تحولات الهیات مسیحیت پس از جنبش روشنگری (الهیات سیاهان)

الهیات سیاهان

«الهیات سیاهان» جنبشى است که در دهه هاى 1960 و1970 در ایالات متحده آمریکا داراى اهمیت بسیارى بود و توجه خود را به اثبات این نکته معطوف کرده بود که واقعیات تجربه سیاهان، در سطحى الهیاتى مطرح شده است. اولین شواهد عمده از این حرکت به سوى رهایى الهیاتى در جامعه سیاهان آمریکا، مربوط به سال 1964 و همزمان با انتشار کتاب جوزف واشینگتن به نام آیین سیاهان است. این کتاب بر متمایز بودن دین سیاهان در آمریکای شمالی تاکید تام و تمامی داشت. واشنگتون بر ضرورت ترکیب و جذب بینش های الهیاتی سیاهان در جریان غالب پروتستانی تاکید داشت. با این حال، این رویکرد با مطرح شدن کتاب آلبرت کلیج به نام مسیحای سیاهان تا حد زیادی وانهاده شد.
کلیج، کشیش معبد مریم سیاهان در دیترویت، سیاه پوستان را وا مى داشت که خود را از ستم الهیات سفیدپوشان رها سازند. او با این استدلال که کتاب مقدس به دست یهودیان سیاه پوست نوشته شد، مدعى شد بشارت به مسیح سیاهان توسط پولس هنگامى که مى کوشید تا آن را براى اروپاییان به گونه اى پذیرفتنى درآورد، تحریف شد. کتاب مسیحاى سیاهان به رغم گزافه گویى هاى بسیارش نماد همگرایى مسیحیان سیاه پوست شد و تقدیر بر این بود که هویت متمایز آنان را کشف و ارزیابى کند.

ریشه هاى نهضت الهیات سیاهان
در سال 1969، این جنبش چندین اظهار نظر بسیار مهم درباره تمایزات الهیاتى خود به عمل آورد. «اعلامیه سیاهان» که در دیترویت میشیگان در اجلاس بنیاد بین الادیانی برای سازمان دهی اجتماعی منتشر شد، موضوع تجربه سیاهان را قاطعانه در دستور کار الهیاتی خود قرار داد. بیانیه کمیته ملی کشیشان سیاه پوست بر موضوع رهایى بخشى به مثابه درون مایه اصلى الهیات سیاهان تأکید کرد. «الهیات سیاهان، الهیات رهایى سیاهان است. این الهیات در پى آن است که وضعیت سیاهان را در پرتو مکاشفه خدا در عیسى مسیح کشف کند، به گونه اى که جامعه سیاهان بتواند ملاحظه کند که بشارت متناسب با دستاورد انسان هاى سیاه است. الهیات سیاهان، الهیات «سیاه بودن» است، و تأکیدى است بر انسان بودن سیاهان که مردمان سیاه را از نژادپرستى سفیدپوستان نجات مى دهد و در نتیجه، هم براى سیاهان و هم براى سفیدپوستان آزادى واقعى را به ارمغان مى آورد.»
گرچه میان این بیانیه و اهداف و تأکیدهاى الهیات رهایى بخش در آمریکاى لاتین شباهت هاى روشنى وجود دارد، باید بر این نکته پاى فشرد که تا این مرحله، میان این دو جنبش هیچ تعامل رسمى وجود نداشت. اصولا الهیات رهایى بخش در کلیساى کاتولیک روم در آمریکاى جنوبى ظهور کرد، اما الهیات سیاهان در جوامع پروتستانى سیاه پوست در آمریکاى شمالى. ریشه هاى این نهضت را مى توان در رشد آگاهى سیاهان دانست که یکى از ویژگى هاى بسیار بارز تاریخ آمریکا در دهه 1960 است.

