عبدالله بن عمرو انصاری

از اصحاب پیامبر اکرم و از شهدای جنگ احد.
پسرش جابر بن عبدالله انصاری، صحابی و محدث بزرگ.
پدرش: عمروبن حرام [حزام] انصاری
مادرش: رباب، دختر قیس بن قریم... کعب!
کنیه اش: ابوجابر، و نسب او به قبیله «خزرج» از شاخه بنی سلمه، می رسد. شوهرخواهر او، «عمرو بن جموح خزرجی» از شهیدان جنگ احد.
عبدالله از نخبگان انصار مدینه بود که قبل از هجرت پیامبر (ص) مسلمان شد و در پیمان عقبه اول و دوم، همراه پسرش جابر شرکت و با رسول خدا، بیعت کرد. برخی گویند فرزندش جابر، فقط در عقبه دوم هفتاد نفری شرکت داشت، عبدالله در این پیمان، جزو دوازده نقیب بود که پیامبر آنها را به نمایندگی قبایلشان انتخاب نمود. او در جنگ بدر و احد حضور داشت.
چند نفر از راویان از جابر بن عبدالله نقل می کنند که گفته است: «شب جنگ احد، پدرم به من گفت: امیدوارم فردا از نخستین کسانی باشم که کشته شوم. درباره دخترانم به تو سفارش به نیکی می کنم.» او در جنگ احد که 32 ماه از هجرت پیغمبر گذشته و در ماه شوال بود، به شهادت رسید.
برخی گفته اند او اولین شهید از مسلمانان در این جنگ بود. (طبقات ابن سعد- ج 4، ص 472)
قاتلش: سفیان بن عبدشمس، پدر «ابواعور سلمی» بود.
وقتی پیامبر خدا برای دفن شهیدان احد آمدند. بر او نماز خواند و فرمود: «آنها را با زخم ها و خون هایشان در پارچه بپیچید که من، گواه بر ایشانم.» و در ادامه فرمودند: «هیچ مسلمانی در راه خدا، خونش ریخته نمی شود مگر اینکه روز قیامت مبعوث می شود در حالی که از محل زخم او، خون روان است، خونی به رنگ زعفران و بوی مشک!»
مورخین گویند: هند، خواهر عبدالله و عمه جابر که همسر «عمروبن جموح» در آن منطقه بود، پس از شهادت شوهر و برادر و فرزندش «خالد» جسد هر 3 را بر شتری سوار نمود و رهسپار مدینه شد. اما شتر به زحمت راه می رفت، کسی به او گفت ممکن است بار شتر سنگین باشد. هند جواب داد: «این شتر بسیار قوی است، ممکن است علت دیگری داشته باشد و آن اینکه هر وقت روی شتر را به سوی «احد» می کنم، به آسانی راه می رود ولی هر موقع آن را به سمت مدینه بر می گردانم، به زحمت خود را بر زمین می کشد.»
وقتی به احد برگشت و جریان را به آن حضرت عرض کرد، پیامبر فرمودند: «باید هر 3 جنازه را در جایی که کشته شده اند (یعنی در این سرزمین احد)، به خاک سپاری! و بدان که هر 3 نفر در سرای دیگر، نزد هم خواهند بود.»
بعضی گویند: «عبدالله و عمرو بن جموح» را در یک قبر، دفن نمودند. و این قبر کنار مسیل بود، سالی که آن قبر بر اثر سیل، آشکار شد، اجساد آنها تر و تازه و مفاصل همچنان استوار بود. پس از عبدالله، فرزندش جابر، سرپرستی خانواده و خواهرانش را (ظاهرا نه نفر بودند)، بنابر وصیت پدرش بر عهده گرفت و چون پدرش بدهکار مالی بود و این دیون بر گردن جابر بود، پیغمبر مدتی بعد از شهادت او، در راه بازگشت از غزوه «ذات الرقاع»، جویای حال جابر شد و پس از اطلاع، مشکلات مالی او را برطرف نمود و برای او استغفار کرد.


Sources :

  1. محمد بن سعد- طبقات ابن سعد- جلد 4

  2. دانشنامه جهان اسلام به نقل از بلاذری و ابن عساکر

  3. جعفر سبحانی- فروغ ابدیت

  4. سید مصطفی حسینی دشتی- معارف و معاریف

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/117735