بعضی از پژوهشگران نهضت اصلاح دینی، به ویژه در قرن نوزدهم، چاره کار را در چیزی یافته اند که می توان آن را ایده آلیسم رمانتیک نامید که بر اساس آن، اندیشه هاى دینى را تنها نیروى محرک در تاریخ غرب، در قرن شانزدهم محسوب مى کردند. اساس این تصور که «فقط عوامل دینى در کار بوده اند» بر این فرض غیر قابل دفاع استوار است که اندیشه هاى دینى به شکلى کاملا مجزا و منفصل از عوامل اجتماعى یا مادى تأثیر گذارند. اما حقیقت این است که گاهى اندیشه هاى دینى تحت تأثیر عمیق اوضاع و احوال اجتماعى پیرامون خویش گسترش و توسعه مى یابند. این مطلب را مى توان با ذکر مثالى تبیین کرد; یکى از بارزترین ویژگى هاى دیدگاه هاى ژان کالون درباره جایگاه کشیش در مسیحیت در شهر ژنو عبارت است از «مراتب چهارگانه مقام روحانیت» یعنى استادان اعضای شورای کلیسا، کشیشان و شماس ها.
چهارمین رتبه از مراتب یاد شده، شماس یا به عبارت فنى تر، «مقام شماسى» نیازمند توجه ویژه است. در پایان دوره قرون وسطى، مقام شماسى تا حدودى دوره شاگردى براى رسیدن به مقام کشیشى محسوب مى شد و شخصى که در نهایت، به مقام کشیشى مى رسید اجازه داشت تا این دوره لازم را بگذراند. کالون اصرار داشت که مقام شماسى را باید طبقه اى جدا از مقام روحانیت در نظر گرفت; البته با مجموعه اى مجزا از وظایف و مسئولیت هاى خاص آن. این اصرار کالون تا حدودى مبتنى بر نقش ممتاز شماسان در قرائت کالون ازعهد جدید بود. کالون در شرح رساله اعمال رسولان (6:1- 6) شماسان را در توجه به تهیدستان داراى مسئولیتى همانند مسئولیت حواریون مى دانست. در واقع، شاید بتوان گفت که این اندیشه کاملا برگرفته از کتاب مقدس است; اما آنچه سرانجام در عمل عرضه شد، کاملا رنگ و بوى ژنو را داشت. سلسله مراتب کلیسایى مورد نظر کالون در کتاب Ordonnances ecclesiatiques همانند جاهاى دیگر، حاکى از نوعى تطابق با ساختارهاى مدنى شهر ژنو در آن زمان بود. کالون مقرر کرده بود که وجود پنج شماس ضرورى است، که از میان آنها، چهار تن مأمور تهیه و خرید و یکی مأمور پذیرایی است.
اما او این اندیشه هاى دقیق را کجا فرا گرفته بود؟ پیش از دوره نهضت اصلاح دینى، در شهر ژنو نهادى وجود داشت که به محل پذیرایى عمومى معروف و مسئول برنامه رفاه اجتماعى در شهر بود. مسئولان شهر شش نفر را انتخاب کرده بودند که در قالب این نهاد، به وضعیت مستمندان رسیدگى کنند. از این شش نفر، پنج نفر مأمور تهیه و خرید بودند که وظیفه آنها به طور کلى، اداره برنامه رفاه اجتماعى بود. نفر ششم که مأمور پذیرایى نامیده مى شد، به ویژه مسئول اداره خود مهمانخانه بود. صرف نظر از تغییرات بسیار جزئى در مورد شمار مأموران تهیه و خرید، کالون سنت عرفى موجود را به اندیشه دینى خود ضمیمه کرد. این موضوع به روشنى نشان دهنده تأثیر ژنو بر کالون است (همان گونه که کالون نیز بر ژنو تأثیرگذاشت) و هم چنین نشان دهنده میزان تأثیر ساختارهاى اجتماعى بر اندیشه هاست.
