احباط متقابل

نتیجه احباط

یکی از مسائلی که تا اندازه ای می توان آن را از نتایج مسأله حبط دانست مسأله احباط و تکفیر است. برای تبیین مطلب این پرسش قابل طرح است: آیا اعمال انسان در یکدیگر اثر متقابل دارد و همدیگر را باطل می کند (تحابط و تباطل) یا کردار شایسته حکم و اثر خود را داراست و گناهان نیز حکم و اثر خود را دارد؟ البته این معنا از نظر قرآن مسلم است که چه بسا کردار شایسته انسان اثر سیئات او را از بین می برد: «إن الحسنات یذهبن السیئات؛ خوبيها بديها را از ميان مى ‏برد.» (هود/ 114) این آیه همانند قسمتى دیگر از آیات قرآن تاثیر اعمال نیک را در از میان بردن آثار سوء اعمال بد بیان مى کند، در سوره نساء آیه 31 مى خوانیم «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم؛ اگر از گناهان بزرگ دورى کنید گناهان کوچک شما را مى پوشانیم.» و به این ترتیب اثر خنثى کننده گناه را در طاعات و اعمال نیک تثبیت مى کند. از نظر روانى نیز شک نیست که هر گناه و عمل زشتى، یک نوع تاریکى در روح و روان انسان ایجاد مى کند که اگر ادامه یابد اثرات آنها متراکم شده، به صورت وحشتناکى انسان را مسخ مى کند. ولى کار نیک که از انگیزه الهى سر چشمه گرفته به روح آدمى لطافتى مى بخشد که آثار گناه را مى تواند از آن بشوید و آن تیرگیها را به روشنایى مبدل سازد.
دسته ای از پژوهشگران قائل به تحابط و تباطل بین اعمال شده، معتقدند اعمال صالح و طالح، یکدیگر را باطل می سازد. این دسته بر یک رأی نیستند؛ برخی گفته اند: هر گناهی کردار نیک پیش از خود را باطل می کند و هر کار نیک، گناه پیش از خود را از بین می برد. لازم این سخن آن است که انسان یا تنها کردار نیک برایش می ماند یا تنها کردار ناشایست. بعضی دیگر گفته اند: میان کردار شایسته و ناشایست "موازنه" برقرار می شود؛ از کردار نیک و بد هر کدام بیشتر باشد به مقدار آن که کمتر است از آن که بیشتر است کم می شود تا بقیه باقی بماند. لازم این دو سخن این است که برای هر انسانی از اعمال گذشته اش جز یک قسم نمانده باشد؛ یا تنها کردارهای شایسته یا اعمال زشت یا این که هر دو قسم با هم مساوی بوده و تساقط کرده و هیچ چیز برایش باقی نمانده باشد. ولی این سخن صحیح نیست؛ زیرا:
اولا، از ظاهر آیه ی «و اخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و اخر سیئا عسی الله أن یتوب علیهم إن الله غفور رحیم؛ و دسته ای دیگر به گناهان خویش اعتراف کرده کرداری شایسته را با اعمالی ناشایست به هم درآمیخته اند و امید است خدا از ایشان درگذرد که خدا آمرزنده ی مهربان است.» (توبه/ 102) برمی آید که اعمال انسان چه حسنات و چه سیئات همه باقی خواهد ماند و تنها به وسیله توبه و بازگشت وی، خداوند گناهان و سیئات او را از بین می برد. پس تحابط با هرگونه تصور، با این آیه سازش ندارد.
ثانیا، خداوند سبحان در مسأله تأثیر اعمال همان روشی را دارد که سایر خردمندان در جامعه ی انسانی خود دارند و آن روش "مجازات" است، فرهیختگان کارهای نیک را جدا پاداش می دهند و کارهای زشت را جدا کیفر می بخشند، مگر در برخی گناهان که باعث قطع ریشه ای رابطه میان عبد و مولاست، که در این صورت تعبیر به حبط و احباط می کنند. در قرآن مجید آیات فراوان بر این روش دلالت دارد.
دسته دیگری گفته اند: نوع اعمال محفوظ خواهد ماند و هر یک از آن ها اثر خود را خواهد داشت، چه خوب و چه بد؛ گرچه گاهی کارهای نیک اعمال ناشایست را از بین می برد؛ چنان که فرمود: «یا أیها الذین امنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقانا ویکفر عنکم سیئاتکم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر از خدا بترسید خدای متعال برایتان نیروی جداسازی حق از باطل قرار می دهد و گناهانتان را می پوشاند.» (انفال/ 29) نیز می فرماید: «فمن تعجل فی یومین فلا إثم علیه؛ پس هر کس شتاب کند در دو روز بر او گناهی نیست.» (بقره/ 203) نیز فرموده است: «إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم؛ اگر از گناهان بزرگی که از آن نهی می شوید پرهیز کنید، گناهان کوچک شما را می پوشانیم.» (نساء/ 31) بلکه پاره ای اعمال صالح، کردار ناشایست انسان را به کار خوب و حسنه مبدل می کند؛ چنان که فرمود: «إلا من تاب و امن و عمل صالحا فأولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات؛ مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد. اینان همان کسانی هستند که خداوند گناهانشان را به حسنات مبدل می کند.» (فرقان/ 70)

