ابن علویه اصفهانی

غــدیــریــه

ما بال عینک ثرة الاجفان *** عبری اللحاظ سقیمة الانسان
صلی الاله علی ابن عم محمد *** منه صلاة تعمد بحنان
و له اذا ذکر «الغدیر» فضیلة *** لم ننسها ما دامت الملوان
قام النبی له بشرح ولایة *** نزل الکتاب بها من الدیان
اذ قال بلغ ما امرت به وثق *** منهم بعصمة کالی ء حنان
فدعا الصلاة جماعة و اقامه *** علما بفضل مقالة غران
نادی ألست ولیکم؟ قالو: بلی *** حقا فقال: فذا الولی الثانی
و دعا له و لمن اجاب بنصره *** و دعا الاله علی ذوی الخذلان
نادی و لم یک کاذبا بخ ابا *** حسن ربیع الشیب و الشبان
اصبحت مولی المؤمنین جماعة *** مولی اناثهم مع الذکران
لمن الخلافة و الوزارة هل هما *** الاله و علیه یتفقان
أو ما هما فیما تلاه الهنا *** فی محکم الایات مکتوبان
ادلوا بحجتکم و قولوا قولکم *** و دعوا حدیث فلانة و فلان
هیهات ضل ضلالکم ان تهتدوا *** او تفهموا لمقطع السلطان

پیرامون اشعار

این ابیات از قصیده محبره (تزیین شده) ابن علویه است. حموی در «معجم الادباء» 4/76 گوید: «احمد بن علویه را قصیده ای است با هزار قافیه در مراسم تشیع، وقتی بر ابی حاتم سجستانی آن را عرضه داشتند، گفت: ای مردم بصره، اهل اصفهان بر شما پیشی گرفتند.» و اول قصیده این است:
ما بال عینک ثرة الاجفان *** عبری اللحاظ سقیمة الانسان
و در «معالم العلماء» ابن شهر آشوب، و «ایضاح الاشتباه» علامه حلی، آمده است که وی اشعار نونیه ای به نام «الفیه» و محبره در هشتصد و سی و چند بیت... تا آخر آنچه حموی یاد کرده. بخش مهمی از این اشعار در مناقب ابن شهر آشوب به طور متفرق در ابواب آن کتاب یافت می شود، علامه سماوی آن اشعار را در دیوانی مشتمل بر 213 بیت شعر، جمع کرده است. سید ما حجة الاسلام امین 224 بیت آن را در اعیان الشیعه به نقل از مناقب، آورده اند. این قصیده، متضمن برجسته ترین فضائل امیرالمؤمنین (ع) است که از زبان پیامبر (ص) نقل شده. و در حقیقت زبان کتاب و سنت است نه یک عده تصویرهای خیالی، و شاعرانه مسلسل. در این قصیده، استدلال و برهان صادق، بر امامت وصی پیامبر امین را، بررسی می کنیم. و مفهوم مولی را از دانشمند یگانه ادبیات عرب، و محقق بصیر، از پیشوایان لغت عرب، و مرد بی نظیر از رجال، ادیب و سخن سرای عرب، می شنویم. و این خود دلیلی نیرومند بر نظر شیعیان درباره دلالت لفظ «ولی» است و افاده ولایت مطلقه از لفظ «ولی» در حدیث، بر ولایت مطلقه مولی المؤمنین صلوات الله علیه.

