تحدید خلود به دوام آسمانها و زمین

وجوه درباره ی تحدید خلود به دوام آسمانها و زمین
خلود به معنی مطلق استمرار و دوام است، و این استمرار چون به نحو مطلق ملحوظ گردد: وابسته می شود به نحوه استمرار داشتن متعلقات آن از زمان و مکان و موضوع. و موضوع در خلود عبارت است از نفس انسان که صفات روحانی و یا ظلمانی و افکار و اعتقادات که در صفحه آن ملکه و ثابت شده است. خداوند در قرآن می فرماید که: «فأما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق* خلدین فیها مادامت السماوات و الأرض إلا ما شاء ربک إن ربک فعال لما یرید* و أما الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها ما دامت السماوات و الأرض إلا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ؛ اما کسانی که تیره بخت شدند، برایشان در آتش دوزخ ضجه و ناله است. تا آسمان ها و زمین برپاست در آن ماندگار خواهند بود، مگر آن که پروردگار تو بخواهد، که بی تردید خدای تو هر چه را خواهد کننده است. و اما کسانی که نیکبخت شدند، تا آسمان ها و زمین برپاست جاودانه در بهشت خواهند بود، مگر آن که پروردگارت بخواهد، که این عطایی قطع ناشدنی است.» (هود/ 106- 108)
آیا "خلود" در آیات مورد بحث به معنی جاودانگی است و یا همان مفهوم مدت طولانی را که مفهوم لغوی آن است می رساند. بعضی از مفسران از نظر اینکه خلود در اینجا مقید به «مادامت السماوات و الأرض» شده مادام که آسمانها و زمین بر پا است. خواسته اند چنین نتیجه بگیرند که خلود در این مورد خاص به معنی جاودانگی نیست، زیرا آسمانها و زمینها، ابدیت ندارند و طبق صریح قرآن زمانی فرا می رسد که آسمانها در هم پیچیده می شود و این زمین ویران می گردد و تبدیل به زمین دیگری می گردد. (ابراهیم/ 48 و انبیاء/ 104) ولی با توجه به اینکه اینگونه تعبیرات در ادبیات عرب معمولا کنایه از ابدیت و جاودانگی است، آیات مورد بحث نیز خلود را به معنی جاودانگی بیان می کند. مثلا عرب می گوید: این وضع بر قرار خواهد بود ما لاح کوکب (مادام که ستاره ای می درخشد) یا ما لاح الجدیدان (مادام که شب و روز وجود دارد) یا ما اضاء فجر (مادام که صبح می درخشد) یا ما اختلف اللیل و النهار (مادام که شب و روز پی در پی فرا می رسد) و مانند اینها که همه کنایه از جاودانگی است.
در کلام امام امیر مؤمنان علی (ع) در نهج البلاغه می خوانیم: هنگامی که بعضی از خرده گیران ناآگاه به امام ایراد کردند که چرا در تقسیم بیت المال رعایت مساوات می کند و بعضی را برای تحکیم پایه های حکومت به دیگران ترجیح نمی دهد، امام ناراحت شد و فرمود: «أ تامرونی ان اطلب النصر بالجور فیمن ولیت علیه و الله لا اطور به ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السماء نجما؛ آیا به من می گوئید برای پیروزی دست به ستم نسبت به کسانی که تحت حکومت منند بزنم به خدا نزدیک این کار نمی روم مادام که مردم شبها به بحث می نشینند و مادام که ستارگان آسمان یکی پشت سر دیگری طلوع و غروب دارد.»
در اشعار دعبل خزاعی در قصیده معروفی که در حضور امام علی بن موسی الرضا (ع) خواند این شعر آمده است.
سابکیهم ما ذر فی الافق شارق *** و نادی مناد الخیر فی الصلوات
من بر شهیدان خاندان پیامبر گریه می کنم تا آن زمان که خورشید بر افق مشرق نور می پاشد و تا آن زمان که بانگ اذان برای دعوت به نماز بر مناره ها سر می دهد.
البته این مخصوص به ادبیات عرب نیست، در زبانهای دیگر نیز کم و بیش وجود دارد و به هر حال دلالت آیه بر ابدیت نباید جای گفتگو باشد. و به این ترتیب نیازی به گفتار کسانی که می گویند آسمان و زمین در اینجا آسمان و زمین قیامت است، که جاودانی می باشد نخواهد بود.

