از عناصر خبیث و از قاتلان شهداء در کربلا.
عده ای از مورخین، او را از همدستان قاتل حضرت اباالفضل (ع) می دانند و به نقل بیشتر روایات، او قطع کننده دست راست حضرت ابوالفضل العباس (ع)، در روز عاشورا بود.
آن زمان که حضرتش برای آوردن آب به طرف رود فرات رفته بود، زیدبن ورقاء با حکیم بن طفیل، در نخلستانی اطراف رود فرات کمین کرده بودند. همین که حضرت آب برداشتند تا به خیمه ها برسانند، آن دو نفر حمله کرده و دستان آن حضرت را قطع نمودند.
بیشتر مورخین گویند که زیدبن ورقاء، دست راست آن حضرت را با ضربت شمشیر، از تن جدا کرد. در بعضی نقل ها گفته شده که نوفل ازرق و حکیم بن طفیل، با همدستی یکدیگر، دستان او را قطع کردند اما در حدیثی از امام باقر (ع)، روایت است که فرمودند: «زیدبن ورقاء و حکیم بن طفیل طائی هر دو در قتل عباس بن علی (ع) شرکت داشتند.» (مقاتل الطالبین/ 82- ترجمه رسولی محلاتی)
دیگر از جنایات زیدبن ورقاء، در صحنه کربلا مشارکت او در قتل عبدالله فرزند مسلم بن عقیل است. اگرچه قاتل اصلی او را شخص دیگری به نام «عمروبن صبیح صیداوی» می دانند ولی به گفته خود زید در زمان دستگیریش و به نقل برخی مورخین، آن زمان که عبدالله به میدان جنگ آمد و با دشمن روبرو شد، او تیری بر پیشانی او زد که دست او با همان تیر بر پیشانیش دوخته شد و با تیر بعدی که در شکم او فرود آمد، عبدالله به شهادت رسید.
به گفته «ابن اثیر» آن زمانی که او را دستگیر کرده و نزد مختار بردند، خود اعتراف کرد و گفت: «من بر جوانی تیری افکندم که دست خود را سپر کرده و بر پیشانی گذاشته بود. این جوان عبدالله بن مسلم بن عقیل بود. همین که تیر به او اصابت کرد گفت: خدایا! اینان ما را اندک یافتند و ما را خوار کردند آنان را بکش، چنانکه ما را کشتند. آنگاه تیر دیگری سوی آن جوان انداختم و بعد نزدیک او رفتم دیدم که جان داده است. پس آن تیری که بر شکم او زده بودم بیرون آوردم، ولی آن تیری را که در پیشانیش فرو رفته بود، نتوانستم از پیشانی او بردارم.» و لذا او در قتل عبدالله بن مسلم دست داشت.
زید در آخرین ساعات جنگ که امام حسین نیز شهید شده بود، یکی از یاران آن حضرت به نام سویدبن عمر ابن مطاع را به قتل رساند.
سوید که مدتی در میدان با دشمن جنگیده و جراحات زیادی برداشته بود، بیهوش در میان زخمیان افتاده بود، چون کمی به هوش آمد، شنید که کوفیان شادی کنان می گویند که «حسین کشته شد» او که هنوز رمقی در بدنش بود، تاب نیاورد و به پا خاست و با خنجری که در چکمه خود مخفی کرده بود، با زحمت و مشقت زیاد به جنگ پرداخت. تا اینکه زیدبن ورقاء با همدستی عروة بن بکار تغلبی، او را به شهادت رساندند.
از آن اخبار معلوم می شود که این عنصر کثیف در همه جا، دستی به خون آلوده کرده است.
سرانجام کار او
سال 66 هـ.ق، در زمان قیام مختار بن عبید ثقفی، زید توسط عبدالله بن کامل شاکری و عده دیگری، خانه اش محاصره و او دستگیر شد.
زید که مردی دلیر بود، شمشیر در دستش بود و از خانه بیرون آمد. ابن کامل به مأمورانش گفت: «با شمشیر و نیزه بر او حمله نکنید، بلکه تیر و سنگ بر او بزنید.» مأموران چنین کردند تا زید بر زمین افتاد ولی هنوز زنده بود. به دستور «ابن کامل» آتشی برپا کردند و او را که رمقی در بدنش بود، زنده در آتش سوزاندند.
به یک روایت که در کتاب ناسخ التواریخ نقل شده، او را خدمت مختار آوردند مختار گفت: «ای ملعون، بگو تا عبدالله را چگونه کشتی؟»
زید گفت: «تیری بر چشمش زدم که از سرش بیرون آمد.»
مختار دستور داد تا او را آویزان کردند، آنگاه خودش تیری بر کمان گذاشت و به چشم او پرتاب کرد، آنچنان که چشم او از سرش بیرون پرید، و بعد آنقدر به او تیر زدند که گویی بدنش ناپدید و سرش بریده شد.
امام مهدی (ع)، در زیارت شهداء از ناحیه مقدسه، او را لعنت کرده است. آنجا که به حضرت اباالفضل العباس (ع) چنین سلام و درود می فرستد:
«سلام بر ابی الفضل عباس بن امیرالمؤمنین (ع)، او که با دادن جان خود با برادرش همدردی نمود از امروز دنیا، برای فردای قیامت توشه برگرفت و جان خود را فدای برادرش کرد و رفت تا آب بیاورد ولی دو دستش بریده شد. خداوند دو قاتل او زید بن رقاء حیتی، و حکیم بن الطفیل الطائی را لعنت کند.»
نام او در تاریخ: زید بن رقاءالجنبی، یزیدبن وقاد، یزید بن رقاد حیتی، زید بن ورقاء الحنفی آمده است.