عبدالله بن مسلم

از شهداء بنی هاشم در واقعه عاشورا سال 61 هـ.ق، در کربلا است. وی از خاندان «ابی طالب و آل عقیل» می باشد. (ناحیه ای است معروف در شرق عربستان)
پدرش: حضرت مسلم بن عقیل (ع).
مادرش: رقیه، دختر علی بن ابیطالب (ع) و صهباء ام حبیب، که در روز عاشورا در کربلا، حضور داشته است.
گویند که صهباء، از اسیران «یمامه» (منطقه ای نزدیک شهر انبار در غرب کوفه) و به نقلی «عین التمر» (چنانکه در تاریخ آمده، شهدای آل عقیل در روز عاشورا 7 تا 9 نفر گفته شده و می بینیم که سیدالشهداء (ع) وقتی آن روز، فرزندان عقیل به میدان می رفتند، دعایشان نمود و قاتلان آنها را لعنت و آل عقیل را به مقاومت دعوت و به بهشت مژده داد)، بود که برای حضرت علی (ع)، خریداری شد و آن حضرت از او، صاحب دو فرزند به نام «رقیه» و «عمر اطرف» گردید. (ابصار العین)
به نقل اکثر مورخین در مقاتل، عبدالله در روز عاشورا سال 61 هـ.ق، پس از شهادت تمام اصحاب امام حسین (ع)، اولین نفر از بنی هاشم بود که به میدان جنگ رفت، و با دشمن مبارزه کرد، برخی چون ابومخنف و مدائنی و ابوالفرج، او را اولین نفر بعد از شهادت حضرت علی اکبر (ع) می دانند.
در کتاب «بحراللئالی» چنین آمده است: «زمانی که او خدمت امام حسین (ع) آمد و اجازه خواست تا به میدان برود و با دشمنان بجنگد، حضرت به او فرمود: هنوز از شهادت پدرت مسلم بن عقیل، چیزی نگذشته و مصیبت او از دلها بیرون نرفته است به تو اجازه می دهم که دست مادر پیر خود را گرفته و از این واقعه دشوار، به سویی بروی!»
عبدالله گفت: «پدر و مادرم فدای تو، من آن کس نیستم که زندگانی دنیای پست را بر حیات جاویدان برگزینم، تقاضای من اینست که این جان ناقابل خود را برای جانفشانی در پیشگاهت بپذیری.» و حسین (ع)، این تقاضا را پذیرفت.
او با خواندن این رجز به میدان رفت.
الیوم القی مسلما و هو ابی *** و فتیه بادوا علی دین النبی
لیسوا بقوم عرفوا بالکذب *** لکن خیار و کرام النسب
من هاشم السادات اهل الحسب
ترجمه: امروز پدرم مسلم و جوانانی را که بر آیین پیامبر جنگیدند، ملاقات می کنم آنها گروهی نبودند که دروغگو شناخته شده باشند، بلکه نیکان و برجستگانی از فرزندان هاشم بودند.
او در سه حمله متوالی، تا 98 نفر، از سپاه کوفه را به هلاکت رساند. (البته تعداد این کشته شدگان در مقاتل، مختلف است). ناگهان مردی از دشمن به نام «عمرو بن صبیح صیدایی» تیری به او پرتاب کرد، عبدالله، چون دید که او پیشانیش را نشانه گرفته است، دست بر پیشانی خود گذاشت تا از اصابت تیر به آن جلوگیری کند، ولی آن تیر، دستش را سوراخ کرد و به پیشانی دوخت، خواست آن را جدا کند ولی نتوانست، گفت: «بار خدایا، اینان ما را اندک یافتند و ما را خوار کردند، آنان را بکش آن چنان که ما را کشتند.» و همان موقع تیر دیگری به سوی او پرتاب شد و در قلب او فرو رفت. و او را به شهادت رساند.
این بزرگوار در زیارت ناحیه مقدسه، مورد سلام امام زمان (ع)، قرار گرفته است و برخی مقاتل چون «نفس المهموم» گویند که مرد دیگری در آخرین لحظه، به نام [اسد] «اسید بن مالک» نیزه را در قلب او فرو کرد، و بعضی از مقاتل، قاتل دیگر او را «زیدبن ورقاء جهنی» گفته اند که وقتی مختار ثقفی قیام کرد و خواست که تمام قتله کربلا را به مجازاتشان برساند، زید را دستگیر کرده و نزد مختار بردند، او اعتراف کرد و گفت: «من بر جوانی که نامش عبدالله بن مسلم بن عقیل بود، تیری انداختم، او دست خود را سپر کرده و بر پیشانیش گذاشته بود، اما همین که تیر به او اصابت کرد گفت: خدایا! اینان ما را دعوت کرده و ما را اندک یافته و خوار کردند. آنان را بکش، چنانکه ما را کشتند. و من تیر دیگری به او انداختم و چون نزدیکش رفتم، دیدم که جان داده است.»
عوامل مختار، قاتل عبدالله را آنقدر تیر و سنگ زدند و او را به زمین انداختند تا اینکه گویا ناپدید شده و زنده در آتش سوزانده و سرش را از تن جدا کردند.


Sources :

  1. گروه حديث پژوهشكده باقرالعلوم- موسوعة الامام الحسین به نقل از: مقتل الحسین خوارزمی، ترجمه کامل خلیلی، ناسخ التواریخ، مجلسی جلاءالعیون و...

  2. محمد سماوی- ابصار العین

  3. حاج شیخ عباس قمی- نفس المهموم

  4. سیدعبدالکریم حسینی‌قزوینی- قیام حسینی در آئینه اسناد تاریخی

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/117773