شاعر را بشناسیم

ابوجعفر احمد بن علویه اصفهانی کرمانی مشهور به ابی الاسود، او یکی از مؤلفان امامیه است که نامش در کتب رجال معروف می باشد. نجاشی در فهرستش، و ابن شهر آشوب در معالم العلماء نام او را یاد کرده اند. کتابی دارد که نجاشی آن را کتاب «الاعتقاد فی الادعیه» و ابن شهر آشوب «دعاء الاعتقاد» از آن نام برده اند، و ابن شهرآشوب گوید: «او را کتاب هائی است که یکی از آنها بدین نام است.» و حموی در معجم الادباء گوید: «او را رسائل مختاره ای است که ابوالحسن (ابوالحسین) احمد بن سعد در کتابی که در رسائل نوشته آن را تدوین کرده و او را هشت کتاب است در دعا، به انشای خود او. و رساله ای دارد در الشیب و الخضاب (پیری و رنگ آمیزی).»
ابن ندیم در فهرستش 237 دیوانی برای او در پنجاه برگ، نام برده. ابن علویه از پیشوایان و بزرگان حامل حدیث است، بزرگانی از مشایخ امامیه، از او حدیث گرفته و به او اعتماد کرده اند از قبیل: شیخ القمیین، ابوجعفر محمد بن حسن بن ولید قمی متوفی 343 ه که حالش در وثاقت، و اجتناب از روایت کردن از اشخاص غیر موثق، معلوم است، و حتی کسانی را که از راویان ضعیف روایت کرده اند توبیخ کرده و از قم بیرون نموده است و کتب ابراهیم بن محمد ثقفی که بر طبق آنچه در مشیخة الفقیه، و فهرست شیخ الطائفه طوسی است و مورد اعتماد اصحاب ما می باشد، از او (ابن علویه) روایت کرده اند، و از روایاتی که ابوجعفر قمی از ابن علویه، از ابراهیم بن محمد ثقفی آورده، یکی روایتی است که شیخ صدوق در «امالی» اش صفحه 354، و ابوجعفر طبری در «بشارة المصطفی» در اواخر جلد چهارم به اسناد ابن علویه از زید بن ارقم گوید: پیامبر خدا (ص) فرمود: «الا ادلکم علی ما ان استدللتم به لم تهلکوا و لم تضلوا؟ قالوا بلی یا رسول الله! قال: ان امامکم و ولیکم علی بن ابی طالب فوازروه و ناصحوه و صدقوه فان جبرئیل امرنی بذلک؛ آیا شما را رهبری نکنم بر چیزی که اگر به آن راهبری جوئید هلاک و گمراه نخواهید شد؟ گفتند: بلی یا رسول الله فرمود: امام شما و ولی شما علی بن ابیطالب است، او را یاری کنید و به خیرخواهیش برخیزید و او را تصدیق کنید که جبرئیل مرا بدین سخنان امر کرده است.»
دیگر فقیه الطائفة و بزرگ و موجه آنها، سعد بن عبدالله بن ابی خلف اشعری متوفی 299 یا 300 ه یا 301 ه بر طبق آنچه در مجلس بیستم از مجالس شیخ اکبر محمد بن محمد بن نعمان مفید است. دیگر حسین بن محمد بن عمران اشعری قمی مورد وثوق که ثقة الاسلام کلینی در کافی، و ابن قولویه در الکامل، بر طبق آنچه در «کامل الزیارة» و رجال شیخ طوسی آمده است، از او نقل بسیار کرده اند. یکی از احادیثی که اشعری از ابن علویه نقل کرده، روایتی است که ابن قولویه در صفحه 186 اسنادش را به امام صادق (ع) می رساند که او می گفت هنگام غسل زیارت وقتی از آن پرداخت بگوید: «اللهم اجعله لی نورا و طهورا» الخ.
دیگر عبدالله بن حسین مؤدب، یکی از مشایخ شیخ صدوق و پدر مقدسش بنابر آنچه در مشیخة الفقیه است، می باشد و از روایاتی که مؤدب از ابن علویه نقل کرده روایتی است که شیخ صدوق در امالیش صفحه 55 به اسناد خود از جابربن عبدالله روایت کرده که گوید: پیامبر (ص) فرمود: «ان فی علی خصالا لو کانت واحدة منها فی جمیع الناس لاکتفوا بها فضلا؛ همانا در علی (ع) خصالی موجود است که هرگاه یکی از آن ها در تمام مردم بود در فضیلت آنان کافی بود.» تا آخر حدیث. و در 76 به اسنادش از رسول خدا (ص) روایت کرده که فرمود: «یا علی انت اخی و وصییی و وارثی و خلیفتی علی امتی فی حیاتی و بعد وفاتی محبک محبی و مبغضک مبغضی، و عدوک عدوی و ولیک ولییی؛ یا علی تو برادر من، وصی من، وارث من، و جانشین من بر امتم، در زندگیم و بعد از مرگ من، دوست تو، دوست من، خشمگیر بر تو، خشمگیر بر من و دشمن تو، دشمن من، و دوستدار تو دوستدار من است.»
در صفحه 217 به اسناد خود از طریق ابن علویه از پیامبر خدا (ص) آورده که او فرمود: «اذا کان یوم القیامة یؤتی بک یا علی! علی نجیب من نور علی رأسک تاج قد أضاء نوره و کاد یخطف أبصار أهل الموقف؛ چون روز قیامت شود، یا علی تو بر مرکوبی از نور قرار گرفته، بر سرت تاجی نهند که از شدت نور، دیدگان اهل محشر را خیره کند.» تا آخر حدیث. و در 351 به اسناد ابن علویه از پیامبر اکرم (ص) است که فرمود: «ان حلقة باب الجنة من یا قوتة حمراء علی صفایح الذهب فاذا دقت الحلقة علی الصفحة طنت و قالت یا علی؛ حلقه در بهشت از یاقوت قرمز بر صفحه هائی از طلا است که چون حلقه را بر صفحه بکوبند طنین انداخته، گوید: یا علی.»