وجوه درباره ی تحدید خلود در آیه شریفه
البته در روایات و در کلمات مفسرین توجیهات دیگری برای آیه مورد بحث آمده که ما آنچه را که بدان برخورد نموده ایم در اینجا ذکر می کنیم: وجه اول این است که منظور از "سماوات" و "ارض" آسمانهای بهشت و جهنم و زمین آن دو است، و مقصود از آن نه آسمان و زمین متبادر است، بلکه منظور از آسمان بالای آن دو و منظور از زمین محل آن دو است، چون در لغت هر چه را که بر انسان سایه بیفکند آسمان، و هر چه را که در زیر پای آدمی باشد و انسان بر آن قرار گیرد زمین نامند. و به عبارت دیگر منظور از آسمان و زمین، بالا و پایین آن دو است. این آن وجهی است که زمخشری در آخر کلامش که ما نقل کردیم ذکر کرده، و اشکالش هم بیان شد. و صرفنظر از آن اشکال، این وجه جوابگوی این سؤال "که چرا آسمان را به لفظ جمع آورده" نیست.
وجه دوم اینکه منظور از اینکه فرمود: "مادام که آسمان و زمین باقی باشند" این است: مادام که آخرت باقی باشد. و آخرت هم دائمی و ابدی است هم چنان که دوام آسمان و زمین دنیا هم به قدر دوام خود دنیا است، و بعید نیست که اصلا آوردن آسمان و زمین به عنوان تشبیه باشد، مثل اینکه بگویی: "گفتار او حرف زدن استهزاء گران مسخره است" یعنی مثل حرف زدن ایشان است. در این وجه نیز اشکال می شود که اگر همانطور که ما گفتیم مقصودشان تشبیه باشد خلاف مقصود یعنی انقطاع را می رساند، و اگر بخواهد دوام را برساند لفظ از آن قاصر است.
وجه سوم اینکه، منظور از آن صرف افاده طولانی و ابدی بودن آن است، نه اینکه بخواهد بقای آن را محدود به بقای آسمانها و زمین کند. آری، عرب برای افاده ابدیت هر چیزی الفاظ و عبارات بسیاری دارد، که آنها را استخدام می کند، بدون اینکه معنای تحت اللفظی آنها منظور باشد، مثل اینکه می گوید: "فلان مطلب هم چنان ادامه دارد تا زمانی که شب و روز در پی هم درآیند" و "تا زمانی که آفتاب طلوع و غروب کند" و "تا زمانی که ستاره ای از افق سر برآورد" و "تا زمانی که نسیمی بوزد" و "تا زمانی که آسمانها بر جای باشند".
البته این مثالها را بدان جهت می آورند که پنداشته اند امور نامبرده یعنی طلوع خورشید و ستاره، و وزش باد و اختلاف شب و روز، دائمی و همیشگی است، و بعد از این پندار مثالهای نامبرده را موضوع برای تبعید و تایید قرار داده اند.
جواب این حرف این است که اگر عرب چنین عباراتی را مثال و موضوع تابید (همیشگی) قرار داد برای آن پندار غلطی بوده که درباره ابدی بودن آن امور داشته است، اما خدای سبحان که در کلام خود موقت و فانی بودن آن امور را تصریح کرده و ایمان به فانی بودن عالم را یکی از فرایض اعتقادی قرار داده، از او پسندیده نیست که ابدیت بهشت و دوزخ را به آسمانها و زمین مثل بزند، او چطور ممکن است چنین کاری بکند با اینکه خود فرموده: «ما خلقنا السماوات و الأرض و ما بینهما إلا بالحق و أجل مسمی؛ ما آسمانها و زمین و آنچه را که در آنهاست نیافریدیم جز به حق و برای مدتی معین.» (احقاف/ 3) و با این حال چگونه ممکن است بفرماید بهشت و دوزخ جاودانه باقیند مادام که آسمانها و زمین پابرجایند.
وجه چهارم اینکه، بهشتیان در بهشت و دوزخیان در دوزخ باقیند به بقای آسمانها و زمین که خدا خودش می داند چه وقت اجل آن سر می رسد، و بعد از آنکه عمر آسمانها و زمین تمام شد، خداوند عمر بهشتیان و دوزخیان را تمدید نموده و در آن دو جاودانشان می سازد و این تعبیر مثل آن است که کسی بگوید ایشان در بهشت و دوزخ تا پنجاه سال خالد و جاودانند و بعد از پنجاه سال خداوند مدتشان را به زمانی غیر متناهی تمدید می کند. هم چنان که همین حرف در معنای آیه ی «لابثین فیها أحقابا؛ در آن قرنها عذاب کشند.» (نباء/ 23) گفته شده است: یعنی پس از چند حقب (هفتاد سال) مدتشان تمدید می شود.
این وجه نیز اشکال دارد، و آن اینکه علی الظاهر مبنی بر این است که قسمت متناهی از زمان از جمله ی "مادامت السماوات و الأرض" استفاده شود، و قسمت غیر متناهی آن از جمله "إلا ما شاء ربک" و دلالت آیه شریفه بر این دو قسمت مختلف از زمان، متوقف است بر تقدیر اموری که لفظ آیه دلالتی بر آنها ندارد.