در سال هاى اخیر، عده اى با روآوردن به تحلیل هایى شبه مارکسیستى (با اختلاف مراتب از جهت میزان اعتقاد و تعلق خاطر به آن) چنین اظهار کرده اند که اساسا اندیشه ها روبنا هستند و آنچه اساس و زیربناست، ساختار اجتماعى- اقتصادى است و زیربنا تکلیف روبنا را مشخص مى کند. این نظریه در شکل و تقریر افراطى تر آن چنین مقرر مى کند که در صورت بازسازى بنیادین ساختار جامعه، اندیشه دینى یکسره ریشه کن خواهد شد; زیرا اساس اجتماعى- اقتصادى آن ویران مى شود. به این رویکرد روز به روز با تردید بیشترى نگریسته مى شود، بلکه هنوز هم آن گونه که فرانزیسکا کنراد از آن یاد می کند، به طور غیر مستقیم موثر است. وی این رویکرد را «نوعی جامعه شناسی گرایی مى داند که حق مؤلفه هاى معنوى و دینى دوره نهضت اصلاح دینى را ادا نمى کند.»
البته نفى رویکرد صرفا الهیاتى یا دینى به نهضت اصلاح دینى، بدان معنا نیست که الهیات یا دین هیچ نقش مهمى در نهضت یاد شده نداشت، بلکه به معناى پذیرش پیچیدگى در تأثیر دو سویه اندیشه و عمل در اوضاع و احوال اجتماعى آن روزگار است. اندیشه ها تحت تأثیر تاریخند و تاریخ نیز تحت تأثیر اندیشه ها; و به خاطر همین پیچیدگى در تأثیر متقابل اندیشه ها و تاریخ است که عده اى به هر دلیل چنان به خشم آمده اند که هم اهمیت اندیشه هاى دینى را نادیده گرفته اند و هم نقش بستر و فضاى تاریخى آن اندیشه ها را.
رولاند اچ. بینتون، پژوهشگر معروف نهضت اصلاح دینى، زمانى اظهار داشته بود که مسیحیت چنانچه به طور جدى به خود بنگرد، باید یا از دنیا صرف نظر کند یا بر آن چیره شود. اگر نگرش اول، ویژگى بارز قسمت عمده مسیحیت قرون وسطى بود، نگرش دوم بر اندیشه اصلاحگران چیرگى داشت. نهضت اصلاح دینى شاهد چرخشى آشکار در نگرش به نظام عرفى بود. مسیحیت رهبانى که عملا سرچشمه الهیات مسیحى و آثار روحانى در قرون وسطى بود، به دنیا و کسانى که در آن زندگى مى کنند و مشغول به کارند، به دیده تحقیر مى نگریست. از دیدگاه اینان، مسیحى واقعى از دنیا کناره گیرى مى کند و در فضاى امن و معنوى دیر قدم مى گذارد; اما از دیدگاه اصلاحگران، شغل و حرفه حقیقى فرد مسیحى خدمت به خداوند در این دنیاست و دیرها ربط چندانى به این رسالت ندارند. قلمرو زندگى حقیقى فرد مسیحى در شهرها، مراکز تجارى و محل هاى کار در جهان عرفى است نه خلوت پر هیبت حجره هاى دیر.
هرگز نمى توان اهمیت چنین تغییر نگرشى را اغراق آمیز دانست. شاید چنین تصور شود که مسیحیت رهبانى تنها یک بخش از مسیحیت قرون وسطى بود، اما ارنست کورتیوس تنها یکى از خیل پژوهشگرانى است که اصرار دارند که بى تردید یکى از واقعیت هاى تاریخى مغفول مانده، این است که در واقع، ویژگى ها و ریشه هاى بخش اعظم آنچه امروزه آن را «مسیحیت قرون وسطى» مى نامیم، از هر جهت رهبانى است. در نتیجه، باید گفت که ویژگى مسیحیت قرون وسطى، داشتن نگرشى به شدت ضد سکولار بود; زیستن در این دنیا، گزینه درجه دوم محسوب مى شد و ارج نهادن به این دنیا، نوعى پوچى معنوى و روحانى تلقى مى شد که فرجام آن همه انواع انحطاط معنوى بود. در سراسر قرون وسطى، دیرها روز به روز مسیر خود را بیشتر از گذشته از توده هاى مردم جدا مى کردند. به نظر مى رسد که دیرها هر چه به دوران زوال قرون وسطى نزدیک مى شدند، از هماهنگ کردن خود با توجه تازه توده هاى مردم به دین و پیشرفت فن آورى چاپ ناتوان تر مى گردیدند.