مراحل اساسى جنبش الهیات سیاهان

تحولات مربوط به این جنبش داراى سه مرحله اساسى به شرح ذیل است:

1- سال 1966 تا 1970
الهیات سیاهان در این مرحله از شکل گیرى خود، به مثابه یکى از جنبه هاى مهم مبارزه براى به دست آوردن حقوق اجتماعى به طور کلی و واکنشی در برابر سلطه سفیدپوستان در مدارس علمیه و کلیساها ظاهر شد. الهیات سیاهان در این دوره در کلیساهاى تحت سلطه سیاهان رشد یافت و فاقد دورنماى علمى خاصى بود. از موضوعات داراى اهمیت اساسى، توسل به خشونت براى نیل به عدالت و ماهیت محبت مسیحى بود.

2- سال 1970 تا 1977
این جنبش در این دوره، که دوره تثبیت بود، ظاهرا از کلیساها روى گرداند و به مدارس علمى دینى روى آورد; زیرا جنبش مذکور در محافل الهیاتى روز به روز با اقبال بیشترى مواجه مى شد. اهتمام این جنبش از موضوعات عملى به موضوعاتى معطوف شد که بیشتر جنبه الهیاتى داشت، مانند ماهیت آزادى و معناى رنج.

3- سال 1977 به بعد.
آگاهى هاى تازه از تحولات مربوط به جنبش هاى رهایى بخش در سایر بخش هاى جهان، به ویژه در آمریکاى لاتین، در الهیات سیاهان اهمیت یافت. به همراه این درک تازه از چشم اندازها، تعهد تازه اى براى خدمت به کلیساهاى تحت رهبرى سیاهان پدید آمد و دوستى و همکارى میان کلیساهاى یادشده تقویت شد.

دیدگاه جیمز اچ. کن
امروزه، به طور کلى، برجسته ترین نویسنده این جنبش را جیمز اچ. کن می دانند. وی در کتاب الهیات رهایی بخش سیاهان (1970) مفهوم اساسی خدایی را مطرح کرد که به تلاش های سیاهان برای رهایی توجه دارد. کن با خاطر نشان کردن اینکه عیسی ستمدیدگان را بسیار ترجیح می داد، چنین استدلال می کرد که «خدا سیاه است»، به این معنا که همانند ستم دیدگان است. با این حال، استفاده کن از مقولات بارتى هدف انتقاد قرار گرفت. این پرسش مطرح شد که چرا الهیدانى سیاه پوست براى تبیین تجربه سیاهان، از مقولات الهیات سفیدپوستان استفاده کرده است؟ چرا از تاریخ و فرهنگ سیاهان به شکل کاملترى استفاده نکرده است؟ کن در آثار بعدى خود، با توجه بیشترى به «تجربه سیاهان» به عنوان منبعى اساسى در الهیات سیاهان، به این اعتراضات واکنش نشان داد. با این حال، کن به تأکید بارت بر محوربودن مسیح به عنوان انکشاف ذاتى خدا (که او را همان «مسیح سیاهان» مى دانست) و نیز مرجعیت کتاب مقدس در تفسیر تجربه بشرى به طور کلى وفادار ماند.

پست لیبرالیسم

یکى از مهمترین تحولات در الهیات از حدود سال 1980، تردید روز افزون درباره امکان یک جهان بینی لیبرال است. نزد بسیاری، ظهور پست لیبرالیسم یکی از مهمترین ابعاد الهیات غرب از سال 1980 است. ریشه های این جنبش در ایالات متحده قرار داشت و در ابتدا به مکتب الهیات ییل و به ویژه الهیدانانی مانند هانس فری، پل هالمر، دیوید کلسی و جورج لیندبک نسبت داده مى شد. «شباهت هاى خانوادگى» روشنى میان شمارى از رویکردها به الهیات وجود دارد که در اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980 از ییل ظهور یافت. از آن زمان، جریان هاى پست لیبرال به خوبى در الهیات دانشگاهى بریتانیا و آمریکاى شمالى تثبیت شده اند. مبانى اساسى این جنبش، همان رویکردهاى روایى به الهیات است، مانند آنهایى که به دست هانس فرى و مکتب هاى تفسیر اجتماعى، که بر اهمیت فرهنگ و زبان در تولید و تفسیر تجربه و تفکر تأکید داشت، بسط و توسعه یافت.

