یکی از عوامل ورود به بهشت خوف و خشیت از خدا

شرط اول بهشتى شدن "خوف" ناشى از "معرفت" است، شناختن مقام پروردگار و ترسیدن از مخالفت فرمان او، شرط دوم که در حقیقت نتیجه شرط اول و میوه درخت معرفت و خوف است تسلط بر هواى نفس و باز داشتن آن از سرکشى، چرا که تمام گناهان و مفاسد و بدبختیها از هواى نفس سرچشمه مى گیرد، هواى نفس بدترین بتى است که معبود واقع شده "ابغض اله عبد على وجه الارض الهوى". خداوند به ذکر اوصاف بهشتیان در دو جمله کوتاه و بسیار پر معنى پرداخته مى فرماید: «و أما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى؛ با ما کسى که از مقام پروردگارش بترسد و نفس را از هوا و هوس باز دارد.» (نازعات/ 40) «فإن الجنة هی المأوى؛ هشت جایگاه و ماواى او است.» (نازعات/ 41)
حتى ابزار نفوذ شیطان در وجود آدمى "هواى نفس" است که اگر این "شیطان درون" با "شیطان برون" هماهنگ نشود و در را به روى او نگشاید وارد شدن او غیر ممکن است، همانگونه که قرآن مى گوید: «إن عبادی لیس لک علیهم سلطان إلا من اتبعک من الغاوین؛ تو هرگز بر بندگان من تسلط نخواهى یافت مگر گمراهانى که از تو پیروى مى کنند.» (حجر/ 42) خداى تعالى در این آیات سه گانه، مردم را به دو دسته تقسیم فرموده، اهل جهنم و اهل بهشت، (و اگر صفت اهل جهنم را جلوتر ذکر کرد براى این بود که روى سخن با مشرکین بود) و اهل جهنم را به همان اوصافى توصیف کرد که در آیه «من طغى* و آثر الحیاة الدنیا؛ اما هر كه طغيان كرد. و زندگى اين جهان را برگزيد.» (نازعات/ 37- 38) به آن توصیف کرده، و تعریف آنان را مقابل تعریف اهل بهشت قرار داده، که در آن فرموده: "من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى"، و به هر حال توصیفى که از دو طائفه کرده جنبه بیان ضابطه دارد. و چون این دو طائفه به حسب حالى که دارند مقابل یکدیگر قرار دارند، قهرا وصفى که براى هر یک آورده مقابل وصفى است که براى دیگرى آورده، پس اینکه اهل بهشت را توصیف کرده به ترس از مقام پروردگارش، (با در نظر گرفتن اینکه ترس، نوعى تاثر است از ضعیف و مقهور در برابر شخصى قوى و قاهر، و خشوع و خضوعش در برابر او) اقتضا دارد که طغیان اهل جهنم (با در نظر گرفتن اینکه طغیان به معناى تعدى از حد است) عبارت باشد از عدم تاثر طاغیان از مقام پروردگارشان، و استکبار ورزیدن و خروجشان از حد عبودیت، و در نتیجه خاشع و خاضع نشدن، و طبق اراده او عمل نکردن، و بر وفق اختیار او (که همان سعادت جاودانه ایشان است) اختیار نکردن، و بر عکس به پیروى هواى نفس دنبال زینت حیات دنیا رفتن.

لوازم و آثار طغیان و خوف از مقام رب
پس از لوازم طغیان این طائفه یکى همین است که زندگى دنیا را اختیار کنند، و این همان است که بعد از توصیف آنان به طغیان با جمله "و اثر الحیاة الدنیا" توصیفشان کرده. و چون از لوازم طغیان رها کردن آخرت و ایثار حیات دنیا یعنى پیروى هواى نفس در آنچه مى خواهد، و اطاعتش در آنچه دوست دارد، و نیز از آثار دیگرش مخالفت خدا است در آنچه مى خواهد مى باشد قهرا مقابل این طغیان یعنى خوف هم اثرى مخالف اثر طغیان دارد اثر طغیان ایثار حیات دنیا بود و اثر خوف خلاف آن است، و آن ورع و پرهیز از دنیاپرستى و نهى نفس از پیروى هواى نفس است، و لذا دنبال جمله "من خاف مقام ربه" اثر آن را ذکر کرد و فرمود:"و نهى النفس عن الهوى".
و اگر در بیان این حالت فرمود: "نفس را از هوى نهى مى کند"، و نفرمود: "پیروى نفس را ترک مى کند" براى این بود که بفهماند انسان ضعیف است، و چه بسا که نادانى او را وادار به معصیت کند، بدون اینکه نسبت به خداى تعالى استکبار داشته باشد، پس او نمى تواند به کلى پیروى هواى نفس را ترک کند، همین که در مقام نهى خود از آن باشد خدا هم واسع المغفرة است، هم چنان که فرمود: «و لله ما فی السماوات و ما فی الأرض لیجزی الذین أساؤا بما عملوا و یجزی الذین أحسنوا بالحسنى الذین یجتنبون کبائر الإثم و الفواحش إلا اللمم إن ربک واسع المغفرة؛ آنچه در آسمانها و زمین است از آن خدا است، تا بدکاران را بدانچه کرده اند و نیکوکاران را به نیکى جزاء دهد، نیکوکارانى که از گناهان کبیره که خدا نهیشان کرده اجتناب مى کنند، و تنها مرتکب گناهان کوچک مى شوند، و پروردگار تو واسع المغفرة است.» (نجم/ 32) و نیز فرموده: «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلا کریما؛ اگر از گناهان کبیره اى که از آن نهى شده اید اجتناب کنید، ما گناهانتان را کفاره مى دهیم و در منزلى آبرومند داخل مى سازیم.» (نساء/ 31)
معناى آیات سه گانه در دادن ضابطه کلى براى صفت اهل دوزخ و اهل بهشت در این خلاصه مى شود که اهل جهنم اهل کفر و فسوق، و اهل بهشت اهل ایمان و تقوایند، و در این میان طوائف دیگرى غیر آن دو طائفه هستند که از مستضعفین مى باشند، کسانى که به گناهان خود اعتراف داشته، اعمالى صالح را با اعمالى زشت مخلوط مى کنند، و نیز طوائف دیگرى که امرشان به دست خداى سبحان است، و چه بسا با شفاعت و وسائل دیگر مشمول مغفرت خدا بشوند. پس معناى جمله "هی المأوى" در آیه "فأما من طغى... هی المأوى" هى مأواه است، یعنى جهنم ماواى او است، و الف و لام که در اول کلمه است به جاى ضمیر آمده، ممکن هم هست ضمیر حذف شده و تقدیر کلام "هى الماوى له" باشد.

