مصعب بن زبیر

از افراد مشهور صدر اسلام، حاکم بصره و قاتل مختار ثقفی!

پدرش: زبیر بن عوام، پسرعمه پیامبر اکرم (ص) و از سران فتنه در جنگ جمل در زمان علی (ع).
برادرش: عبدالله بن زبیر، اولین حاکم «آل زبیر»، که حکومت حجاز داشت.
مصعب، از نوجوانی در دستگاه حکومتی برادرش عبدالله، که بر حجاز (مکه) حاکم بود، رشد کرد و در کنار او روزگارش را می گذراند و در وقایعی که برای خلافت، پیش می آمد، شاهد بود. تا زمانی که از طرف برادر، فرماندار و والی بصره شد.
از مهمترین حوادث زندگی مصعب، رویارویی او با مختار ثقفی می باشد. در زمان قیام «مختار»، اغلب قاتلان حادثه کربلا، به بصره فرار کرده و مخصوصا اشراف و بزرگان کوفه در همان راستا، به بصره رفته و به مصعب، پناهنده شدند و مصعب از آنها استقبال و حمایت کرد، تا جایی که پس از مدتی آن شهر، پایگاه دشمنان خدا و جانیان شد. او با پشتیبانی آنها (اشراف و سران کوفه) و برادرش عبدالله بن زبیر، توانست بر عراق (بصره و کوفه)، مسلط شود و آنها را به زیر نفوذ خود درآورد و به جنگ مختار برود.

نبرد مصعب با مختار

چند سال بعد از حادثه کربلا و شهادت حضرت حسین بن علی (ع) یعنی سال 66 هـ.ق مختار ثقفی قیام کرد و به خونخواهی آن حضرت و یارانش برخاست. در این قیام «ابراهیم فرزند مالک اشتر»، از قبیله مذحج، فرمانده سپاه مختار و عده بسیاری از قبیله «همدان»، مختار را همراهی کردند و گروه کثیری از «موالی» (و ایرانیانی که در کوفه از سالهای قبل بودند) همراه او شدند و علیه نیروهای «ابن زیاد» و سپاه شام، جنگیدند و در این جنگ عبیدالله بن زیاد فرمانده سپاه شام و «حصین بن نمیر» و عده زیادی از بزرگانشان به هلاکت رسیدند و مختار و یارانش پیروز شده و بر کوفه و عراق مسلط شد و با این پیروزی توانست، قاتلان امام (ع) و کربلا را تحت تعقیب قرار داده و آنها را به شدیدترین وجهی به سزای اعمالشان برساند، او خانه هاشان را خراب و اموالشان را می گرفت و به یکی از ایرانیانی که در خدمتش بود، می بخشید.
در چنین موقعیتی اکثر اشراف و بزرگان کوفه به بصره فرار کرده و به «مصعب بن زبیر» پناهنده شدند. این فراریان کوفه، که به نقل تاریخ حدود 10000 نفر می باشند در بصره جمع شده بودند و «مصعب» را تحریک و وادارش کردند تا در مقابل مختار، به پا خاسته و او را سرکوب کند و کوفه را از تحت سلطه زبیری ها درآورد. در بین این فراریها، محمد بن اشعث از قاتلان امام حسین (ع) بود که به عنوان یکی از فرماندهان زبیر، مصعب را دائما تحریم می کرد، و با تبلیغ مردم را از حمایت مختار باز می داشت.
از طرفی، «ابراهیم اشتر» که قبلا از والیان مختار در موصل بود و آنجا حاکمیت داشت، آن روز دیگر حاضر به بازگشت به کوفه برای پشتیبانی مختار نشد، هرچند که مختار تلاش کرد تا مردم کوفه را بسیج و در مقابل زبیری ها قد علم کند، اما زبیری ها خواستار آن بودند که نیروهای مختار ثقفی با «عبدالله بن زبیر» برادر مصعب به عنوان «امیرالمؤمنین» بیعت نمایند. اما یاران مختار هم می گفتند شما باید با مختار بیعت نموده و خلافت را به «آل رسول»، واگذارید. لذا درگیری شد و مصعب همراه بیشتر مردم بصره به رویارویی سپاه مختار آمد و دو گروه با هم جنگیدند و این درگیری و جنگ به نفع مصعب و لشگریانش شد و عده ای از یاران مختار فرار و عده زیادی کشته شدند و مختار و سپاهش به کوفه عقب نشینی کردند. مصعب او را تعقیب کرد و زمانی که مختار در قصر حکومتی مخفی شد، مصعب او را محاصره نمود و بالاخره بعد از مدتی زد و خورد از دو طرف و درگیری سرانجام مختار در جنگ توسط 2 برادر از یاران مصعب کشته شد. آنها آنقدر بر او شمشیر زدند تا بر زمین افتاد و سرش را بریدند و نزد مصعب برده و 30000 درهم جایزه گرفتند، به سال 67 هـ.ق این واقعه رخ داد.

