عوامل حبط اعمال؛ کشتن پیامبران و آمران به معروف و منادیان عدالت

در برخی از آیات در کنار کفر عوامل دیگری نیز بیان گریده است. از آنجا که این عوامل همراه با عامل کفر ذکر شده اند، یکجا ذکر می کنیم:
1- کشتن پیامبران الهی
2- کشتن آمران به معروف و منادیان عدالت
یهود و نصارى و مشرکانى که با پیامبر اکرم (ص) به گفتگو و ستیز برخاسته بودند تسلیم حق نبودند، در قرآن به بعضى از نشانه هاى این مساله اشاره مى شود، مى فرماید: «إن الذین یکفرون بآیات الله و یقتلون النبیین بغیر حق و یقتلون الذین یأمرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب ألیم؛ کسانى که به آیات خدا کافر مى شوند، و پیامبران را بناحق مى کشند و (همچنین) کسانى را از مردم که امر به عدل و داد مى کنند به قتل مى رسانند، آنها را به مجازات دردناک (الهى) بشارت بده» (آل عمران/ 21). در این آیه نخست به سه گناه بزرگ آنها اشاره شده (کفر ورزیدن به آیات پروردگار، کشتن پیامبران بناحق و کشتن کسانى که از برنامه هاى پیامبران دفاع مى کردند و مردم را به عدالت دعوت مى نمودند) و هر یک از این گناهان به تنهایى کافى بود که ثابت کند آنها تسلیم فرمان حق نیستند، بلکه صداى حق گویان را در گلو خفه مى کنند. تعبیر به «یکفرون» و «یقتلون» به صورت فعل مضارع اشاره به این است که کفر ورزیدن و کشتن انبیاء و آمران به عدالت، گویى جزئى از برنامه زندگى آنها شده بود و مستمرا آن را انجام داده و مى دهند (توجه داشته باشید که فعل مضارع دلیل بر استمرار است). البته این اعمال، بیشتر روش یهود بود که امروز نیز در اشکال دیگرى ادامه دارد، ولى این مانع از آن نخواهد بود که مفهوم آیه عمومیت داشته باشد.
سپس در دنباله این آیه و آیه بعد، به سه کیفر و سرنوشت شوم آنها اشاره مى کند: نخست عذاب الیم و دردناک بود که در بالا گذشت. دیگر اینکه مى فرماید: «أولئک الذین حبطت أعمالهم فی الدنیا و الآخرة و ما لهم من ناصرین؛ آنها کسانى هستند که اعمال نیکشان در دنیا و آخرت نابود گشته و آنها در برابر مجازاتهاى سخت الهى هیچ یار و یاور (و شفاعت کننده اى) ندارند» (آل عمران/ 22) و اگر اعمال نیکى انجام داده اند تحت تاثیر گناهان بزرگ آنان اثر خود را از دست داده است. همانگونه که در ذیل آیه 61 سوره بقره گفته شد، تاریخ پر ماجراى یهود نشان مى دهد که آنها علاوه بر انکار آیات الهى در کشتن پیامبران و منادیان حق، فوق العاده جسور بودند، و مجاهدانى را که به حمایت آنها برمى خاستند از دم شمشیر مى گذراندند، مسلم است مجازاتهاى سه گانه بالا که درباره آنها گفته شد در مورد همه کسانى که اعمال شبیه آنها دارند جارى است.