رفته رفته، رویکردهاى رهبانى به مسیحیت تأثیر اندکى در بیرون دیرها و حتى در میان روحانیان داشت. زندگى روزمره توده هاى مردم غالبا با آنچه در چهار دیوارى دیرها مى گذشت، تفاوت زیادى داشت. رویکردهاى راهبانه درباره زندگى مطلوب در مسیحیت، الگو و چشم اندازى از زندگى را در ذهن مجسم مى ساخت که با (زندگى) توده هاى مردم کاملا بیگانه بود. مى توان با ذکر مثالى این نکته را آشکار ساخت; مشهورترین اثر تحقیقى جنبشى که معمولا با نام Moderna Devotio (ایمان جدید) شناخته می شود؛ اثر توماس آ. کمپیس به نام De imitatione Christi است. عنوان کامل این کتاب در اقتدا به مسیح و بی اعتنایی به دنیا می باشد. چنین تلقی می شد که هر رویکرد مثبتی به عیسی مسیح، مستلزم رویگردانی از دنیاست. از دیدگاه آکمپیس، اصولا دنیا بلای جان بشر است، زیرا راهبان را از پرداختن به تاملات آن جهانی باز مى دارد. اگر راهب در پى آن است که حظ و تجربه اى از جهان به دست آورد، کافى است که تنها به گوشه حجره خود بنگرد. در این سرزمین، ما مسافرانى هستیم که در حال سفر به ملکوت هستیم. هر گونه تعهد، یا حتى دلبستگى به این دنیا، ممکن است هدف زندگى سراسر راهبانه را به خطر اندازد.
این مثال نمونه اى استثنایى نیست، اما نگرش هاى موجود در سلسله مراتب رهبانى را به خوبى تبیین مى کند. راهب موظف بود نه تنها از دنیا، که از سایر افراد بشر نیز فاصله گیرد. او مى باید تا هنگامى که ممکن است در درون حجره خود بماند. گیرت گروت که بسیارى او را بنیان گذار ایمان جدید مى دانند، از تمام دارایى هاى مادى و مناصب دانشگاهى خود به منظور کناره گیرى از دنیا و رسیدن به خداوند چشم پوشى کرد.
در دوره نهضت اصلاح دینى، مراکز تعیین کننده و سرنوشت ساز زندگى و تفکر مسیحى، آرام آرام از دیرها به کوچه و بازار منتقل شدند; همان گونه که شهرهاى بزرگ اروپا به گهواره و بزنگاه الگوهاى جدید تفکر و عمل مسیحى تبدیل شدند. تحولات سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و کلیسایى که در کانون شکل گیرى فرهنگ امروزى غرب قرار گرفته، در همین دگرگونى و تحولات بازتاب یافت. جریان اصلى نهضت اصلاح دینى، این تمایل رهبانى به کناره گیرى از دنیا را نفى کرد، ولى به طور کلى این امر بر اساس ملاحظات الهیاتى و نه اجتماعى صورت گرفت. از میان ملاحظات الهیاتى مذکور، دو مورد زیر را مى توان به اختصار بیان کرد:
1. تأکید جدید بر آموزه آفرینش و رهایى
مى توان گفت که مبناى الهیات کالون، که نظر بسیار مثبتى به دنیا داشت، تمایز وجود شناختى صرف میان خدا و دنیا بود. او امکان تفکیک میان این دو را منتفى مى دانست. این موضوع اساسى، یعنى عدم امکان تفکیک میان خدا و دنیا که اساس بسیارى از ابعاد الهیات کالون است، در درک او از پیوند مسیحیت با جامعه بازتاب یافته است. شناخت خداوند آفرینش گر بدون شناخت آفرینش او امکان پذیر نیست. از مسیحیان انتظار مى رود که به خاطر اطاعت از خداوند و وفادارى و عشق به او، که آفریدگار دنیاست، حرمت دنیا را پاس دارند، بدان توجه کنند و در برابر آن متعهد باشند. دنیا مستقیما خواهان وفادارى فرد مسیحى نمى شود; درخواست او غیر مستقیم و مبتنى بر پذیرش رابطه اى بى نظیر است که از آغاز، میان خدا و آفرینش وى وجود داشته است. آدمى هنگامى که طبیعت را به جهت مخلوق خدا بودن ارج مى نهد، خدا را پرستش مى کند نه طبیعت را. از این رو، چنین نیست که لازمه مسیحى بودن، نفى دنیا باشد; زیرا نفى دنیا به معناى نفى خدایى است که آن را با این شگفتى آفریده است. دنیا، هر چند که دستخوش هبوط باشد، شر نیست. از فرد مسیحى خواسته شده است که در دنیا کار کند تا آن را نجات بخشد. تعهد داشتن در مقابل دنیا از مهم ترین جنبه هاى تحقق بخشیدن به عقیده نجات در مسیح است. عدم التزام به دنیا و کار نکردن در آن، در حکم اعلام این نکته است که دنیا را نمى توان و نباید نجات داد.
