی آموزه آگوستین در باب فیض بر آموزه او در باب کلیسا بود.» هر دو شاخه نهضت اصلاح گرایی اقتدارگرا خود را کاملا مطابق با بینش های آگوستین در باب فیض می دانستند. دیدگاه لوتر درباره آمرزیدگی به وسیله صرف ایمان، و نیز تأکید تسوینگلی و کالون بر اهمیت تقدیر ازلی، هر دو نشان دهنده برداشت های گوناگون و در عین حال، تا حدی متفاوت از آثار ضد پلاگیوسی آگوستین است. نهضت اصلاح دینی، در فضای فکری رشد کرد که بر اهمیت این نویسنده بزرگ مسیحی اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم تأکید دوباره می شد و شاهد آن، چاپ آثار آگوستین در سال 1506 توسط آمرباخ است. به دلایل مختلفی، دیدگاه های اصلاحگران درباره کلیسا، پرده از روی نقاط ضعف آنها برمی داشت. اصلاحگران با دو دیدگاه محکم و مخالف با هم مواجه بودند که منطق حاکم بر هر کدام، با دیگری ناسازگار بود. از این دو، یکی متعلق به کاتولیک ها و دیگری متعلق به مخالفان بنیادستیز آنها بود.
کاتولیک ها معتقد بودند که کلیسا نهادی مشهود و تاریخی است که با کلیسای رسولان پیوستگی تاریخی دارد، اما گروه دوم معتقد بودند که کلیسای حقیقی در آسمان است و هیچ نهاد زمینی ای شایسته نام «کلیسای خدا» نیست. اصلاحگران اقتدارگرا کوشیدند تا از میان این دو دیدگاه رقیب و مخالف با یکدیگر، راه میانه ای را انتخاب کنند، ولی نتیجه این کار، گرفتار شدن در چنبره پاره ای از آراء ناسازگار بود. اصلاحگران پذیرفته بودند که کلیسای آن زمان، از بخشی از آموزه فیض (که لوتر آن را قلب بشارت مسیحی می دانست) دست کشیده است. از این رو، لوتر اعلام کرد که آموزه او در باب آمرزیدگی تنها به وسیله ایمان، «اصلی است که کلیسا به واسطه آن برپا می ماند یا فرو می ریزد.» او با اعتقاد راسخ به این که کلیسای کاتولیک از بخشی از این آموزه دست کشیده، (ظاهرا با مقداری بی رغبتی) چنین نتیجه گرفت که کلیسا دیگر نمی خواهد همان کلیسای اصیل مسیحی باشد. کاتولیک ها با تمسخر و ریشخند به این دیدگاه واکنش نشان دادند; به این معنا که مدعی شدند لوتر صرفا در حال پدیدآوردن انشعابی است که هیچ ارتباطی با کلیسا ندارد و به عبارت دیگر، او فردی تفرقه افکن است; و مگر نه این است که آگوستین ایجاد شکاف و تفرقه را محکوم می کرد؟
مگر نه این است که آگوستین تأکید فراوانی بر وحدت کلیسا داشت; همان وحدتی که لوتر هم اکنون آن را به مرز فرو پاشی نزدیک کرده است؟ به نظر می رسد که لوتر تنها می توانست آموزه آگوستین در باب فیض را بپذیرد و چاره ای جز نفی آموزه او در باب کلیسا نداشت. برداشت نهضت اصلاح دینی از ماهیت کلیسا را باید در بستر کشمکش میان دو جنبه از اندیشه آگوستین ملاحظه کرد که ناسازگاری آنها با یکدیگر در قرن شانزدهم عملا آشکار شد. بر سر ماهیت کلیسا تفاوت های اساسی در خود نهضت اصلاح دینی و نیز میان نهضت اصلاح دینی و مخالفان کاتولیک آن وجود داشت. نهضت اصلاح گرایی اقتدارگرا و نهضت اصلاح گرایی بنیادستیز هر دو مخالف تعریف رسمی کاتولیک ها از کلیسا بودند و این در حالی بود که نهضت اصلاح گرایی اقتدارگرا خود را مدافع تعریفی رسمی تر از کلیسا می دانست که در نقطه مقابل دیدگاه مخالفان بنیادستیز آنها قرار داشت.
ما در یکی از فصل های نخستین، تفاوت های میان نهضت اصلاح گرایی بنیادستیز و نهضت اصلاح گرایی اقتدارگرا با آیین کاتولیک بر سر نقش سنت را بررسی کردیم. همین تفاوت ها را می توان در آموزه کلیسا نیز مشاهده کرد.