وجه پنجم اینکه، منظور از دوزخ و بهشت، دوزخ و بهشت برزخی است، و این بهشت و دوزخ، خالد و همیشگی هستند، مادام که آسمانها و زمین پابرجایند، و وقتی مدت بقای آسمانها و زمین تمام شد و قیامت قیام نمود از آن بهشت و دوزخ برای داوری و رسیدگی به نامه های عملشان، بیرون می آیند.
اشکال این وجه این است که مخالف با سیاق آیات مورد بحث است، زیرا این آیات با ذکر روز قیامت و توصیف آن به اوصافی که در آن آمده افتتاح شده، و بعید است که بعد از آنکه کلام را با اوصاف قیامت افتتاح بکند و بفرماید: "روزی است که مردم برای آن جمع می شوند، و یا بفرماید روزی است مشهود، و روزی است که وقتی فرا می رسد هیچ نفسی بدون اذن او تکلم نمی کند" آن گاه در آخر که به اخص اوصاف آن که همان جزای خالد است می رسد، ناگهان رشته سخن را قطع نموده به عالم برزخ و بهشت و دوزخ برزخی بپردازد.
علاوه بر اینکه خدای سبحان عذاب اهل برزخ را عبارت می داند از عرضه شدن بر آتش، نه وارد شدن در آن، زیرا می فرماید: «و حاق بآل فرعون سوء العذاب النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعة أدخلوا آل فرعون أشد العذاب؛ به فرعونیان عذاب سختی رسید، جهنم که بامداد و شبانگاه به آن عرضه شوند و روزی که رستاخیز شود فرعونیان را به عذاب سخت درون برید.» (مؤمن/ 46)
وجه ششم اینکه منظور از داخل شدن در آتش، دخول در ولایت شیطان، و منظور از بودن در بهشت، بودن در ولایت خداست، زیرا ولایت خدا است که در قیامت به صورت بهشت ظاهر گشته، نیک بختان بدان متنعم می شوند، و ولایت شیطان است که در آن روز به صورت آتش در آمده مجرمین در آن معذب می شوند. این وجه، از آیاتی که دلالت بر تجسم اعمال می کنند نیز به دست می آید.
پس اشقیاء به خاطر شقاوتشان داخل آتش می شوند، و اگر عنایت الهی و توفیق او شاملشان شود از آتش رهایی می یابند مانند اینکه کافر بعد از کفر ایمان آورد و مجرم پس از جرم توبه کند. و همچنین سعداء به خاطر سعادتشان داخل بهشت می شوند و اگر شیطان گمراهشان کند و به زمین (پستی) بگرایند و هوای نفس را پیروی نمایند از آن بیرون می شوند مثلا اگر مؤمن و یا صالحند کافر و طالح گردند.
این وجه نیز صحیح نیست، زیرا همان اشکال که بر وجه قبلی وارد بود بر این نیز وارد است، چون این نیز با مفادی که از آیه و سیاق آن استفاده می شود مخالف است.
آری، آیات مورد بحث اوصافی ترسناک و دهشت آور مختص به روز قیامت را که از شنیدنش دلها به تپش درآمده و عقلها زایل می گردد برمی شمارد تا گردن کشان و کفار منکر، با تفکر در آن انذار شده و اهل معصیت از گناه دست بردارند.
بسیار بعید است که در این باره بفرماید: قیامت روزی است که مردم در آن جمع می شوند و روزی است مشهود، و روزی است که هیچ نفسی بدون اذن او تکلم نمی کند، آن گاه در چنین سیاقی بفرماید: کفار و اهل معصیت از اولین روز کفر و جرمشان تا روز قیامت در آتشند و اهل ایمان و عمل صالح از ابتدای ایمان و عمل صالحشان تا روز قیامت در بهشتند. زیرا اولا همانطور که گفتیم این آیات اوصاف خاص روز قیامت را بیان می کند نه قبل از آن را. و ثانیا سیاق این آیات سیاق انذار و بشارت است، و این کفار و مجرمین گردنکش و یاغی بدین حقایق که از حواس آنان مستور است اعتنایی نمی کنند و برای آن ارزشی قائل نیستند، و هرگز نه از شقاوت دخول در ولایت شیطان بترس درمی آیند و نه به سعادت معنوی دخول در ولایت خدا امیدوار می گردند، هر چند که این معنا از نظر باطن قرآن معنایی صحیح است.
در این میان وجوه دیگری را نیز ممکن است از نظریات مختلف مفسرین که در تفسیر آیه ی "إلا ما شاء ربک" اظهار داشته اند استفاده کرد و ما متعرض آن نشدیم، زیرا رعایت اختصار را بهتر از تعرض آنها دیدیم.


Sources :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 9 صفحه 246

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 11 صفحه 32

  3. سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان- جلد 7 صفحه 126

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/116467