الهیات مسیحی در قرن بیستم (جریانهای عمده دین)

مقدمه
در حالی که جهان وارد هزاره ی دوم سالگرد تولد مسیح شده است، چهار گرایش عمده وجود دارد که می تواند مسیحیت هزاره ی جدید را شکل دهد. یکی از آنها ظهور گسترده شکلی از زندگی مسیحیت است که بر تجربه ی مستقیم روح القدس (Holy Spirit)، مبتنی است و اغلب با اموری مانند شفا دادن، سخن گفتن یا دعا کردن با زبان هایی ناشناخته همراه است و پیروان آن مدعی اند که اینها «موهبت های روح القدس» (gifts of the spirit) هستند. این جنبش به سبب گزارش مهیجی که در باب دوم کتاب اعمال رسولان، درباره ی فرود آمدن روح القدس آمده که در عید پنجاهه یهودی، اندکی پس از قیام مسیح از قبر رخ داد، جنبش طرفدار عید پنجاهه (Pentecostal)، نامیده می شود. این جنبش در حدود سال 1900، در ایالات متحده آغاز شد و عمدتا در محافل مسیحیان سیاهپوست و سفیدپوستان فقیر پدیدار شد. این جنبش به سرعت در میان طبقات محروم جامعه گسترش یافت و به کشورهای دیگر سرایت کرد و اکنون نسبت به سایر بخش های مسیحیت سرعت بیشتری دارد کلیساهای پنجاهه گرا چنان به سرعت رو به ازدیادند که تا دهه ی سوم هزاره ی آینده کاملا می توانند با همه ی کلیساهای پروتستان برابری کنند. گرایش دوم، ظهور «نظام های الاهیاتی آزادی بخش» گوناگون در سراسر جهان مسیحیت و مخصوصا در میان افراد مستضعف است. الاهیات آزادی بخش که خطوط پروتستان، کاتولیک و پنجاهه گرایی را قطع می کند، بر حضور مسیح زنده در همین عصر در میان فقرا و ضعفا تأکید می کند و بر این پای می فشارد که خدا بی طرف و بی تفاوت نیست، بلکه طرف کسانی را می گیرد که در راه مبارزه برای آزادی، شرف و سهمی عادلانه از ضروریات زندگی رنج می کشند. الاهیات آزادی بخش که در آمریکای لاتین در دهه ی 1960 آغاز گشت، به زودی در آفریقای جنوبی، کره، فیلیپین و هر جایی که مسیحیان خود را قربانی ساختارهای اجتماعی ناعادلانه، فشار اقتصادی یا تبعیض نژادی می دیدند گسترش یافت. سومین جریان عمده ی احیاگر مسیحیت در پایان هزاره ی دوم، ظهور زنان در نقش هایی بی سابقه در رهبری کلیسا، الهیات و به طور کلی در زندگی مسیحی است. البته زنان همیشه نقش برجسته ای را در تاریخ مسیحیت ایفا کرده اند. زنان بودند که قبر خالی را یافتند و نخستین کسانی بودند که خبر قیام مسیح را از قبر اعلام کردند. اما زنان اغلب از مطالعه ی الاهیات، انتصاب و دیگر جنبه های رهبری محروم بوده اند. امروزه این وضع در بسیاری از کلیساها به سرعت رو به تحول است. چهارمین گرایش عمده توجه جدی به گفت و گو و تعامل میان مسیحیان و اعضای گروه های دینی عمده ی دیگر جهان است که حداقل در برخی از مکان ها به وجود آمده است.