مقام ابن علویه

احادیث دیگری از طریق مؤدب از ابن علویه در «امالی» صفحات 9، 152، 283، 286، 326، 375، 390 یافت می شود. و کتاب او «الاعتقاد فی الادعیه» را محمد بن احمد الرحال بر طبق آنچه در فهرست نجاشی/ 64 است، از او روایت کرده و نیز احمد بن یعقوب اصفهانی بر طبق تهذیب شیخ طوسی 1/141 در باب الدعاء بین الرکعات از او روایت می کند. و نجاشی اسناد خود را به او در صفحه 64 چنین آورده: «عن ابن نوح، عن محمد بن علی القمی، عن محمد بن احمد الرحال، عنه.»
در جلالت و مقام ابن علویه این بس که اخبارش در کتاب هائی امثال: الفقیه، التهذیب، الکامل، امالی صدوق، مجالس مفید و مانند این ها از کتاب های عمده اصحاب امامیه، رضوان الله علیهم، پراکنده است. و دلیل بر وثاقت او، این بس که قمیین با اینکه به کمترین اشاره ای در راویان خدشه وارد می ساختند، بر روایات او، اعتماد کرده اند. ابن علویه گذشته از اینکه از بزرگان حدیث است، از دانشمندان بسیار مبرز ادبیات عرب نیز می باشد. از این رو سیوطی در بقیة الوعاة، به شرح حالش پرداخته و ثعالبی او را از نویسندگان اصفهان و شعرای آن، در یتیمة الدهر 3/267 نام برده، و حموی در معجم الادباء 2/3 چاپ اول گوید: «او لغت شناسی بود که به ادبیات می پرداخت و شعر نیکو می سرود.»
شیخ الطائفه و همطرازان او، از تذکره نویسان تا امروز او را به نویسندگی معرفی کرده اند. اما قدرت شاعرانه او در اوج بلندی، و در عالیترین مراتب صنعت شعر، بوده است. نظم او به فصاحت معنوی و عظمت لفظی و سیاق نیکو، و قوت ترکیب، امتیاز دارد. و برازندگی او، به قاطعیت استدلال، و حسن القای مطلب، و دست یابی به دلائل کوبنده، و رسیدن به روح مقصود در تعبیرات اوست. از این رو اشعارش درباره ائمه دین (ع) همچون شمشیری است که شبهات ناصبیان را، قطع می کند یا همچون کلنگی است که به ویرانی خانه های عنکبوتی اشتباهکاران مخالف امامت عترت طاهره، می پردازد. قصیده محبره او که ما محل شاهد کتابمان را از آن برگزیدیم گواه همه این گزارشها است. و نیز گواه کوبنده ای بر برازندگی شعر و قدرت شاعرانه اوست چنانکه ابوحاتم سجستانی در آنچه بدان او را ستودیم، گواهی داده است. ابن علویه به سال 212 ه متولد، و به سال سیصد و بیست و اندی بدرود زندگی گفت و در سال 310 ه در حالی که نود و هشت ساله بود، این شعر را گفته است:
دنیا مغبة من أثری بها عدم *** و لذة تنقضی من بعدها ندم
و فی المنون لأهل اللب معتبر *** و فی تزودهم منها التقی غنم
و المرء یسعی لفضل الرزق مجتهدا *** و ماله غیر ما قد خطه القلم
کم خاشع فی عیون الناس منظره *** و الله یعلم منه غیر ما علموا
ترجمه: «سرانجام دنیا، برای ثروتمند بی چیزی، و برای لذت های زودگذر، پشیمانی آور است. و برای خردمندان، مرگ مایه عبرت است، و در توشه تقوا برگرفتن، غنیمت است. و انسان می کوشد تا روزی بیشتری برای خود فراهم آورد، ولی جز آنچه قلم تقدیر برای او نوشته، برایش نخواهد بود. چه بسیارند آنها که در چشم مردم خاشع اند، و خدا جز آنچه مردم می دانند از آنها چیزهای دیگر می داند.» و بعد از آنکه صد ساله شد گفت:
حنی الدهر من بعد استقامته ظهری *** و أفضی إلی ضحضاح غایته عمری
و دب البلی فی کل عضو و مفصل *** و من ذا الذی یبقی سلیما علی الدهر
ترجمه: «روزگار کمر راستم را خمیده، و عمرم را به لحظات آخر رسانید. و فرسودگی به هر عضو و مفصل من، راه یافت، و کیست آنکه در برابر روزگار، سالم بماند.»

