عوامل ورود به بهشت با ایمان و عمل صالح

ایمان بایسته و کردار شایسته شمار زیادی از آیات قرآن را به خود اختصاص داده که در بحث و کاوش بهشت نقش کلیدی دارد؛ مانند: «و بشر الذین امنوا و عملوا الصالحات أن لهم جنات تجری من تحتها الأنهار؛ به آنان که ایمان آورده و کردار شایسته دارند مژده بده که همانا برایشان باغ هایی است که زیر آنها نهرها جاری است.» (بقره/ 25) «و الذین امنوا وعملوا الصالحات أولئک أصحاب الجنة هم فیها خالدون؛ چنین کسانی اهل بهشتند و در آن جاودانه خواهند بود.» (بقره/ 82)
پیامبر اکرم (ص) راز نام گذاری بهشت به "جنت" را چنین تبیین کرد: بهشت را بدان جهت "جنت" گفته اند که پوشیده، خوب و پاکیزه و نزد خدا ذکر آن مورد رضایت است و مؤمنان در آن جاودان خواهند بود: فلم سمیت الجنة جنة؟ قال: لأنها جنینة خیرة نقیة، و عندالله تعالی ذکره مرضیة. قال عزمن قائل "و هم فیها خالدون". مفسران در یک تفسیر می گویند: درختان بهشت سراسر بهشت را پوشانده است و در تفسیری دیگر می گویند: راز نام گذاری به "جنت" این است که از چشم ها پوشیده و از ناحیه ی ملکوت است و البته هر دو وجه می تواند درست باشد. تفسیر این آیه را در ضمن امورى چند متذکر می شویم.

نکته اول:
در معنى «و بشر الذین آمنوا»: بشارت به معنى اخبار به خیر و امر مطلوب است مقابل انذار که اخبار به شر و امر نامطلوب و ترسانیدن از آن است و مخبر این دو را بشیر و نذیر گویند، و در قرآن کریم پیغمبر اکرم (ص) را به این دو صفت توصیف فرموده «إنا أرسلناک بالحق بشیرا و نذیرا؛ ما تو را به حق فرستاديم تا بشارتگر و بيم ‏دهنده باشى.» (بقره/ 119) و خود قرآن نیز به این دو وصف معرفى شده، می فرماید «کتاب فصلت آیاته قرآنا عربیا لقوم یعلمون* بشیرا و نذیرا؛ كتابى است كه آيات آن به روشنى بيان شده قرآنى است به زبان عربى براى مردمى كه مى ‏دانند. بشارتگر و هشداردهنده است.» (فصلت/ 2- 3) و گاهى بشارت را در مورد انذار استعمال می کنند به نحو عنایت و مجاز مثل «فبشرهم بعذاب ألیم؛ ايشان را از عذابى دردناك خبر ده.» (توبه/ 34) و بشارت به این معنى مختص به اهل ایمان است و مؤمن منحصر به شیعه اثنا عشرى است که بدعتى در دین نگزارده و ضروریات دین یا مذهب را منکر نشده باشد.
در کلم الطیب اخبارى را که در باب بشارات شیعه وارد شده بود متذکر شده و گفته که بر طبق اخبار معتبره اگر کسى با ایمان از دنیا برود اگر چه گناهانى هم داشته باشد بالاخره اهل نجات خواهد بود و به واسطه سکرات موت و عقوبات برزخ و شفاعت و مغفرت و عفو خاص الهى که براى اهل ایمان است آمرزیده می شود ولى اگر بى ایمان از دنیا برود نجاتى براى او نخواهد بود اگر چه عباداتى هم داشته باشد.