ظهور آئین پنجاهه گرایی (pentecostalism)
در آوریل سال 1906، در بخش سیاه پوست نشین لوس آنجلس، حادثه ای رخ داد که آثار مهمی برای جهان مسیحیت در برداشت. در یک کلیسای کوچک تبلیغی، که اعضای آن عمدتا کارگران نظافتچی بودند و یک کشیش سیاهپوست، عالی جناب ویلیام جوزف سیمور آن را رهبری می کرد، مردم بر آن شدند که حضور خدا را به طریقی بسیار پرشور تجربه کنند و دعا و سرود را به صورتی بخوانند که به نظر بسیاری از آنها شبیه زبان های خارجی می آمد. به زودی توده های مردم، چه سیاه و چه سفید، از سراسر شهر به سوی آن جذب شدند. این اجتماع روزها ادامه یافت و سه سال طول کشید. سیمور به مردم گفت که معتقد است تجربه ی آنها شروع «آخرالزمان» (Last Days) را نشان می دهد که در کتاب مقدس بدان اشاره شده است؛ روزگاری که در آن خدا بار دیگر نعمات خود را ارزانی می دارد و مسیحیان را قادر می سازد تا شفا دهند و به زبان های ناشناخته دعا بخوانند: «که خدا می گوید در ایام آخر چنین خواهد بود که از روح خود بر تمام بشر خواهم ریخت و پسران و دختران شما نبوت کنند و جوانان شما رؤیاها و پیران شما خواب ها خواهند دید (اعمال 2: 17). در واقع نمونه هایی از سخنان پرشور در سراسر تاریخ کلیسا به صورت پراکنده وجود داشته است و بنابراین تجربه ی لوس آنجلس بی نظیر نیست. اما برای بسیاری از مردم «زندگی جدید خیابان آزوسا» (Azusa) نشانه ی آغاز جنبش پنجاهه ای بود که تحت رهبری سیمور به صورت ناگهانی رشد کرد و گسترش یافت تا اینکه به سراسر جهان رسید. با وقوع جنگ جهانی اول در سال 1914، آئین پنجاهه گرایی به سراسر آمریکا و سپس به همه جا رسید. این گروه اغلب تجزیه و تقسیم شده است اما مدام اعضایی پیدا کرده و اکنون مدعی است در سراسر جهان چهارصد میلیون پیرو دارد.

نمادگرایی ظهور و تاریخ اولیه پنجاهه گرایی
نمادگرایی ظهور و تاریخ اولیه پنجاهه گرایی چشمگیر است. این آئین نه در یک مرکز علمی مهم بلکه در میان مردم فقیر و مستضعف سر برآورد. به گفته ی جان. تی. نیکل در کتاب پنجاهه گرایی، ویلیام سیمور را یکی از معاصرانش این گونه توصیف می کند: «مردی رنگین پوست، بسیار ساده، با معنویت و متواضع یکی از چشمانش نابینا بود». هر چند پنجاهه گرایی سرانجام طبقه ی متوسط را هم دربرگرفت اما ردپای کودکی اش به مردی سیاه پوست که یک چشم اش نابینا بود می رسد و در ادامه تاکنون به صورتی غیر متناوب مورد توجه زنان، اقلیت ها و ضعفا بوده است. پنجاهه گرایان بارها توسط افراد کلیساهای استقرار یافته به عنوان «جاده صاف کن مقدس» (holly rollers) رد و سرزنش شده اند (و به این سبب شکل عبادت آنان بوده که به صورتی احساسی، صریح و ساده و گاهی پرشور بوده است). اما جنبش آنان باقی ماند و رشد کرد و گاهی به عنوان انقلابی دینی که از نظر ماهیت با کلیسای اصلی رسولان و اصلاحات پروتستان قابل مقایسه است توصیف شده است. در سال ها اخیر پنجاهه گرایی در «جهان سوم» رشد شایان توجهی داشته است و برخی از ناظران پیش بینی می کنند که اکثر جمعیت تمام کشورهای آمریکای لاتین ممکن است تا سال 2020 میلادی پنجاهه گرا بشوند.