بازگشت به سنن دینی
پست لیبرالیسم با اساس قرار دادن آثار فیلسوفانى چون السدر مکینتایر هم به نفی رویکرد جنبش روشنگری سنتی به «عقلانیت مطلق» و هم پیش فرض های لیبرالی در تجربه مستقیم دینی و مشترک برای همه بشریت پرداخت. پست لیبرالیسم با این استدلال که همه تفکر و تجربه از تاریخ و اجتماع اثر می پذیرد، برنامه الهیاتی خود را بر بازگشت به سنن دینی استوار ساخت که ارزش های آن ذاتا از آن خود است. از این رو، پست لیبرالیسم شالوده ستبز است (یعنی مفهوم مبنایی کلی برای شناخت را انکار می کند)، اجتماعی است (زیرا به ارزش ها، تجربه ها و زبان جامعه توسل می جوید و الویت را به افراد نمی دهد) و تاریخ باوراست (زیرا بر اهمیت سنت ها و جوامع تاریخى مرتبط با آنها در شکل دادن به تجربه و تفکر تأکید دارد).

ریشه هاى فلسفى پست لیبرالیسم
ریشه هاى فلسفى این جنبش پیچیده است. در این جنبش، قدردانى خاصى از سبک رویکرد منسوب به فیلسوف السدر مکینتایر را مى توان تشخیص داد. این رویکرد بر پیوند میان روایت، جامعه و زندگى اخلاقى تأکید دارد. در این زمینه، پست لیبرالیسم تأکید بسیارى بر ویژه بودن ایمان مسیحى دارد که در واکنش بر علیه جریانات شدیدا یکپارچه لیبرالیسم، در تلاش نافرجامش براى نظریه سازى (اینکه همه ادیان از یک چیز سخن به میان مى آورند) و مشاهده (اینکه ادیان متفاوتند) بر یکدیگر انطباق دارند.

استدلال منتقدان لیبرال پست لیبرالیسم
منتقدان لیبرال پست لیبرالیسم چنین استدلال مى کنند که این جنبش نشان دهنده گرفتار شدن در «اخلاق گتو» یا شکلی از «ایمان گرایی» یا «قبیله گرایی» است، زیرا زا معیارهای جهانی در باب ارزش و عقلانیت عقب نشینی کرده است. پست لیبرال ها در پاسخ به منتقدان لیبرال خود چنین استدلال می کنند که اینان ظاهرا ناتوان از پذیرش این اند که جنبش روشنگری به نقطه پایانش رسیده و اینکه هرگونه تصوری از «زبان جهانی» یا «تجربه بشری مشترک» پنداری بیش نیست. مانند جزیره خیالی رابینسون کرزوئه، تشبیه معروف هانس گئورگ گادامر.

جورج لیندبک و برنامه پست لیبرال
مهمترین بیانیه در تبیین برنامه پست لیبرال همان کتاب ماهیت آموزه (1984) اثر جورج لیندبک است. لیندبک با نفی رویکردهای (معرفتی- گزاره ای) به آموزه ها به دلیل پیش مدرن بودنشان و با نفی تئوری های لیبرال «تجربی- بیانی» به سبب ناتوانیشان از به حساب آوردن تتنوع تجربی بشر و نقش میانجی فرهنگ در تفکر و تجربه بشری، رویکردی را به نام رویکرد «فرهنگی- زبان شناختی» مطرح مى سازد که ویژگى هاى اساسى پست لیبرالیسم در آن تجسم یافته است. رویکرد فرهنگى- زبان شناختى منکر هرگونه تجربه بشرى خالص و کلى است که وجودى جدا از زبان و فرهنگ بشرى دارد و تأکید مى کند که قلب دین در زیستن در درون یک سنت خاص دینى و تاریخى، و درونى کردن اندیشه ها و ارزش هاى آن قرار دارد. این سنت بر مجموعه اى از اندیشه ها که در تاریخ اثر پذیرفته اند استوار است، که روایت براى آن یک ابزار انتقال کاملا مناسب است.