انسان چگونه تنزل مى کند؟
نبى اطلاق مى شود بر افراد مخصوصى از انسانها که از لحاظ ذات و تکوین بلندى داشته و سپس در جهت عمل و تهذیب نفس نیز تفوق پیدا کرده و سزاوار مقام مأموریت و هدایت بندگان خدا مى شوند. و اگر اضافه بر مقام نبوت که داراى رفعت مرتبه و استعداد و تفوق ذاتى بوده، و ملازم با تربیت نفوس و تعلیم و هدایت دیگران و مأموریت داشتن در اینجهت است، مأموریت دیگرى نیز پیدا کرده و مقام رسالت در ابلاغ سفارشها و أحکام و اوامر إلهى داشت: رسول و مرسل نیز خواهد بود. و از آیات قرآن معلوم مى شود که: کفر به آیات إلهى بالاتر و شدیدتر از کفر به خداوند است، و براى عموم مردم که از خواص نباشند پیدایش کفر از همین کفر به آیات او ظاهر مى گردد، و کسیکه آیات و نشانیهاى او را رد کند: چگونه مى تواند خود او را که ارتباط ظاهرى با او ندارد بپذیرد. در این آیه شریفه: أول کفر به آیات ذکر شده است، و در مرتبه دوم قتل أنبیاء، زیرا قتل أنبیاء نتیجه کفر به آیات است، و از بزرگترین آیات و مظاهر صفات ربوبیت انبیاء هستند، و کفر به آیت و مظهر و نشانى بودن آنان در حقیقت کفر به خداوند متعال و از میان بردن و محو آثار و جلوه هاى إلهى است. پس قتل أنبیاء پس از کفر به نبوت و آیت بودن آنان خواهد بود.
آنان به اندازه اى در إجراى برنامه انحراف و ستمکارى و بیدادى و اخلال در عدل و نظم امور مى کوشیدند که مخالفین خود را که خواهان عدل و نظم بودند مى کشتند. و با این جمله اشاره مى شود به نهایت طغیان و ستمکارى آنان که نه تنها با جهات معنوى و روحانى دشمنى مى ورزیدند، بلکه با مطلق نظم و عدالتخواهى مخالف بوده، و أمر کنندگان بقسط و معروف را از سائر مردم عادى نیز به آزار و قتل تهدید مى کردند. در اینجا در نتیجه قتل أنبیاء و قتل افراد أمر کنندگان بقسط و عدل، برنامه زندگى دنیوى و اخروى آنها اختلال و فساد پیدا کرده، و از نظم و صلاح بیرون رفته و سقوط خواهد کرد. آرى کسى که مخالف و کافر به آیات إلهى بوده، و با إجراى عدل و نظم و صلاح موافقت نمى کند: قهرا همه أعمال او اگرچه به ظاهر نیکو و مطلوب باشد، از حقیقت و معنویت دور و خالى خواهد بود. پس حبط اخروى، بخاطر توجه نداشتن به جهت إلهى و معنوى است. و حبط دنیوى، براى مخالفت با معروف و عدل و نظم در امور زندگى و مقررات و ضوابط عقلى و عرفى است.
چگونه انسان آن اندازه به جایگاه پستى در اخلاق فرومى افتد که شخصى را تنها به جرم اخلاق یا راستگویى و پاکیزگى ایمان و دوستى خدا و اجتماع مى کشد؟ آدمى به صورت ناگهان این اندازه پستى و تدنى پیدا نمى کند، بلکه در آغاز به آیات خدا کافر مى شود، و پس از آن به صفهاى معارضان دین مى پیوندد، و در قلب او مسائل منفى کوچک رشد مى کند... بر مردان خدا و تقدم ایشان رشک مى برد و آنان را دشمنان مصالح وطن و... خود تصور مى کند و چنان مى شود که دشمنى همه قلب او را مى پوشاند. در این هنگام به تصفیه بدنى و کشتن آنان مى پردازد و کارش به کشتن پیامبران مى انجامد و مستحق عذاب دردناک خدا مى شود. بدان سبب پیامبران و نیکان را مى کشتند که به دادگرى و مساوات فرمان مى دادند، پس چگونه ممکن است سرکشان و ستمگران و خود بزرگ بینان به عدل و داد خرسند شوند؟ براى آنکه راه ستمگرى خود را هموار کنند، مردان خدا را که خود را همچون سدى در برابر امیال و هواهاى نفسانى ستمگران قرار داده بودند، به قتل مى رسانیدند.
عذاب الیمى که منتظر این گروه است، چنین خلاصه مى شود: اعمال ایشان در دنیا و آخرت سقوط مى کند، زیرا چگونه مى تواند نماز خواندن با ستم کردن، و حج گزاردن با غصب کردن مال مردم، یا انفاق جزئى از ثروتى که از راه غیرمشروع فراهم شده است جمع شود؟ و در نتیجه: از انجام دادن دیگر واجبات دینى، در صورتى که از روح حقیقى و هدفهاى اجتماعى خود جدا شده باشد، چه حاصلى مى تواند به دست آید؟ چه، انجام دادن وظایف دینى تهى شده از ایمان حقیقى آنچه را که باید در دنیا بهره آنان سازد به ایشان نمى دهد: نماز جانهاشان را پاکیزه نمى کند، و حج نگاهبان وحدت و یگانگى ایشان نمى شود، و زکات طبقاتى بودن را از ایشان سلب نمى کند، و به همین گونه اعمال اینان در آخرت نیز فرو مى ریزد، زیرا چنان که در آیه دیگر آمده، خدا اعمال پرهیزگاران را مى پذیرد: «إنما یتقبل الله من المتقین» پس، اعمال فروریخته ایشان به یارى آنان نمى آید به همان گونه که از تاریخ آکنده به جرم و گناه یا وابستگى دروغین ایشان به رسالت کارى برنمى آید.