ادعای شفادهی برخی از پنجاهه گرایان
درباره این ظهور خیره کننده چه باید کرد؟ و درباره این ادعای حداقل برخی از پنجاهه گرایان که ما در روزهای آخر تاریخ بشر زندگی می کنیم و اینکه خدا برای برخی از مردم قدرت شفای بیماری و سخن گفتن به زبان های دیگر را دارد، چگونه می توان داوری کرد؟ درباره ی شفا دادن شکی نیست که هر چند برخی از کسانی که ادعای شفا یافتن کرده اند، به زودی به حالت اول برگشته اند، اما بسیاری از آنها نیز واقعی و ثابتند. این امر با دقت متخصصان پزشکی ثابت شده است. فقط پنجاهه گرایی نیست که ادعا می کند که شکل های مختلف و بسیار متنوع شفادهی که فراتر از شاخص های علم پزشکی جدید است، وجود دارد ادعایی که بسیاری از پزشکان آن را به صورت روزافزونی می پذیرند. از نظر تاریخی اکثر ادیان، ایمان را با شفا مرتبط کرده اند. در مسیحیت همیشه زیارتگاه هایی مانند زیارت گاه های آن قدیس (st. Anne) در کبک و لورد در فرانسه بوده است، جایی که مردم برای شفا به آن سفر می کنند. دانشمندان علوم تجربی مسیحی همیشه تأکید کرده اند که شفا اساسا بیشتر یک امر روحانی است و نه یک موضوع صرفا جسمانی. در واقع همه ی مسیحیان معتقدند که دعا برای مریض سودمند است. پنجاهه گرایان تنها نیستند و اکنون که شیوه هایی از شفا دادن که قبلا مورد سوءظن بود، از قبیل طب سوزنی و مداوا با تفکر و تعمق، به صورت گسترده ای پذیرفته می شود شاید شفا دادن پنجاهه گرایی هم صرفا گونه ای از همان پدیده ی عمومی دیده شود که تا حدی تفاوتش با بقیه برجسته تر است.ادعای سخن گفتن به زبانی که افرادی که به زبان های فعلی سخن می گویند، نمی توانند بفهمند، درکش مشکل تر است و عملا امروزه بسیاری از پنجاهه گرایان انجام چنین کاری را ادعا نمی کنند. آنها به جای این می گویند روح خدا آنها را قادر می سازد که از قید و بندهای سخن گفتن معمولی (و بدین سان از سخن گفتن موسوم)، رها شوند و محبت خود نسبت به خدا و دیگران را شیوه ای سرراست تر و بی زحمت تر بیان کنند. آنها ممکن است در سطحی عمومی همان کاری را کنند که دیگران هنگامی که در به اصطلاح «روش خنده درمانی ابتدایی» (primal screamtherapy) شرکت می کنند انجام می دهند یا از نو واژه سازی می کنند همان طور که جیمز جویس (James Joyce) در رمان هایش انجام داده است. همه ی اینها راه های اعتراض به محدودیت های الگوهای فعلی سخن گفتن است. به هر حال «سخن گفتن به چند زبان» موضوعی است که برای برخی از مردم شکلی شاد و حیات بخش از ارتباطات را فراهم می کند که ظاهرا آنها را از خشکی اشکال رسمی تر و از نظر زبانی سنتی تر عبادت آزاد می گرداند.

پنجاهه گرایی و مسوولیت پذیری اجتماعی
برخی از منتقدان ادعا کرده اند که پنجاهه گرایی به نوعی از مسوولیت پذیری اجتماعی منجر می شود که نیروی دینی مردم را به جای یافتن راه حل هایی برای مشکلات موجود در این جهان، به سوی بیخودی شخصی و گرایش به جهانی دیگر سوق می دهد. اما واقعیت این است که همه ی ادیان آمیخته ای از امور این جهانی و امور مربوط به جهان دیگر و ابعاد سری عرفانی و عقلانی را در بردارند. مکتب پنجاهه گرایی هم از این امر مستثنی نیست. علاوه بر این، پنجاهه گرایان در سال ها اخیر، به صورت روزافزونی به آثار اجتماعی ایمان علاقه مند شده اند. آنها کارهای فوق العاده ای در مبارزه با تباهی ها و فسادها انجام داده اند و حتی در برخی از جاها (آمریکای لاتین و آفریقای جنوبی)، به ترویج گونه ای از الاهیات آزادی بخش که خود قبول دارند پرداخته اند. این تحول اخیر زیاد تعجب آور نیست، چون هم پنجاهه گرایی و هم الهیات آزادی بخش، مصلح «معنویت گرایی شدید» (Overspiritualization) مسیحیت اند. هر دو تأکید می کنند که «ماده» چه به صورت سلامت بدنی و چه رفاه سیاسی و اقتصادی، مجرایی برای فیض الاهی است.