2. احیاى اندیشه دعوت دنیوى از فرد مسیحى
اگرچه اندیشه رهبانى دعوت مستلزم پشت کردن به دنیا بود، اصلاحگران با جدیت تمام، این اندیشه را رد مى کردند. خداوند قوم خود را علاوه بر داشتن ایمان، به اظهار آن ایمان در حوزه هاى خاصى از زندگى نیز دعوت مى کند. از یک مسیحى خواسته مى شود که در نخستین گام، مسیحى باشد و در گام بعد، ایمان خود را در حوزه کاملا خاصى از فعالیت در این دنیا تحقق بخشد. تأثیر اندیشه نهضت اصلاح دینى را مى توان با توجه به این واقعیت داورى کرد که اصطلاح vocation (دعوت) امروزه به تدریج، به معناى «فعالیت یا حرفه دنیوى» به کار مى رود. در وراى عادت امروزى، اندیشه اى نهفته است که در نهضت اصلاح گرایى قرن شانزدهم بسیار مقبولیت یافت و آن این که، از مسیحیان خواسته شده است که خداوند را در متن دنیا عبادت کنند. هنگامى که این اندیشه به آموزه اساسى کشیش بودن همه مؤمنان ضمیمه شود، انگیزه اى نو و بسیار حیاتى براى متعهد شدن به دنیاى روزمره پدید می آید.
اصلاح گران، این تفکیک بسیار مهم و رایج در قرون وسطی، میان «مقدس» و «عرفی» را منکر شدند. میان جایگاه «معنوى» و «دنیوى» هیچ تفاوت اصیلى وجود نداشت. از همه مسیحیان خواسته اند که کشیش باشند و دامنه چنین خواستى، دنیاى روزمره را نیز فراخواهد گرفت. هم چنین از آنها خواسته اند که زندگى روزمره خود را از درون، پالایش کنند و پاک سازند. این مطلب را لوتر به شکلى موجز و روشن بیان کرده است: «کارهایى که در آغاز، غیر دینى به نظر مى رسند، در واقع، ستایش خداوند هستند و حکایت از خضوع و کرنشى مى کنند که خداوند از آن خشنود است.» این برداشت از دعوت هیچ گونه محدودیتى ندارد. لوتر حتى انجام کارهاى عادى خانه را داراى ارزش دینى دانسته، مى ستود و معتقد بود که این کارها «هرچند فاقد هر گونه جلوه اى از جلوه هاى قدسى بودن است، با این حال، ارزشمندتر از همه کارهایى است که راهبان انجام مى دهند. به علاوه، خداوند هیچ توجهى به بى اهمیتى کار انجام شده نمى کند، بلکه به قلب هایى توجه مى کند که به او دراین دنیا خدمت مى کنند. این موضوع حتى درمورد کارهایى چون ظرف شویى وشیردوشى نیز صدق مى کند.
ویلیام تیندال، انگلیسى هوادار لوتر، با پذیرش این اندیشه بر این مطلب اصرار مى ورزید که هر چند «ظرف شویى و موعظه کلام خدا» دو فعالیت متفاوت بشرى هستند، در جلب رضایت خداوند هیچ تفاوتى با یکدیگر ندارند. «شیوه زندگى هرکس همان وضعیتى است که خداوندگار به او اعطا کرده است.» از دیدگاه کالون، خداوند افراد را در جایى قرار مى دهد که خود مى خواهد. (این مطلب در ضمن، در نقد کالون از جاه طلبى بشر که به اعتقاد او بر نوعى بى میلى در پذیرش حوزه عملى که خداوند در اختیار ما قرار داده، مبتنى است، داراى اهمیت است.) جایگاه اجتماعى این موقعیت امرى نامربوط و ابتکارى بشرى است که فاقد اهمیت معنوى است. کسى نمى تواند به دیگرى (براى مثال، به راهبان) اجازه دهد که شغلى را در مقام ارزشیابى، فراتر از داورى خدا قرار دهد. هر کارى از کارهاى بشر ممکن است «در منظر خداوند حقیقتا داراى شرافت بوده، از اهمیت زیادى برخوردار باشد.» هیچ شغل و هیچ دعوتى آن چنان خوار یا پست نیست که در حضور خداوند، افتخارآمیز نباشد.