پیشینه مباحثات رایج در نهضت اصلاح دینی

مناقشه دوناتیان
«مناقشه دوناتیان» ریشه در شمال آفریقا در قرن سوم داشت. این مناقشه تا حدی مربوط به کشمکش های میان مسیحیان بومی شمال آفریقا (بربرها) با مهاجران رومی ساکن در آن منطقه بود; اما موضوع اصلی آن، جایگاه مؤمنان و جماعت های مسیحی بود که بر اثر تهدید به شکنجه و آزار از دین برگشته بودند. در دوران حکومت یکی از امپراتوران روم به نام دیوکلتیانوس را به مقام اسقفی کارتاژ منصوب کرد. بسیاری از مسیحیان بومی از این به خشم آمده بودند که چنین شخصی چگونه اجازه یافته بود که در این انتصاب شرکت کند. آنها اعلام کردند که به همین دلیل، نمی توانند مرجعیت و اقتدار سیسلین را بپذیرند. این موضوع آسیب جدی به سلسله مراتب کلیسای کاتولیک وارد ساخت. کلیسا باید پاک باشد و نباید چنین افرادی را در آن راه داد. هم زمان با بازگشت آگوستین از ایتالیا به آفریقا در سال 388، یک گروه جدایی طلب موقعیت خود را به عنوان رهبر بخش عمده مسیحیان آن منطقه تثبیت کرده و شدیدا مورد حمایت جمعیت بومی آفریقایی قرار گرفته بود. مسائل اجتماعی مباحثات الهیاتی را تحت الشعاع قرار داده بود. بیشتر دوناتیان (که به مناسبت نام رهبر کلیسای انشعابی خود، دوناتوس، به این نام معروف شدند) ساکنان بومی بودند و این در حالی بود که بیشتر هواداران کاتولیک ها را مهاجران رومی تشکیل می دادند.

