قرآن و اثبات عصمت پیامبران از راه لزوم اطاعت از آنان

وثوق و اطمینان به سخن پیامبران، فرع بر صحت سخن آنهاست. پس، اگر احتمال دروغ در گفتار پیامبر برود و احتمال معصیت او روا باشد یا احتمال رود که چیزی بگوید که خدا نگفته است، به طور کلی از منظر اعتبار ساقط میشود. لذا در قرآن می خوانیم: «و ما ینطق عن الهوی* إن هو إلا وحی یوحی؛ او (پیامبر) از روی هوا و هوس سخن نمی گوید. آنچه می گوید وحی است که از جانب خدا به او القا شده است.» (نجم/ 3- 4)
خداوند می‏ خواهد در این عبارت هرگونه انحراف و جهل و گمراهی و اشتباه را از پیامبرش نفی کند، و تهمتهایی را که در این زمینه از سوی دشمنان به او زده می ‏شد خنثی نماید.
برای تاکید این مطلب، و اثبات اینکه آنچه می ‏گوید از سوی خدا است، می‏ فرماید: او هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‏ گوید. «و ما ینطق عن الهوی‏» این تعبیر شبیه استدلالی است برای آنچه در آیه قبل «ما ضل صاحبکم‏ و ما غوی؛ يار شما نه گمراه شده و نه در نادانی مانده.» (نجم/ 2) در زمینه نفی ضلالت و غوایت آمده، چرا که سرچشمه گمراهی ها غالبا پیروی از هوای نفس است.
در سوره ص آیه 26 می ‏خوانیم: «و لا تتبع الهوی‏ فیضلک عن سبیل الله؛ از هوای نفس پیروی مکن که تو را از طریق خداوند گمراه می ‏سازد.»
در حدیث معروف پیامبر (ص) و امیر مؤمنان علی (ع) نیز آمده است: «اما اتباع الهوی فیصد عن الحق؛ اما پیروی از هوای نفس انسان را از راه خدا باز می‏ دارد.» باید توجه داشت این سخن تنها در مورد آیات قرآن نیست، بلکه به قرینه آیات گذشته سنت پیامبر (ص) را نیز شامل می ‏شود که آن هم بر طبق وحی الهی است، چرا که این آیه با صراحت می ‏گوید: او از روی هوی سخن نمی ‏گوید هر چه می‏ گوید وحی است.
همچنین قرآن می فرماید: «ما کذب الفؤاد ما رأی؛ آنچه در پنهان عالم دید، دلش هم به حقیقت یافت و کذب و خیال نپنداشت.» (نجم/ 11) چنان که فرمود: «ما زاغ البصر و ما طغی؛ چشم پیامبر از حقایق آن عالم، آنچه را باید بنگرد، بی هیچ کم و بیش مشاهده کرد.» (نجم/ 17) هرچند آیات یاد شده، ناظر به پیامبر خاتم (ص) است، لیکن بررسی نهایی محتوای آنها دلالت دارد که ویژگی نبوت، این است که از روی هوا سخن نمی گوید و دل او دروغ نمی بافد.»
«علم الغیب فلا یظهر علی‏ غیبه أحدا* إلا من ارتضی‏ من رسول فإنه یسلک من بین‏ یدیه و من خلفه رصدا* لیعلم أن قد أبلغوا رسالات ربهم و أحاط بما لدیهم و أحصی‏ کل‏ شی‏ء عددا؛ [او] دانای غیب است و کسی را بر غیب خود آگاه نمی ‏کند. مگر پیامبری را که [برای این امر] بپسندد که از پیش رو و پشت سرش مراقبانی گسیل می‏ دارد. تا بداند که محققا پیام‏های پروردگار خود را رسانده ‏اند و [خدا] بدانچه نزد ایشان است احاطه دارد و هر چیزی را به عدد بر شمرده است.» (جن/ 26- 28)
دلالت این آیات بر مصونیت پیامبران در تلقی وحی و حفظ و تبلیغ آن بر مردم در صورتی روشن می گردد که به توضیح جمله ی: «فإنه یسلک من بین‏ یدیه و من خلفه رصدا» (جن/ 27) بپردازیم. جمله های «من بین‏ یدیه و من خلفه» (پیش رو و پشت سر) می رساند که خدا رسول خود را از پیش رو و پشت سر با گماردن «راصدها» و «مراقب ها» حفاظت و صیانت می کند و نمی گذارد به وحی الهی و رسالتی که پیامبران بر عهده دارند، آسیبی وارد شود. در تفسیر این جمله دو احتمال وجود دارد:
1- این دو جمله کنایه از این است که مراقب ها اطراف قلب پیامبر را گرفته و از نفوذ عوامل مخرب، جلوگیری می کنند، نه فراموشی به آن راه پیدا می کند و نه شیاطین در آن تصرف می کنند.
2- ممکن است بگوئیم پیامبر از لحظه ای که وحی الهی را اخذ می کند تا لحظه ای که به مردم ابلاغ می کند دو حالت دارد: از آن نظر که متوجه مقام ربوی است، حالات پیش روئی دارد و قرآن از آن با جمله ی «من بین‏ یدیه» تعبیر می آورد و همگی می دانیم که این لفظ در لغت عرب به معنی «پیش رو» است.
ولی آنگاه که نبی وحی الهی را اخذ کرد، و متوجه ابلاغ رسالت گردید، جریان معکوس می شود رو به مردم و پشت به مقام اخذ وحی می کند و قرآن از آن با لفظ «من خلفه» تعبیر آورده است. نتیجه ی آیه این می شود که پیامبر در تمام حالات چه حالات اخذ وحی (من بین یدیه) و چه حالت پس از آن و قبل از ابلاغ، و چه حالت پس از ابلاغ (من خلفه) از هر آسیب درونی و بیرونی مصون است نه نفس نبوی در آن تصرف می کند و نه شیاطین خارجی.
در هر حال این آیه حاکی است که وقتی که خداوند غیب خود را بر رسولان خود آشکار می سازد، فرشتگان را از هر طرف مأمور می نماید که او را در «اخذ وحی» «من بین‏ یدیه» و «حفظ و نگاهداری و ابلاغ و بیان» آن «من خلفه» مراقبت کنند تا دچار اشتباه و لغزش نشوند.
از طرف دیگر، خداوند، فرمان پیروی از پیامبران را بدون قید و شرط داده است؛ اگر کردار پیامبر خلاف پسند خداوند باشد، چرا باید از او پیروی کرد: «قل إن کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله؛ بگو اگر خداوند را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد.» (آل عمران/ 3) باز می فرماید: «من یطع الرسول فقد أطاع الله؛ هر که پیامبر را اطاعت کند در حقیقت خدا را اطاعت کرده‏ است.» (انبیاء/ 80)
اینگونه از آیات که بدون چون و چرا پیامبر را «مطاع» معرفی می کنند و حتی در برخی از آیات، اطاعت او را شاخه ای از اطاعت خدا می دانند، از دو نظر گواه بر عصمت پیامبران می باشند.
1- کلیه ی دعوتهای زبانی او، لازمه الاطاعه و مورد رضایت خدا است و باید از آن اطاعت کرد، اگر او از نظر گفتار، مصون از معصیت و گناه نباشد، در این صورت نمی توان کلیه ی دعوتهای زبانی و لفظی او را «لازم الاجرا» معرفی نمود این نوع دعوت به پیروی، حاکی است که فرمانهای او سر سوزنی از رضای خدا تخطی نکرده و پیوسته عین حقیقت است.
2- تبلیغ فعلی و عملی، در نظر مردم نافذتر از تبلیغ لفظی و گفتاری است و هر عملی که از رسولان الهی سر می زند، خود یک نوع دعوت به اطاعت و پیروی است، و موقعیت پیامبران در جامعه آنچنان حساس و باریک است که همگان در تمام گفتار و رفتار او دقت کرده و زندگی او را «الگو» قرار می دهند، اگر آنان از نظر رفتار معصوم و پیراسته نباشند، هرگز نباید بدون قید و شرط «مطاع» معرفی گردند.


Sources :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 3 صفحه 213

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏22 ص 480 و جلد ‏25 ص 141

  3. جعفر سبحاني- منشور جاوید- جلد 5 صفحه 34 و 46

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/18295