نکته دوم:
در معنى «صالحات»: صالحات جمع صالحة و صالحة و صالح به معنى چیزى است که داراى مصلحت باشد چنانچه فاسده و فاسد به معنى چیزى است که داراى مفسده باشد و مصلحت و مفسده عبارت از آثار و نتایجى است که بر فعل مترتب می شود مثلا شرب دواء براى مریض اثرش رفع مرض است، پس شرب دواء عمل صالحى است که مصلحت و فائده آن رفع مرض است، و شرب سم اثرش هلاکت است، پس هلاکت مفسده اى است که مترتب بر عمل فاسد شرب سم می شود و افعال به طور کلى از شش قسم بیرون نیست یا مصلحت دارد و هیچ مفسده اى بر آن مترتب نیست که آن را حسن صرف گویند و یا داراى مفسده و خالى از مصلحت است که آن را قبیح صرف نامند و یا اینکه نه مصلحت دارد و نه مفسده، که لغو صرف باشد و یا مصلحتش بیش از مفسده اش می باشد که آن را حسن مطلق گویند و یا مفسده اش بیش از مصلحتش باشد که قبیح مطلق نامند و یا مصلحت و مفسده اش برابر باشد که لغو مطلق به آن گفته می شود.
در باب عدل گفته شده که از اقسام شش گانه چهار قسم آنها «قبیح صرف و مطلق و لغو صرف و مطلق» محال است از خدا صادر شود و دو قسم آنها که حسن صرف و مطلق باشد از خدا صادر می شود چون ترکش قبیح است. و مصلحت گاهى در فعل به معنى مصدرى است که از آن به مصلحت در امر تعبیر می شود و گاهى در فعل به معنى اسم مصدرى است که از آن به مصلحت در مأمور به تعبیر می کنند. و نیز مصلحت گاهى ذاتى است یعنى فعل بالذات داراى مصلحت است مانند احسان در مقابل ظلم که بالذات داراى مصلحت است و گاهى اعتبارى است یعنى به وجوه و اعتبارات متفاوت می شود مانند ضرب یتیم که به قصد تأدیب داراى مصلحت، و به قصد ایذاء داراى مفسده است.
مراد از صالحات در آیه شریفه عبادات شرعیه از واجبات و مستحبات که جمیع شرایط صحت و قبول آنها مراعات شود و این از درجات و مراتب عالیه اعمال صالحه است که اگر عملى مراعات شرایط صحت در او شود مورد قبول خواهد بود و شرایط قبول که در لسان اخبار براى عبادات ذکر شده مراد مراتب اعلاى قبول است نه اینکه بدون آنها اصلا مورد قبول نباشد زیرا معقول نیست که دستورى از مولى برسد و بنده اطاعت کند و مولى قبول نفرماید.
کلمه «الصالحات» اگر چه جمع محلى به الف و لام و مفید عموم است ولى مراد این نیست که بنده باید جمیع اعمال صالحه را به جاى آورد تا مورد بشارت واقع شود زیرا این معنى براى عموم مردم مقدور نیست بلکه مراد این است که اعمال او شایسته باشد آن هم نه اینکه تمام اعمالش واجب یا مستحب باشد و حتى فعل مباح از وى سر نزند زیرا این معنى بر غیر معصوم و یا تالى تلو معصوم نیز مقدور نیست بلکه همین که اعمال فاسده از او سر نزند و یا اگر عمل زشتى از او صادر شود توبه و تدارک نماید مشمول آیه شریفه خواهد بود بلکه اگر از کبائر اجتناب کند صغائر او معفو بوده و بشارت در آیه شامل حالش می گردد.