موضوعات الهیاتی مورد بحث

موضوعات الهیاتی مورد بحث از اهمیت چشمگیری برخوردار است و ارتباط نزدیکی با مناقشه ای جدی در الهیات یکی از رهبران اصلی کلیسای آفریقا در قرن سوم به نام سیپریان اهل کارتاژ دارد. سیپریان در رساله وحدت کلیسای کاتولیک از دو عقیده مهم و مرتبط با یکدیگر دفاع کرد. عقیده نخست آن که تفرقه و شقاق به طور کلی و مطلقا غیر قابل قبول است. وحدت کلیسا را با هیچ عذر و بهانه ای نمی توان شکست. قرار گرفتن در خارج از چارچوب کلیسا به منزله محروم ماندن از امکان نجات است. بر طبق عقیده دوم (که نتیجه اولی است) اسقف های از دین برگشته یا نفاق افکن به هیچوجه نمی توانند به اجرای آیین های دینی یا خدمت گذاری در کلیسای مسیح بپردازند. آنها با قدم نهادن در خارج از قلمرو کلیسا، موهبت ها و مرجعیت معنوی را از دست داده اند و از این رو، نباید به آنها اجازه داد تا کشیشان یا اسقفان را نصب کنند. همه کسانی که توسط آنها نصب شده اند، انتصابشان غیر مجاز، و همه کسانی که به دست آنها تعمید یافته اند، تعمیدشان غیر مجاز است. در این جا، این پرسش مطرح می شود که اگر اسقفی بر اثر آزار و شکنجه از دین برگردد و سپس توبه کند، چه خواهد شد؟ نظریه سیپریان در این باره، بسیار مبهم است و می توان آن را به دو گونه تفسیر کرد:
1. اسقف به خاطر انحراف و برگشت از دین، مرتکب گناه ارتداد (و به معنی واقعی کلمه، ترک دوستی) شده است. بنابراین، او خود را در خارج از قلمرو کلیسا قرار داده و دیگر مجاز به اجرای آیین های دینی نیست.
2. اسقف با توبه کردن به فیض باز می گردد و می تواند به اجرای آیین های دینی بپردازد.
دوناتیان عقیده نخست را برگزیدند و کاتولیک ها (که به تدریج در همه جا به عنوان مخالفان آنها شناخته شدند) دیدگاه دوم را. دوناتیان معتقد بودند که آیین های کلیسای کاتولیک یکسره به فساد کشیده شده و از این رو لازم است کسانی جانشین خائنان شوند که در زیر آزار و شکنجه، سخت به ایمان خود وفادار ماندند. همچنین همه کسانی که به دست خائنان تعمید یافته و یا منصوب شده اند، مجددا تعمید یافته و منصوب شوند. نتیجه گریز ناپذیر این امر، شکل گرفتن فرقه ای انشعابی بود. هنگام بازگشت آگوستین به آفریقا، این فرقه انشعابی بزرگ تر از کلیسایی بود که از آن انشعاب یافته بود. با این حال، سیپریان به طور کلی هرگونه تفرقه ای را ممنوع کرده بود. یکی از بزرگترین تناقضات شقاق دوناتیان آن بود که منشأ این شقاق همان اصول منسوب به سیپریان بود. در نتیجه، هم دوناتیان و هم کاتولیک ها به سیپریان به عنوان مرجع مراجعه می کردند، اما مراجعه هر کدام به جنبه های کاملا متفاوتی از آموزه های او بود. دوناتیان بر زشتی خیانت پای می فشردند و کاتولیک ها نیز در مقابل، بر عدم امکان تفرقه و شقاق تأکید می ورزیدند. نتیجه نیز چیزی جز بن بست نبود; بن بستی که تا هنگام ورود آگوستین به هیپو و انتصاب او به مقام اسقفی آن شهر ادامه داشت.