مقصود از مقام پروردگار و خوف از آن
و در آیه "و أما من خاف مقام ربه..."، کلمه "مقام" اسم مکان است، و منظور مکانى است که در آن جسمى از اجسام بایستد، این اصل در معناى کلمه مقام است، هم چنان که اسم زمان و مصدر میمى نیز معناى اصلى آن است، ولیکن بسا مى شود که صفات و احوال چیزى به نوعى عنایت محل و قرارگاه آن چیز اعتبار مى شود، و به آن صفات و احوال، مقام و منزلت اطلاق مى شود، مثل آن آیه اى که در مورد شهادت مى فرماید: «فآخران یقومان مقامهما؛ دو نفر از کسانى که گواهان نخست بر آنها ستم کرده اند به جاى آنها قرار مى گیرند.» (مائده/ 107) و قول نوح که به حکایت قرآن به قوم خود گفت: «إن کان کبر علیکم مقامی و تذکیری بآیات الله؛ اگر مقام من و اینکه آیات خدا را به شما تذکر مى دهم بر شما گران مى آید.» (یونس/ 71) و قول ملائکه که بنا به حکایت خداى تعالى گفتند: «و ما منا إلا له مقام معلوم؛ هیچ یک از ما نیست مگر آنکه مقامى معلوم دارد.» (صافات/ 164) که در این چند مورد کلمه مقام نه اسم مکان واقعى است، و نه اسم زمان و نه مصدر میمى، بلکه همانطور که گفتیم صفات، به نوعى عنایت محل استقرار و مکان فرض شده است.
در آیه مورد بحث هم مقام خداى تعالى به همین معنا است، یعنى صفت ربوبیت و سایر صفات کریمه او چون علم و قدرت مطلقه اش و قهر و غلبه اش و رحمت و غضبش که از لوازم ربوبیت او است، مقام او است، که در آیه «و لا تطغوا فیه فیحل علیکم غضبی و من یحلل علیه غضبی فقد هوى و إنی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى؛ در آنچه روزیتان کرده ایم طغیان مکنید که غضب من بر شما وارد مى شود، و کسى که غضب من بر او حلول کند سقوط مى کند و من آمرزگار هر کسى هستم که توبه نموده ایمان آورد و عمل صالح کند، و در آخر هدایت شود.» (طه/ 82) و آیه «نبئ عبادی أنی أنا الغفور الرحیم و أن عذابی هو العذاب الألیم؛ به بندگانم خبر بده که تنها من غفور و رحیمم، و اینکه عذاب من همان عذاب الیم است.» (حجر/ 50) مقام خود را به بندگانش اعلام مى دارد.
پس مقام خداى تعالى که بندگان خود را از آن مى ترساند همان مرحله ربوبیت او است که مبدأ رحمت و مغفرت او نسبت به کسانى است که ایمان آورده تقوى پیشه کنند، و نیز مبدأ عذاب سخت و عقاب شدید او است، نسبت به کسانى که آیات او را تکذیب نموده و نافرمانیش کنند.
بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از "مقام رب"، مقام پروردگار در قیامت است، آن هنگامى که از اعمال او سؤال مى کند، ولى این نظریه به طورى که ملاحظه مى کنید درست نیست، چون در آن جا نیز خداى تعالى مکان قیام ندارد. و بعضى دیگر گفته اند: معناى اینکه فرمود: "از مقام پروردگارش مى ترسد" ترس به طریق دیدن عظمت است هم چنان که همین سخن را در معناى جمله "أکرمی مثواه" بعضى گفته اند منظور از مثوا اطاق زندگى نیست بلکه مقام و منزلت است.


Sources :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 20 صفحه 311

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 26 صفحه 108

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/116599