نگاهی به برخی جنایات او (مصعب)

1- در مورد او نقل شده که دائما در پی قتل شیعیان بوده است. (ص 576 تاریخ خلفا به نقل «انساب الاشراف»)
2- مصعب دو همسر مختار به نام های ام ثابت و عمره را احضار کرد و گفت تا از مختار بیزاری جویند. ام ثابت، این کار را کرد ولی عمره که دختر نعمان بن بشیر انصاری بود، از آن خودداری کرد، مصعب او را به زندان انداخت و به برادرش «عبدالله» نامه نوشت که این زن بر این باور است که مختار پیغمبر است لذا به فرمان عبدالله، مصعب دستور داد تا او را به محله جبانه کوفه بردند و گردنش را زدند.
مصعب پس از مختار در قصر کوفه ماند و کارگزاران خود را به هر شهر و دیاری فرستاد و تمام عراق را تحت نفوذ آورد. نسبت به مسائل نژادی، تعصبات عربی زیادی داشت و به خصوص، نسبت به ایرانیان آنهم بیشتر به دلیل اینکه آنها مختار را همراهی کرده بودند بدبین بود. و همینکه اشراف و زبیری ها بر شهر مسلط شدند، دستور داد که «موالی» (موالی ایرانی و غیر ایرانی بودند که از یک طرف خاطره خوشی از زمان حضرت علی (ع) و رفتار انسانی و اسلامی آن حضرت داشتند و از طرف دیگر، فشار بنی امیه و اشراف را مدت چهل سال تحمل کرده و لذا دنبال فرصتی بودند تا بتوانند موقعیت خود را در جامعه عوض کرده و از ذلت و خواری رها شوند.) را بکشند و گفت: «کفر آنها ظاهر گشته تکبرشان زیاد و شکرشان (خضوع آنها در برابر اعراب) کم شده است.» بنابر اقوال مورخین، این افراد که 6000 نفر از یاران مختار بود که تسلیم او نشدند و از او امان خواستند، اما او دستور داد که همگی را گردن زده و آنها را به قتل رساندند. گفته شده که دو هزار نفر از این تعداد، عرب و چهارهزار نفر ایرانی بودند.
3- سال 68 هـ ق که «عبدالملک بن مروان» برای فتح عراق، عازم آن سرزمین شد تا بتواند آنجا را تصرف کند و حکومت آل زبیر را براندازد به جنگ مصعب آمد ولی شکست خورد و به شام بازگشت. بعد از این جریان، مصعب که حاکم عراق بود، مروانی های شهر بصره را مجبور کرد تا زنهایشان را طلاق دهند، اموالشان را گرفت و خانه هایشان را خراب نمود. (تاریخ خلفا ص 575 به نقل «الفتوح»)

حکمرانی عبدالملک و شکست مصعب

سال 72 هـ.ق، عبدالملک (حاکم شام) چون دید که کار «عبدالله بن زبیر» و زبیریان، استوار و بیشتر سرزمین شرق اسلامی و عراق و حجاز تحت قدرت و نفوذ آنهاست با مشورت اطرافیان و بزرگان قوم، تصمیم گرفت به طرف آنها رفته و عراق را فتح کند، لذا با لشگری بزرگ حرکت و به سمت عراق روانه شد. مصعب نیز پس از اطلاع از موضوع، لشگریانش را آماده و برای مقابله با عبدالملک رفتند و در محلی در نزدیکی بغداد بر کناره غربی رود دجله (دیر حانات)، روبرو شدند. لشگر مصعب از عظمت سپاه عبدالملک، سست شده و وحشت کردند عبدالملک طی نامه ای توسط برادرش محمد، سران و بزرگان سپاه مصعب، مانند ابراهیم اشتر را که بعد از مختار، در کنار مصعب مانده بود، به اطاعت و تسلیم و وعده صله و جایزه فرمان داد، اما آنها نپذیرفتند، جنگی درگرفت و دو سپاه رو در روی یکدیگر شدند عده ای از یاران مصعب، شبانه فرار کرده و به عبدالملک پیوستند، و عده ای از هر دو طرف روی برگرداندند و بعضی از وفاداران مصعب که پیشاپیش آنها، ابراهیم بود، پایداری کردند تا اینکه ابراهیم کشته شد و این مسئله، خود ضعف عجیبی بر مصعب، غالب کرد. مصعب در آن حال، تن به مرگ داد و همراه خواص خود پیاده جنگیدند تا آنجا که عده ای فرار کرده و عده ای کشته شدند و مصعب نیز به هلاکت رسید. مدت حکومت او بر عراق 8 سال بود.

سرانجام خباثت و جنایت مصعب

«عبدالله بن ظبیان» قاتل مصعب بود که از پشت سر به او حمله کرد و قبل از اینکه او متوجه شود با شمشیرش به او زد و سپس از اسب پیاده شد و سر او را که بر زمین افتاده بود از بدنش جدا کرد و بعد نزد عبدالملک برد.
عبدالملک با دیدن سر مصعب، اندوهگین شد و گفت: «دیگر کجا قریش می تواند کسی چون او پرورش دهد. دوست داشتم صلح را می پذیرفت و من اموالم را با او قسمت می کردم.»
قتل او روز پنجشنبه 15 جمادی الاول سال 72 هـ ق و به نقلی 71 هـ.ق بود.
شاعری در این زمینه چنین گفته است (اخبار الطوال، ص 356):
کشته شدن مردی که در «دیر جاثلیق» کشته شد، خواری و زبونی را برای دو شهر کوفه و بصره به ارمغان آورد.
به نقل تاریخ، مصعب تا آخرین لحظات مقاومت کرد و در واپسین ساعات از «عروة بن مغیره» سیره حسین بن علی (ع) را به هنگام شهادت پرسید. او گفت که حسین (ع) حکم «ابن زیاد» را نپذیرفت و مقاومت و شکیبایی کرد و تسلیم او نشد.
مصعب با تازیانه به اسب خود زد و گفت: «آن پیشگامان بنی هاشم در کربلا پایداری کردند و برای همه آزادگان سنت پایداری و مقاومت را هدیه نمودند.»


Sources :

  1. ابوحنيفه‌احمد‌بن‌داوود دينوری- اخبار الطوال

  2. سيد مصطفى حسينى دشتى- معارف و معاریف

  3. رسول جعفريان- تاریخ خلفا جعفریان- جلد 2

  4. سیدبن طاووس- لهوف

  5. سید محمد شیرازی- فرهنگ عاشورا

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/118355