نکته سوم:
در بیان «أن لهم جنات»: کلمه ان براى تاکید، و لام لهم براى اختصاص، و تقدیم خبر (لهم) بر اسم (جنات) دلیل بر انحصار است یعنى محققا بهشت اختصاص به اهل ایمان و عمل صالح دارد و جاى غیر اینان نیست. و این معنى به ظاهرش منافات دارد با آنچه ذکر شد که اگر کسى با ایمان از دنیا برود قطعا اهل بهشت است اگر چه معصیتکار باشد و دفع این منافات را به وجوهى می توان نمود:
وجه اول: اهل ایمان که داراى معصیت باشند در موقع رفتن از دنیا و عالم برزخ و عقبات قیامت جبران گناهان آنان می شود و بسا در همان موقع رفتن مورد مغفرت واقع شده و آمرزیده از دنیا می روند چنانچه مضمون بسیارى از اخبار است که در معالم الزلفى باب بیستم ص 71 و 72 ذکر نموده.
وجه دوم: بهشت داراى درجات و مقامات متعدد است بلکه می توان گفت غیر محصور است، و این درجه که در آیه شریفه بیان شده مختص و منحصر به این طایفه باشد یعنى شخص با ایمان و عمل صالح.
وجه سوم: کسانى که مرتکب معاصى می شوند مخصوصا کبائر، اغلب موقع مردن سلب ایمان از آنها می شود و به شبهات شیطانى و وساوس نفسانى کافر از دنیا می روند چنانچه نص آیه شریفه «ثم کان عاقبة الذین أساؤا السواى أن کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزؤن؛ آنگاه فرجام كسانى كه بدى كردند [بسى] بدتر بود [چرا] كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به ريشخند مى ‏گرفتند.» (روم/ 10) و اخبار بسیار است که درباره تارک نماز و زکات و حج و غیر اینها وارد شده و جنات جمع جنة است و گاهى به جنان نیز جمع بسته می شود و جنت عبارت از زمین مشجرى است که از بسیارى درختها پوشیده شده باشد و گاهى به فردوس و حدیقه هم تعبیر می شود و در فارسى لغت مرادف آن بهشت است و تعبیر به جمع در آیه شریفه دلیل بر این است که بهشت در قیامت متعدد و هر مؤمنى داراى بهشتهایى است چنان که مفاد آیات دیگر و اخبار است، بلکه می توان گفت عدد جنات الى ما شاء الله است زیرا هر مؤمنى باغها و بستانهاى بسیارى دارد و بر هر کدام از آنها اطلاق جنت می شود چنانچه از همین آیه استفاده می شود زیرا معنى أن لهم جنات (ان لکل واحد منهم جنات) می باشد و در بیان نعمتهاى بهشتى از میوه ها و اطعمه و اشربه و قصور و تختها و لباسها و فرشها و ظروف و غیر اینها آیات و اخبار بسیارى است وارد شده است.

نکته چهارم
در جمله «تجری من تحتها الأنهار»: مراد از جریان نهرها از زیر آن بهشتها این است که چون مؤمنین در قصرهاى مرتفع قرار گرفته اند در صفحه جنات و از زیر آن قصرها نهرها جارى است و ممکن است مراد زیر سایه درختهایى باشد که اطراف نهرها غرس شده چنانچه نسبت به باغهاى این عالم هم در آیات شریفه به این عبارت تعبیر فرموده «أ لیس لی ملک مصر و هذه الأنهار تجری من تحتی أ فلا تبصرون؛ آیا نیست براى من سلطنت مصر و این نهرهایى که از تحت من جاریست آیا نمی بینید.» (زخرف/ 50) و مراد از انهار نهرهایى است که در آیات دیگر بیان فرموده است مثل آیه شریفه «مثل الجنة التی وعد المتقون فیها أنهار من ماء غیر آسن و أنهار من لبن لم یتغیر طعمه و أنهار من خمر لذة للشاربین و أنهار من عسل مصفى؛ صفت بهشتى که بپرهیزکاران وعده داده شده است در آن نهرهایى است از آبى که دگرگون نشود و نهرهایى از شیرى که طعم آن تغییر نمی کند و نهرها از شرابى که به آشامندگان لذت می بخشد و نهرهایى از عسل تصفیه شده.» (محمد/ 15) و همچنین نهر کوثر و چشمه سلسبیل و تسنیم و رحیق و معین که در آیات دیگر است و در تفسیر صافى از امالى از حضرت امیر المؤمنین (ع) روایت کرده که از پیغمبر اکرم از کوثر سؤال نمود حضرت فرمود نهرى است از زیر عرش جارى است آبش از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر و از کره نرم تر، ریگهاى او از زبرجد و یاقوت و مرجان و چمن آن زعفران و خاکش از مشک ازفر و قواعد آن زیر عرش است پس دست مبارک به پهلوى على (ع) زد و فرمود این نهر از براى من و تو و دوستان تو بعد از من است.


Sources :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیرموضوعی- صفحه 249 و 250

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 10 صفحه 19

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 3 صفحه 427

  4. سعید ضیایی فر- سیری در متون اسلامی درس پنجم

  5. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏8 صفحه 40-39

  6. سید محمدحسین حسینی طهرانی- معادشناسی- جلد 10 قسمت پنجم

  7. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 1 صفحه 72

  8. تحریریه بنیاد نهج البلاغه- پندهای نهج البلاغه- پند31

  9. سيد عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 1 صفحه 467

  10. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 18 صفحه 73

  11. سيد عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 14 صفحه 67

  12. نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 15 صفحه 82

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/116531