تمرکز آئین پنجاهه گرایی بر روح القدس
از آنجا که پنجاهه گرایی گرایش عمده ی مسیحیت در هزاره ی سوم است، باید درباره ی آن یک ملاحظه ی نهایی شود. چون این آئین بر «روح القدس» متمرکز است، بیش از آن مقداری که بنیانگذاران آن پیش بینی می کردند، امکان تأثیر متقابل با ادیان دیگر را فراهم می کند. بروز اعمال پنجاهه گرایی در دیگر کلیساهای پروتستان و حتی در کلیساهای کاتولیک رومی آغاز گردیده است. این «جنبش پرجاذبه» به جریان مهمی در این کلیساها مبدل شده است. اکثر مسیحیان سال ها مدعی اعتقاد به پدر، پسر و روح القدس بوده اند، اما نیروی نهفته دین شخص سوم تثلیث هرگز آشکار نگردیده یا حتی تصور نشده است. روح در جهت دهی و کنترل بسیار سرسخت و مقاوم است و ارتباطات احتمالی این روح القدس با روحی که در ادیان دیگر وجود دارد، هرگز به طور کامل بررسی نشده است. ناظران پنجاهه گرایی جهان سوم خاطرنشان می کنند که به ویژه در میان اقوام بومی، مانند قبایل آمریکای جنوبی، شیوه ی آزاد پرستش گاهی به آنها اجازه می دهد که عناصری از میراث پیش از مسیحیت را که شیوه های عبادت کاتولیک و پروتستان سنتی تر نادیده گرفته اند احیا کنند. دانشمندان دیگر معتقدند که پنجاهه گرایی را می توان جناحی از مسیحیت دانست که دارای تحول جهانی گسترده تری در دین است، جناحی که حرکتی را به سوی شکل های دینداری عاطفی تر، تخیلی تر و عملی تر (که سود فوری دارد)، نشان می دهد. اگر این درست باشد، پنجاهه گرایی، برخلاف انتظار کسانی که آن را به اشتباه گونه ای دیگر از بنیادگرایی کتاب مقدس می دانند، می تواند پیش قراول روش های جدید و دو سویه تر مسیحیت، نسبت به تأثیر متقابل با ادیان دیگر باشد. هر چه باشد این جنبش قومی پیرامون روح القدس، که مانند خود عیسی از گوشه ای فراموش شده و مردمی تحقیر شده می آید، مطمئنا از عوامل عمده در مسیحیت قرن بیست و یکم خواهد بود.

نظام های الاهیاتی آزادی بخش
کلیساهای مسیحی در اتیوپی، بخش هایی از آسیا و نیز در آمریکای لاتین، برای قرن ها، از زمان استیلای اروپائیان در قرن شانزدهم موجود بوده اند. اما چون قرن بیستم به پایان خود نزدیک شد، تحولی تکان دهنده در ساختار جهانی مسیحیت آشکار گردید. اکنون اکثر مسیحیان دیگر نه در درون مرزهای قدیمی «جهان مسیحیت» (Christendom)، اروپایی و امتداد آن تا شمال آمریکا بلکه در «جهان سوم»، پس از دوره ی استعمار نیمکره ی جنوبی زندگی می کنند. با رخ دادن این تحول انتظار می رفت که نظام های الاهیاتی جدیدی در این مناطق که مسیحیان «شمالی» برای مدت زمانی طولانی آنها را بیگانه می انگاشتند، ظهور نمایند. مهم ترین این نظام های الاهیاتی، بیشتر «الاهیات آزادی بخش» نامیده می شود و نخست در اواخر دهه ی 1960 در امریکای لاتین ظاهر شد. هر چند این الاهیات قبلا هم موجود بود، اما نامش را از کتابی به نام الاهیات آزادی بخش گرفت. این کتاب را یک کشیش کاتولیک اهل پرو به نام ~گوستاوگوتیرز~ در سال 1970 نوشت. در طی سه دهه ی بعد، این الاهیات با نشاط (یا الاهیات ها، چون بسیار متنوعند)، به تمام بخش های جهان پرتو افکند و جریان های مشابهی در ادیان دیگر، مانند یهودیت و آئین بودا برانگیخت.
 