موافات شرط پاداش و کیفر

در این جا مسأله دیگری وجود دارد که به منزله ی اصل برای دو مسأله ی ذکر شده است، و آن این که زمان و مکان پاداش و کیفر کردار انسان کی و کجاست؟ برخی هنگام عمل را بدون شرط، وقت و مکان پاداش دانسته اند. برخی دیگر، هنگام مرگ را وقت آن دانسته اند و بعضی جهان آخرت را وقت آن تلقی کرده اند. برخی نیز گفته اند: هنگام عمل است، به شرط موافات، بدین معنا که اگر حالتی که هنگام عمل داشت تا لحظه ی مرگ حفظ نکند مستحق جزا و پاداش نیست، مگر آن که خدا بداند سرانجام حال او چیست و بر چه حالی مستقر می شود. در نتیجه همان جزایی که در حال عمل استحقاق آن را داشت برایش نوشته می شود.
صاحبان این اقوال هر یک به آیاتی مناسب با نظر خویش استدلال کرده و چه بسا وجوه عقلی نیز بر آن افزوده اند، لیکن شایان ذکر است که، جان انسانی تا وقتی متعلق به بدن باشد جوهری است دارای تحول و دگرگونی و این دگرگونی در ذات و آثار ذاتش سرشته شده است. از این رو وقتی عملی از او سرزد که نتیجه ی آن سعادت یا شقاوت است در ذاتش صورتی معنوی پدید خواهد آمد. این صورت می تواند متصف به صفت ثواب باشد (در صورت کردار نیک) و چون گناهی از او سر می زند صورت معنوی دیگری در او پیدا می شود که دارای کیفر است. چون ذات انسان همواره در حال تحول و تغیر است ممکن است صورتی که اکنون به خود گرفته (از گناه یا ثواب) به صورت مخالف مبدل شود. این حالت تا لحظه مرگ برای هرانسانی ثابت است تا وقتی جان از بدن وی جدا گردد و او از حرکت و تحول بایستد (حرکت از استعداد به فعلیت و تغییر از صورتی به صورت دیگر). در این هنگام صورتی ثابت دارد و آثاری بر آن مترتب می شود؛ یعنی دیگر تحول و دگرگونی نمی پذیرد، مگر از ناحیه ی خداوند، یا به آمرزش یا به شفاعت.

تذکر:

احتمال دگرگونی انسان تا پایان عمر بنابر حرکت جوهری به خوبی ترسیم می شود، گرچه بنابر نفی آن هم قابل تصویر است؛ زیرا دگرگونی در اعراض و عوارض برای انسان تا لحظه آخر عمر امری است معقول و مقبول. همچنین در مسأله مجازات و پاداش می بینیم خردمندان به مجرد این که کردار نیکی از فاعلی سر بزند، او را ستایش و مدح می کنند و اگر کار بدی از او سر بزند به مذمت و ملامتش می پردازند، ولی این معنا را هم در نظر دارند که مدح و ذمشان نمی تواند دایمی باشد؛ چون ممکن است بر اثر دگرگون شدن فاعل، عمل او چهره ی دیگری به خود بگیرد و آن که فعلا مستحق مدح است در آینده مستحق مذمت و آن کسی که فعلا مستحق مذمت است در آینده مستحق ستایش شود. بنابراین، خردورزان هر چند فاعل را به محض انجام دادن کار نیک یا بد مدح یا ذم می کنند، لیکن بقای ستایش یا مذمت را مشروط به ثبات قدم فاعل می دانند و تنها کسی را مستحق مدح یا مذمت ابدی می دانند که یقین کنند وضع او دگرگون نمی شود و این یقین برای همگان هنگامی حاصل می شود که فاعل دستش از عمل کوتاه گشته و به سرای ابدی شتافته یا دیگر استعداد تحول و پویایی نداشته باشد. البته اگر آثار مثبت یا منفی از کسی مانده باشد تا آن آثار موجود است ثواب یا عقاب در دیوان عمل او ثبت می شود، ولی این به معنای تحول و دگرگونی نیست، بلکه به معنای دوام اثر قبلی است.

حاصل سخن

استاد علامه طباطبایی در این بحث ضمن اشاره به بطلان آرای مبتنی بر مبانی نادرست، نتایج چهارگانه بحث پیشین را بدین شرح تبیین می کند:
1ـ انسان به مجرد این که عملی انجام داد مستحق ثواب یا عقاب می شود، لیکن این استحقاق دایمی نیست و ممکن است دستخوش دگرگونی شود. اما وقتی از معرض دگرگونی درمی آید که بمیرد و صلاحیت مبدأ فاعلی از او سلب شود.
2ـ حبط به معنای بطلان و یاوه بودن خود عمل، مانند بت پرستی که در پی سراب دویدن است و به معنای احباط اعمال صالح گذشته، مانند ارتداد که باعث از بین رفتن همه افعال خیر قبلی می شود، نیز نظیر استحقاق اجر است که به مجرد ارتکاب گناه می آید، ولی همواره در معرض دگرگونی است، تا روزی که صاحبش بمیرد، آنگاه یک جانبه می شود.
3ـ حبط چنان که در اعمال اخروی هست در کردار دنیوی نیز جریان می یابد.
4ـ فرض "تحابط" یعنی احباط طرفینی در اعمال باطل است، برخلاف تکفیر و مانند آن.


Sources :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 29

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏9 صفحه 267

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/117300