دیدگاه هولمر
چنین اندیشه هایى را مى توان در اثر قبلى و مهم در ظهور پست لیبرالیسم به نام گرامر ایمان (1978) اثر پل هلمر مشاهده کرد. از دیدگاه هولمر، مسیحیت دیدگاهی اساسی دارد که ساختار و شکل «بازی های زبانی» مسیحیت را تنظیم می کند. این زبان نه ابداع الهیات است، نه تحمیل شده از سوی آن، بلکه هم اکنون درون الگوهای کتاب مقدس که الهیات در نهایت بر آنها متکی است، وجود دارد. از این رو، رسالت الهیات کشف این قواعد درونی کتاب مقدس (مانند چگونگی پرستش خدا و سخن گفتن درباره او) است نه تحمیل قوانین بیرون از کتاب مقدس. از دیدگاه هلمر، یکی از نقصیه های اساسی لیبرالیسم، عبارت است از کوشش های آن برای «تفسیر مجدد» یا «تبیین دوباره» مفاهیم کتاب مقدس که به شکل اجتناب ناپذیری به هماهنگ سازی کتاب مقدس با روح زمانه تنزل یافته است.
«پرداختن دوباره و مستمر به کتاب مقدس به قصد انطباق آن با زمان، تنها شکلی پیچیده و شاید نامشهود از برده زمان شدن است نه تمایل به پیروزی بر زمان به خاطر خدا.» الهیات بر الگوی درونی کتاب مقدس استوار است و ملزم به توصیف و اعمال آن به بهترین شکل ممکن است. تایید اینکه الهیات اقتداری منتظم کننده دارد، بدان معنا نیست که مى تواند کتاب مقدس را تنظیم کند، بلکه تصدیق این است که در مطالب کتاب مقدس الگوى خاصى از نظم هم اکنون وجود دارد و رسالت الهیات آن است که آن را فاش ساخته و تبیین کند.

پیوند پست لیبرالیسم با دو حوزه از الهیات مسیحى

پست لیبرالیسم در پیوند با دو حوزه از الهیات مسیحى داراى اهمیت ویژه اى است:

1- الهیات نظام مند
امروزه الهیات اصولا رشته اى توصیفی شناخته مى شود که توجه آن به بررسى مبانى هنجارین سنت مسیحى است که از طریق روایت کتاب مقدس از عیسى مسیح منتقل شده است. حقیقت را مى توان دست کم تا حدى، با پایبندى به سنت هاى اعتقادى متمایز از ایمان مسیحى برابر دانست. این موضوع منتقدان پست لیبرالیسم را واداشته که آن را متهم کنند که از حوزه عمومى به سمت نوعى گتوى مسیحى عقب نشینى کرده است. اگر الهیات مسیحى، به قول پست لیبرالیسم، از درون نظام مند است، (به این معنا که توجه خود را به بررسى مناسبات درونى سنت مسیحى معطوف کرده)، اعتبار آن باید با مراجعه به معیارهاى درونى خودش داورى شود نه با معیارهایى مقبول همگان یا جهانى. این موضوع بار دیگر انتقادات کسانى را برانگیخت که معتقد بودند که الهیات باید معیارهاى بیرونى داشته باشد که قابل موشکافى همگانى باشد و به وسیله آن بتوان اعتبار آن را آزمود.

2- اخلاق مسیحى
استنلى هاوئرواس یکى از نویسندگان است که رویکردهاى پست لیبرال به اخلاق را بررسى کرده است. او با نفى اندیشه جنبش روشنگرى درباره مجموعه اى کلى از اندیشه ها یا ارزش هاى اخلاقى، معتقد است که توجه اخلاق مسیحى، به شناسایى بینش اخلاقى یک جامعه تاریخى (کلیسا) و به فعلیت رساندن آن بینش در زندگى پیروان خود است. از این رو، اخلاق داراى نظامى درونى است; به این معنا که توجه آن به مطالعه ارزش هاى اخلاقى درونى یک جامعه است. اخلاقى بودن عبارت است از شناختن بینش بصیرت اخلاقى یک جامعه تاریخى خاص، تصاحب ارزش هاى اخلاقى آن و اعمال آنها در آن جامعه.


Sources :

  1. آلیستر مک گراث- درسنامه الهیات مسیحی- مترجم بهروز حدادی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1384

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/116136