انتخاب اختیاری برای فقرا
هنگامی که در سال 1968 اسقف های کاتولیک رومی آمریکای لاتین، در شهر مدلین (Medellin) کلمبیا اجتماع کردند تا معنا و مفهوم شورای واتیکانی روم را برای مردم گرسنه و مستضعف قاره ی خود بررسی کنند، آنها بر یک نکته ی اسای توافق کردند، کلیسای آنها باید نقش داوری بین ستمدیدگان و ستمگران را کنار گذاشته و خود را همسوی مردم بیچاره، رنج کشیده و طرد شده قرار دهد. این تصمیم به «انتخاب اختیاری برای فقرا» معروف شد ـ عبارتی که شعار و نشان این الاهیات جدید به عنوان مسیحیانی گردید که سعی کردند پیام مسیح را از منظر محروم ترین مردم جامعه درک کنند. این تحولی عظیم بود. اما نه در محتوای تعالیم مسیح، بلکه هم در روشی که برای تفسیر کتاب مقدس به کار می رفت و هم در نوع مردمی که تفسیر می کردند. در طی قرن ها اجازه ی تفسیر تقریبا به طور انحصاری در اختیار تعدادی از نخبگان ممتاز طبقه ی فرهیخته و معمولا مردان بود. اما اکنون پذیرفته شده بود که مردم فقیر، اقلیت های نژادی زجر کشیده، زنان و دیگر محرومان بتوانند تحریفی را که این اقلیت تفسیری نخبه گرا به صورت دائمی درآورده بودند، اصلاح کنند. الاهیات آزادی بخش از میان صداهایی سربرآورد که برای قرن ها خاموش گردیده و یا نادیده گرفته شده بود. این نظام های الاهیاتی، هر چند از منطقه ای تا منطقه ی دیگر متفاوت بود، اما یک عنصر اساسی در همه مشترک بود. همه، کتاب مقدس را با این اطمینان می خواندند که همان خدایی که بنی اسرائیل را از اسارت مصر نجات داد هنوز هم طرفدار ضعفا و کسانی است که امروزه از حق خود محروم شده اند. استدلال آنها این بود که اگر عیسی مسیح، که خود جزء مردم ستمدیده بود، «انتخاب اختیاری» (Preferential option) توده های مستضعف، جزامی های منفور، زنان منکوب شده و مطرودشدگان دینی روزگار خود را به صورت ثابت و دائمی از خود نشان داده بود، پس باید امروز هم همین موضع را داشته باشد. روی هم رفته این بینش ها، الهام بخش تعداد بی شماری از مردم که در حالت ناامیدی زندگی می کردند شد تا یأس را رها کرده، نوید رهایی بخش کلام خدا را ادعا کنند. در طی چند دهه، الاهیات آزادی بخش فعال تر و زنده تر و جدال آمیزتر از هر گروه در مسیحیت معاصر گردید.
(ادامه دارد...).


Sources :

  1. هاروی کاکس- سایت باشگاه اندیشه- مقاله موهبت های روح القدس- مترجم مهسا خرمی

  2. هاروی کاکس- مسیحیت- مترجم عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- تاریخ نشر 1378

  3. آلیستر مک گراث- درسنامه الهیات مسیحی- مترجم بهروز حدادی- ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- تاریخ نشر 1384

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/116766