نکته هائی از این آیات
1- در آیه اول آمران به عدالت و دعوت کنندگان به معروف و حق در ردیف پیامبران شمرده شده اند و کفر به خداوند و کشتن پیامبران و کشتن اینگونه افراد در یک سطح قرار گرفته است و این نهایت اهتمام اسلام را به مساله بسط عدالت در اجتماع روشن مى سازد. از آیه دوم شدت مجازات کسانى که اقدام به قتل چنین مردم صالحى بکنند به خوبى روشن مى شود، زیرا سابقا گفته ایم حبط درباره همه گناهان نیست بلکه در مورد گناهان شدیدى است که اعمال نیک را نیز از میان مى برد و از همه گذشته نفى شفاعت از این اشخاص نشانه دیگرى بر شدت گناه آنها است.
2- منظور از «بغیر حق» این نیست که مى توان پیامبران را به حق کشت بلکه منظور این است که قتل پیامبران همیشه به غیر حق و ظالمانه بوده است و به اصطلاح «بغیر حق» قید توضیحى است که براى تاکید آمده.
3- از جمله ی «فبشرهم بعذاب ألیم؛ آنها را به عذاب شدید بشارت بده» استفاده مى شود که کافران معاصر پیامبر (ص) نیز مشمول این آیه بوده اند در حالى که مى دانیم آنها قاتل هیچ یک از انبیاء نبوده اند و این به خاطر آن است که هر کس راضى به برنامه و مکتب و اعمال جمعیتى باشد در اعمال نیک و بد آنها سهیم است و چون این دسته از کفار (مخصوصا یهود) نسبت به برنامه هاى پیشینیان خود و اعمال خلاف آنها سخت وفادار بودند مشمول سرنوشت آنها خواهند بود.
4- کلمه ی بشارت در اصل به معنى خبرهاى نشاط انگیز است که اثر آن در بشره و صورت انسان آشکار مى گردد، به کار بردن کلمه بشارت در مورد عذاب در این آیه و بعضى دیگر از آیات قرآن در واقع یک نوع تهدید و استهزاء به افکار گنهکاران محسوب مى شود و این شبیه سخنى است که در میان ما نیز متداول است که اگر کسى کار بدى را انجام داد در مقام تهدید و استهزاء به او مى گوییم: مزد و پاداش تو را خواهیم داد!.
5- در حدیثى از ابوعبیده جراح مى خوانیم که مى گوید: از رسول خدا (ص) پرسیدم کدامیک از مردم عذابش در روز قیامت از همه شدیدتر است؟ فرمود: «کسى که پیامبرى را به قتل برساند یا مردى را که امر به معروف و نهى از منکر مى کند، سپس این آیه را تلاوت فرمود: «و یقتلون النبیین بغیر حق و یقتلون الذین یأمرون بالقسط من الناس»، سپس افزود: «اى ابا عبیده! بنى اسرائیل 43 پیامبر را در آغاز روز در یک ساعت کشتند، در این حال 112 نفر از عابدان بنى اسرائیل قیام کردند و قاتلین را امر به معروف و نهى از منکر نمودند، آنها نیز در همان روز کشته شدند، و این همان است که خداوند مى فرماید: «فبشرهم بعذاب ألیم».


Sources :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج‏ 2 صفحه 478

  2. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- ج‏ 1 صفحه 499

  3. جعفر سبحانی- منشور جاوید- ج 8 صفحه 530

  4. میرزا حسن مصطفوی- تفسیر روشن- ج‏ 4 صفحه 127

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/117330