دیدگاه آگوستین در باب کلیسا
آگوستین توانست کشمکش های موجود درباره میراث سیپریان را فرو نشاند و دیدگاهی «آگوستینی» را در باب کلیسا مطرح کند که از آن زمان تا کنون بسیار مورد توجه بوده است.
نخست، آگوستین بر گناهکار بودن مسیحیان تأکید می کرد. کلیسا به معنای جامعه قدیسان نیست، بلکه مجموعه ای است مرکب از قدیسان و گناهکاران. آگوستین این تصور را در دو مثل مذکور در کتاب مقدس می یابد که یکی تور ماهیگیری است که ماهیان بسیاری را صید می کند و دیگری مثل گندم و علف هرز است. مثل دوم (متی 13:24ـ31) اهمیت ویژه ای دارد و نیازمند بحث بیشتری است. این مثل درباره کشاورزی است که تخمی کاشته، اما پس از آن درمی یابد که در محصول به دست آمده، هم گندم و هم علف هرز (ماشک) وجود دارد. حال چه باید کرد؟ کوشش برای جدا کردن گندم از علف های هرز با توجه به این که آنها در هم رشد کرده اند، کار نابجایی است و ممکن است که هنگام از خاک درآوردن علف های هرز، به گندم ها نیز آسیب رسد. اما هنگام برداشت، همه گیاهان (گندم و علف های هرز) هر دو، درو و از هم جدا می شوند; بدون این که به گندم ها آسیبی رسد.
جدا کردن خوب و بد نیز به همین شکل در پایان زمان اتفاق می افتد نه در تاریخ. به عقیده آگوستین، منظور از این مثل، کلیسا در دنیاست. کلیسا باید انتظار آن را داشته باشد که هم قدیسان و هم گناهکاران را در بر گیرد. هرگونه تلاش برای جدا سازی در این جهان، اقدامی زودرس و نامناسب است. این جداسازی در زمان خاص خدا و در انتهای تاریخ رخ می دهد و هیچ بشری نمی تواند به جای خداوند به داوری یا جداسازی بپردازد. با این حساب، کلیسا به کدامین معنا مقدس است؟ از دیدگاه آگوستین، این قداست از آن اعضای کلیسا نیست، بلکه به مسیح تعلق دارد. کلیسا در این دنیا جماعتی از قدیسان نیست; زیرا اعضای آن به گناه اولیه آلوده شده اند. با این حال، کلیسا به وسیله مسیح، دارای قداست است; قداستی که در داوری نهایی، کامل و سرانجام درک خواهد شد. آگوستین علاوه براین تحلیل الهیاتی، در عمل مشاهده می کند که دوناتیان در زندگی کردن بر اساس ملاک های برتر اخلاقی خود ناکام مانده اند. به گفته آگوستین، دوناتیان به همان اندازه کاتولیک ها ممکن است مست شوند یا مردم آزاری کنند.
دوم، آگوستین استدلال می کند که در واقع، شقاق و خیانت (تسلیم کردن کتاب های مسیحی یا هرگونه برگشت از ایمان) هر دو گناه است; اما از دیدگاه سیپریان، شقاق گناهی به مراتب بزرگ تر است. از این رو، دوناتیان به سبب آن که آموزه های اسقف کبیر و شهید شمال آفریقا را بسیار بد عرضه کرده اند، مقصر و مجرمند. آگوستین بر اساس این ملاحظات، معتقد بود که دوناتیسم به شدت دچار کاستی است. کلیسا مجموعه ای مختلط است و تقدیر نیز این گونه تعلق گرفته است. گناه بخشی جدایی ناپذیر از زندگی کلیسا در عصر حاضر است و به هیچ وجه، سبب یا توجیه گر شقاق و تفرقه نخواهد بود. با این حال، دقیقا همان شقاقی که آگوستین آن چنان از آن بیمناک و بیزار بود، سرانجام در قرن شانزدهم با شکل گیری کلیساهای انشعابی پروتستانی در غرب اروپا و در نتیجه نهضت اصلاح دینی پدید آمد.

