مقوله عصمت از دیدگاه عرفانی

در عرفان نظری که یافته‌ های شهودی را به صورت برهان حصولی در می‌ آورد، حد وسط برهان برای اثبات عصمت، مسئله‌ خلافت انسان کامل است. عرفا که دید وسیعتری دارند، نبوت و امامت را مبتنی بر مقام خلافت الهی دانسته‌ اند. از اینرو، لازم است که اوصاف حضرت حق، در انسان کامل به عنوان آینه به منصه ظهور برسد. در این میان، خلیفه الله، تنها شخصی است که می‌تواند عصمت مطلقه را بازتابد و تجلی بخشد. خلیفه الله، همان انسان کاملی است که مظهر و جامع همه‌ اسمای الهی است. بنابراین، حد وسط برهان عصمت، مسأله‌ خلافت انسان کامل است. انسان کامل، مظهر همه‌ اوصاف خداوند -مانند علم و...- است. علم خداوند، شهود محض و حضور صرف است. پس، دیگر جایی برای سهو و نسیان و لغزش و خطا و جهل و عدم علم باقی نخواهد گذاشت. انسان کامل، مظهر فیض کامل خداوند است و همه‌ مردمان و فرشتگان و جن و سایر موجودات به وساطت او فیض میگیرند: «ببقائه بقیت الدنیا وبیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء.
امروز در سرتاسر جهان هستی، انسان کاملی جز حضرت مهدی منتظر (ع) نیست. امام معلم فرشتگان و آدمیان است و دارای عصمت مطلقه و خلیفه الله الأعظم است؛ چنان که رسول گرامی (ص) نیز انسان کامل و فرد برتر جهان هستی، از شروع تا آخر است و به جهان امکان، احاطه کامل دارد. او در روز قیامت، شاهد و ناظر بر همه پیامبران و امت های آنان است: «فکیف إذا جئنا من کل‏ أمة بشهید و جئنا بک على‏ هؤلاء شهیدا؛ ما در قیامت از هر امتی شاهد و گواهی بیاوریم (گواه باورها و کردار و اخلاق) و تو (محمد) را نیز شاهد بر همه پیامبران و امت ها می آوریم» (نساء/ 41).
بنابراین، همه پیامبران، به ویژه رسول اکرم (ص) باید معصوم باشند تا با احاطه بر جزئیاتی که در زوایا و گوشه های جهان امکان می گذرد، شهادت دهند و چیزی از علم و دانش بی کرانه آنان برکنار نماند و سهو و نسیان از قلمرو علم آنان به کلی رخت بربندد. برهان کلامی یا فلسفی، حداکثر می‌ تواند استفاده‌ انسانها از خلیفه الله را ثابت کند: «یعلمهم الکتاب و الحکمة؛ به ایشان کتاب و حکمت آموخت» (بقره/ 129)، ولی ‌بلندای نظر عارف به ا‌ین مرحله از اوج انسان کامل هم می‌رسد که: «فسجد الملائکة کلهم أجمعون؛ پس فرشتگان همگى يكسره سجده كردند» (حجر/ 30)، «وعلم ادم الأسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکة؛ خداوند تمام نامها را به آدم آموخت. آنگاه آنها را به فرشتگان نشان داد» (بقره/ 31)، «‌یا ادم أنبئهم بأسمائهم فلما أنبأهم بأسمائهم؛ خداوند به آدم فرمود فرشتگان را از حقایق این نامها آگاه کن» (بقره/ 33).
به زبان عرفان، برد رسالت، محدودتر از برد خلافت که معلم مطلق است می‌باشد، از ا‌ین‌ رو مرحوم صدرالمتألهین می‌گوید: گرچه در علوم عقلی ارسطو را معلم اول و فارابی را معلم ثانی می‌دانند ولی در علوم الهی، رسول خدا (ص) معلم اول و علی بن ابیطالب ‌(ع) معلم ثانی اند، چنانکه به لحاظی دیگر معلم اول خدای سبحان، معلم ثانی جبرئیل و معلم ثالث رسول اکرم (ص) می‌باشند. البته بخش نخست این سخن که در شرح اصول کافی آمده، ناظر به جهان امکان است وگرنه در کل هستی، معلم اول، همان معلم آخر و معلم آخر همان معلم اول‌ است: ‌«هو الأول و الاخر؛ اوست اول و آخر» (حدید/ 3). خداوند متعال که معلم کل است: ‌«علم‌الإنسان ما لم‌‌یعلم؛ به انسان آنچه را که نمیدانست یاد داد» (علق/ 5)، معلم پیغمبر نیز هست: «و‌علمک ما لم‌تکن تعلم و کان فضل الله علیک عظ‌یما؛ و چیزهایی به تو آموخته که تو خود نمی‌ توانستی فرا بگیری. تو همواره از بخشش بزرگ خدا بهره‌ مندی» (نساء/ 113).


Sources :

  1. آیت الله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- ج 3 صفحه 237 و ج 9 صفحه 31

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/18301