بحث فلسفى درباره خلود و جاودانگى عذاب قیامت

این مسئله که آیا عذاب قیامت انقطاع مى پذیرد و یا خالد و جاودانه است؟ مسئله اى است که نظریه علماى اهل بحث در آن مختلف است، هم از نظر ادله عقلى و هم از جهت ظواهر لفظى.
آنچه در این باره می توان گفت، این است که اما از جهت ظواهر لفظى، باید دانست که کتاب خدا نص است در خلود و جاودانگى و مى فرماید: «و ما هم بخارجین من النار؛ ایشان به هیچ وجه از آتش بیرون نخواهند شد.» (بقره/ 167) و سنت از طرق ائمه اهل بیت (ع) نیز آن قدر زیاد است که به اصطلاح به حد استفاضه رسیده، و اگر اخبار دیگرى از این حضرات روایت شده که عذاب دوزخ قطع می شود و همیشگى نیست، به خاطر مخالفتش با صریح کتاب، طرح می شود.
اما از جهت عقل، به هیچ وجه نمی شود یک یک احکام شرع را و خصوصیاتى را که براى معاد ذکر فرموده، همه را با مقدمات کلى عقل اثبات کرد، براى اینکه دست عقل ما به آن خصوصیات و جزئیات نمى رسد، تنها راه اثبات آن، تصدیق به نبوت پیغمبر صادق است که آن جزئیات و اصل معاد را از طریق وحى اثبات کرده، چون وقتى خود نبوت پیامبرى صادق با ادله عقلى ثابت شد، دیگر لازم نیست که فروعات آن مسائل نیز با ادله عقلى جداگانه اى اثبات شود، چون فرض کردیم نبوت این پیغمبر و صدق آنچه آورده با ادله عقلى ثابت شده است.
اما نعمت و عذاب عقلى که عارض بر نفس مى شوند، به خاطر تجردش و تخلقش به اخلاق و ملکات فاضله یا رذیله و یا بخاطر احوال خوب و بدى که کسب کرده؟ این احوال و ملکات در نفس، صورتى نیکو و یا قبیح ایجاد مى کند که نفس سعیده از آن صورت نیکو متنعم، و نفس شقیه از آن صورت قبیح متالم می شود.
در صورتى که این صورتها در نفس رسوخ نکرده باشد و صورى ناسازگار با ذات نفس باشد، به زودى زایل مى گردد، براى اینکه عقل براى ناسازگارى دوام و اکثریت نمى بیند و قسر، فشار، زور و ناسازگارى محکوم به زوال است. (پس اگر ذات نفس سعیده باشد، صورتهاى رذیله و زشت دیر یا زود از آن زایل مى گردد و اگر ذات نفس شقیه باشد، صورتهاى نیکو و جمیل که در آن نقش بسته، به زودى زایل می شود.)
نفس خودش می ماند و آن سعادت و شقاوت ذاتیش، پس اگر نفس مؤمن به خاطر گناهانى صورتهاى زشتى به خود گرفت، سرانجام آن صورتها از بین مى رود، چون با ذات نفس سازگار نیست هم چنان که نفس کافر که ذاتا شقى است، اگر به خاطر تکرار کارهایى صالح صور حسنه اى به خود گرفت، آن صور بالأخره از نفس زایل می شود، چون محیط نفس با آن سازگار نیست و همه این مطالب (در آن صورت که گفتیم: صورتها رسوخ نکرده باشد) روشن است.
اما در صورتى که صورتهاى عارضه بر نفس، در نفس رسوخ کرده باشد، و در نتیجه صورت جدیدى و نوعیت تازه اى به نفس داده باشد، مثلا او را که انسان بود و داراى صورت انسانیه بود، بخیل کند که چنین انسانى یک نوع جدیدى از انسانیت است، همانطور که ناطقه وقتى با جنس حیوان ضمیمه شود یک نوع حیوان درست مى کند که نامش انسان است (و ناهقه اگر ضمیمه آن شود، نوعى دیگر درست مى کند به نام الاغ، و صاهله اگر ضمیمه اش شود نوع سومى به نام اسب و در نتیجه مى گوییم حیوان اگر ناطق باشد انسان است و اگر ناهق باشد خر است و اگر صاهل باشد اسب است) همچنین صورتهاى نوعیه اى که در اثر تکرار یک سنخه عمل، در نفس پدید می آید، اگر در نفس رسوخ کند، نوعیت جدیدى به انسانها می دهد، مى گوییم انسان یا بخیل است یا سخى، یا شجاع است یا ترسو و همچنین.
این هم معلوم است که این نوع یعنى انسان، نوعى است مجرد در نفس، و موجود مجرد دائمى الوجود است، در نتیجه هر گناهى که از او صادر شود، در صورتى که نفس او سعیده باشد و با گناه سنخیت نداشته باشد و خلاصه عوامل خارجى گناه را به گردنش گذاشته باشد، در چنین صورتى وبال و عذاب آن گناهان را مى چشد و پاک می شود، و از عذاب نجات مى یابد و در صورتى که نفس او شقى باشد و با گناه سنخیت داشته باشد در اینصورت هر چند که هر چه از چنین نفسى سر مى زند به اذن خدا است ولیکن از آنجا که گناهان بدون قسر و فشار از او سر مى زند، چون نفس او نفسى گناه دوست است، لذا چنین نفسى دائما در عذاب خواهد ماند.
مثل چنین انسانى که دائما گرفتار و معذب به لوازم ملکات خویش است به وجهى مثل کسى است که به مرض مالیخولیا و یا مرض کابوس دائمى مبتلا شده که دائما صورتهایى هول انگیز و وحشت آور و زشت از قوه خیالیه اش سر مى زند، چنین کسى همواره از آن صورتها فرار مى کند و با آنها در جنگ و ستیز و بالاخره در عذاب است، با اینکه خود او این صورتها را درست می کند و صدور آن از نفسش به قسر قاسر و به فشارى از خارج نیست، و ساده تر بگویم: کسى این صورتها را در نفس او مجسم نکرده، بلکه کار، کار نفس خود او است، و هرچند این صورتها با طبع مریض او سازگار نیست و از این جهت که خودش پدید آورنده آن صورتهاست، متالم و ناراحت نیست، و لکن هرچه باشد بالاخره از آن صورتها رنج مى برد و از آن صورتها مى گریزد و مگر عذاب، غیر آن چیزى است که انسان قبل از ابتلاء بدان از آن می گریزد؟ و بعد از آنکه بدان مبتلا شد، در جستجوى خلاصى از آن بر مى آید؟ و این تعریف و مثال بر آن امور زشت و صورتهاى غیر جمیل که انسان شقى در دار آخرتش با آنها روبرو می شود، صدق مى کند، پس معلوم شد که عذاب جاودانه و انقطاع ناپذیر، از انسان شقى، خود شقاوت و بدبختى ذاتى او است، و قاسرى و خلاصه کسى او را بدان مبتلا نکرده است.


Sources :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏1 صفحه 622

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/116474