فضای حاکم بر دیدگاه های نهضت اصلاح دینی درباره کلیسا

لوتر در دوره ای که چونان مصلحی علمی و آکادمیک نه اجتماعی شناخته می شد، به شدت از هرگونه تفرقه و جدایی بیزاری می جست; تا جایی که حتی اختلاف بر سر مواد 95 گانه آمرزش نامه ها (که آن را در 31 اکتبر سال 1517 اعلام کرد) نیز او را قانع نکرد که از کلیسا کناره گیری کند. در قرن بیستم، ما به گونه روزافزونی با پدیده «فرقه گرایی» مواجهیم; اما همین اندیشه که کلیسای غرب به تکه های کوچک تری تبدیل شود، با تفکر دوره قرون وسطی کاملا مغایر بود. بی پرده و صریح باید بگوییم که چند دستگی و شقاق غیر قابل تصور بود. همان گونه که خود لوتر در اوایل سال 1519 نوشت: «اگر، با تأسف، در رم چیزهایی مشاهده شود که نتوان آنها را اصلاح کرد، باز دلیلی ندارد (و نمی تواند داشته باشد) که راه جدایی را پیشه کرده، از کلیسا فاصله بگیریم; به بیان دقیق تر، با وخیم تر شدن اوضاع، افراد باید بیشتر از کلیسا حمایت کنند و بدان وفادار باشند; زیرا با تفرقه و بی احترامی هیچ چیز را نمی توان اصلاح کرد.» دیدگاه های لوتر در این جا شبیه به دیدگاه های دیگر گروه های اصلاح طلب اروپاست که می گفتند: کلیسا باید از درون اصلاح شود.
به نظر می رسد که اساس و مبنای بسیاری از اندیشه های نویسندگان طرفدار لوتر در سال های 1520 تا 1541 همین فرض بود که جدایی روز افزون نهضت اصلاح گرایی ویتنبرگ از کلیسای کاتولیک، کاملا موقتی است. امروزه نیز چنین به نظر می رسد که جناح انجیلی در ویتنبرگ معتقد بود که کلیسای کاتولیک بدون تردید ظرف چند سال و احتمالا با فراخوان برای شورایی اصلاحی، به اصلاح خود خواهد پرداخت و زمینه را برای پیوستن مجدد پیروان لوتر به کلیسایی اصلاح شده که جان تازه ای یافته، فراهم خواهد کرد. از این رو، اعتراف نامه آگسبورگ (1530) که خطوط اصلی عقاید لوتری را تنظیم کرده بود، در واقع تا حد زیادی نوعی آشتی جویی با آیین کاتولیک بود. اما در دهه 1540 همه امیدها به اتحاد مجدد، تبدیل به یأس شد. در سال 1541 مذاکرات رگنسبورگ ظاهرا امید به آشتی را زنده کرد و این به هنگامی بود که گروهی از متالهان پروتستان و کاتولیک برای حل اختلاف خود گردهم آمدند; اما مباحثات آنها نیز بدون نتیجه پایان یافت. سرانجام در سال 1545 شورای ترنت به منظور بحث و بررسی و توافق بر سر پاسخ کلیسای کاتولیک به نهضت اصلاح دینی برگزار شد و برنامه مهمی را برای اصلاح کلیسای کاتولیک تنظیم کرد.
بعضی از حاضران در آن شورا، مانند کاردینال ریجینالد پل، امیدوار بودند که شورا راهی آشتی جویانه در برابر پروتستان ها در پیش گیرد. اما شورا عملا اندیشه های اصلی آیین پروتستان را شناسایی و محکوم کرد. همه امیدها برای برقراری آشتی بر باد رفت و در این زمان بود که کلیساهای پروتستان باید درمی یافتند که مجبورند برای همیشه، و نه برای مدتی محدود، به حیات مستقل خود ادامه دهند. آنها ناگزیر بودند که موجودیت خود را به عنوان کلیساهای مسیحی، به موازات مجموعه ای توجیه کنند که پیوند خود را با این عنوان بسیار قوی تر می دانست. منظور از آن مجموعه، همان کلیسای کاتولیک روم است. با در نظر گرفتن این مقدمه تاریخی، آشکار خواهد شد که توجه اصلاحگران به نظریه کلیسا ریشه در دهه 1540 داشت. با خاتمه یافتن مذاکرات رگنسبورگ، به ویژه با روشن شدن این که گروه های انجیلی برای همیشه از کلیسای کاتولیک رانده شده اند، موضوع ماهیت حقیقی کلیسا از اهمیت بسیاری برخوردار شد و توجه نسل دوم اصلاحگران را به خود معطوف کرد، نه نسل اول را. اگر لوتر توجه خود را به این پرسش معطوف کرده بود که «چگونه می توانم خدای مهربانی را بیابم؟» جانشینان او ناگزیر بودند که توجه خود را معطوف به پرسشی کنند که ناشی از این پرسش لوتر بود که: «در کجا می توانم کلیسایی حقیقی پیدا کنم؟» موجودیت مستقل کلیساهای انجیلی نیازمند توجیهی نظری بود. در میان نسل دوم اصلاحگران، ژان کالون البته از همه معروف تر بود و شاید بتوان گفت که مهمترین نکات این مبحث را باید در آثار او جستجو کرد.


Sources :

  1. آلیستر مک گراث- مقدمه ای بر تفکر نهضت اصلاح دینی- مترجم بهروز حدادی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1382

  2. آلیستر مک گراث- درسنامه الهیات مسیحی- مترجم بهروز حدادی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1384

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/116092