نمونه شعر

یک نمونه شعر او را نویری در «نهایة الادب فی متون الادب» جلد دهم 22 آورده آنجا که در توصیف گاو گوید:
یا حبذا مخضها و رائبها *** و حبذا فی الرجال صاحبها
عجولة سمحة مبارکة *** میمونة طفح محالبها
تقبل للحلب کلما دعیت *** و رامها للحلاب حالبها
فتیة سنها مهذبة *** معنف فی الندی عائبها
کأنها لعبة مزینة *** یطیر عجبا بها ملاعبها
کأن ألبانها جنی عسل *** یلذها فی الإناء شاربها
عروس باقورة إذا برزت *** من بین أحبالها ترائبها کأنها
هضبة إذا انتسبت أو بکرة *** قد أناف غاربها
تزهی بروقین کاللجین *** إذا مسهما بالبنان طالبها
لو أنها مهرة لما عدمت *** من أن یضم السرور راکبها
ترجمه: «چه نیکو و جالب است کره و ماست آن، و چه جالبند در بین مردان، گاوداران. ماده گاوی با نشاط پربرکت و میمون با پستان هائی پر شیر. که هر وقت او را به دوشیدن فرا خوانند، دوشنده را به سوی خود پذیرد. در سنین جوانی، با ادب تا حدی که بدگویانش در مجالس توبیخ شوند. گویا او یک اسباب بازی آراسته ای است، که از چشمگیری، بازیگرانش را به پرواز می آورد. نوش شیرهایش به نوشیدن عسلی ماند، که در ظرفش نوشابه گر را، لذت بخشد. او هم چون عروسی در بین گروه گاوان است، هنگامی که همقطاران او از میان بندهای خود، نمایان شوند. او را می توان به کوه تشبیه کرده یا گفت ماده گاو جوانی که پشت گرد افراشته است. دندانهای سیمگونش که گویا از شدت وقار، آنها را با دو دست گرفته اند، می درخشد. هرگاه او، کره اسبی بود، سواره خود را از مسرت و خوشی محروم نمی ساخت.»

شرح حال شاعر ما را در فهرست نجاشی 64، رجال شیخ الطائفه، معالم العلماء 19، معجم الادباء 2/3، ایضاح الاشتباه علامه، بغیة الوعاة 146، جامع الاقوال، ایضاح الاشتباه، ساروی. جامع الرواة، جامع المقال طریحی، هدایة المحدثین معروف به تمییز المشترکات، منتهی المقال، رجال شیخ عبد اللطیف بن ابی جامع، الشیعه و فنون الاسلام 91 و در آن تاریخ وفات او که مذکور شد، تنقیح المقال 1/68 اعیان الشیعه جزء نهم 67، التعالیق علی نهایة الادب 10/122، می توانید ملاحظه کنید.


Sources :

  1. عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 3 صفحه 475، جلد 6 صفحه 215

  2. شیخ صدوق- الأمالی- صفحه 21،81، 108، 179،295، 381، 385، 440، 479، 503، 522

  3. نجاشی- رجال النجاشی- صفحه 88 رقم 214

  4. علامه حلی- إیضاح الاشتباه- صفحه 104 رقم 69

  5. ابن‌شهرآشوب مازندرانی‌- معالم العلماء- صفحه 23 رقم 110

  6. جلال الدین عبدالرحمن سیوطی- بغیة الوعاة- جلد 1 صفحه 336 رقم 640

  7. ابوجعفر محمد طوسی- تهذیب الأحکام- جلد 3 صفحه 86 ح 244

  8. ابن شهرآشوب- مناقب آل أبی طالب- جلد 2 صفحه 148

  9. سید محسن امین عاملی- أعیان الشیعة- جلد 3 صفحه 22- 26

  10. ابن ندیم- فهرست الندیم- صفحه 192، 6

  11. شیخ طوسی- مشیخة الفقیه- صفحه 131

  12. شیخ محمود دریاب نجفی- المعجم الموحد- جلد 1 صفحه 98

  13. منصور عبدالملک الثعالبی- یتیمة الدهر- جلد 3 صفحه 349

  14. یاقوت حموی- معجم الأدباء- جلد 4 صفحه 72

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/118538