نهضت پیامبران علیه جهل و تقلید

چون برنامه اصلی همه‌ انبیا تعلیم کتاب و حکمت و تحقیق درباره‌ معارف آن است و جهل زدایی و تقلید روبی مقدمه ضروری هرگونه تعلیم و تحقیق به شمار می‌رود، از این رو پیامبران سعی کردند بنیاد تقلید باطل را از جامعه برکنند و انسان ها را محقق تربیت کنند. انسان اگر توانست خود محقق باشد، به نعمتی والا رسیده است و اگر نتوانست در رشته‌ ای اهل تحقیق باشد، حتما باید در تقلید خود محقق باشد، نه مقلد.
از آن جا که هر بالعرضی باید به بالذات برسد، انسان اگر در تقلید هم مقلد باشد، هیچ گونه پایگاه فکری نخواهد داشت و به تقلید لرزان او نیز اعتمادی نیست، زیرا به رکن وثیق اعتماد نکرده و با وزش هر بادی دگرگون می‌شود.

بطلان تقلید از نیاکان
قرآن کریم در تبیین سنت انبیا و برخورد مقلدان باطل با آنان می‌گوید، بت پرستان می‌گفتند، بت پرستی، اثری به جا مانده از نیاکان ماست و ما باید آن را حفظ کنیم و انبیا می‌فرمودند: اگر اجداد شما کاری را عاقلانه یا از روی هدایت نکرده‌ اند، نباید روش باطل آنها را ادامه دهید. چون عقل و هدایت است که می‌ تواند اسوه باشد نه سفه و ضلالت.
انبیا مردم را به عقل و وحی فرا می‌خواندند و می‌گفتند: هر کلام را یا باید حجت درون (عقل) تأیید کند، یا حجت بیرون (نقل) صحیح بداند. انبیا با تقلید باطل و جهل و سنت های نادرست مبارزه کردند.
در سوره‌ مبارکه‌ بقره آمده است: «وإذا قیل لهم اتبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتبع ما ألفینا علیه اباءنا أولو کان اباؤهم لا یعقلون شیئا ولا یهتدون» (بقره/ 170) وقتی به آنان گفته شد از آنچه خداوند نازل کرده است، پیروی کنید؛ گفتند: ما چیزی را پیروی می‌کنیم که نیاکان خود را بر آن یافتیم آنان روش نیاکان را در مقابل وحی قرار می‌ دادند از این رو خداوند می‌ فرماید: اگرچه روش نیاکان شما نه مطابق عقل و استدلال بود و نه هماهنگ با هدایت وحی آسمانی؟ حق را باید حفظ کرد و آن را به صورت یک سنت پسندیده ترسیم کرد نه آن که هرچه سنت شد حق باشد و حفظ و تداوم آن مطلوب.
در سوره‌ مبارکه‌ مائده نیز در مذمت از تقلید باطل می فرماید: «واذا قیل لهم تعالوا الی ما أنزل الله وإلی الرسول قالوا حسبنا ما وجدنا علیه اباءنا أو لو کان اباؤهم لا‌یعلمون شیئا ولا یهتدون؛ وقتی به اینها گفته شود در برابر ره‌ آورد انبیا خضوع کنید، می‌گویند ما سنت نیاکانمان را حفظ می‌کنیم. آیا اگر نیاکانشان عالم و مهتدی نبودند، باز هم مطاعند و متبوع؟» (مائده/ 104) و این نشانگر آن است که تبعیت در مسائل حکمت نظری باید بر اساس علم باشد و در مسائل حکمت عملی باید در مسیر هدایت قرار گیرد. چیزی که در برابر وحی و عقل قرار گیرد، سنت باطل نامیده می شود و سنت باطل، انسان را به عذاب الیم گرفتار می‌کند.
در سوره‌ اعراف نیز تقلید باطل را محکوم می‌کند: «و إذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا علیها اباءنا والله أمرنا بها قل إن الله لا یأمر بالفحشاء أتقولون علی الله ما لا‌تعلمون» (اعراف/ 28) وقتی دست به کار زشتی زدند، برای توجیه آن و تبرئه خود گفتند: گذشتگان خود را بر این روش یافتیم و این سنت نیاکان ماست و حفظ سنت های باستانی لازم و مقدس است. متفکران آنان استدلال می‌کنند و می‌ گویند خدا ما را به این کار امر کرده است.
قرآن کریم درباره‌ وثنیین می‌ فرماید: اینها دو گونه سخن می‌گویند، عده‌ای معتقدند که باید سنت نیاکانشان را حفظ کنند و عده‌ای نیز می‌ گویند: خداوند ما را به پرستش بت ها و احیای سنت بت پرستی امر کرده است. منشأ اشتباه و‌ گمراهی آنان، خلط بین امر‌ تکوینی و‌ امر تشریعی و فرق نگذاشتن بین آنهاست.

سنت گرایی مترفان
شکستن سنت های غلط که مایه انحراف و عقب ماندگی جوامع بشری است نیز از اصول کلی دعوت انبیاء بوده است.
مبارزه با تقلید کورکورانه، سنت قطعی و عالمانه‌ هر پیامبر بوده و از لوازم رسالت عامه به شمار می‌آید و تمسک به تقلید کورکورانه، سیره‌ باطل مترفان هر امت بوده و هست. قرآن به صورت یک اصل مستمر تاریخی می‌گوید: هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر این که رفاه طلبان در برابر او به سنت باطل گذشته تمسک کردند و دیگران را هم به دنبال خویش کشاندند. پیامبر الهی در برابر‌ این تمسک سنت گرایانه می‌گوید: افکار و آرای حال و گذشته را بسنجنید و اگر ره‌ آورد وحی بهتر از سنت نیاکان شما بود، از آن تبعیت کنید، ولی آنها صریحا کفر خود را نسبت به مدار رسالت انبیا اعلام می‌کردند.
در آیه 38 سوره احزاب، ضمن اشاره به مسئله ازدواج پیامبر (ص) با همسر مطلقه پسر خوانده خود که برای شکستن یک سنت جاهلی صورت گرفت (زیرا آنها پسر خوانده ها را پسر حقیقی محسوب می کردند) می فرماید: «ما کان على النبی من حرج فیما فرض الله له سنة الله فی الذین خلوا من قبل و کان أمر الله قدرا مقدورا؛ بر پیامبر در آنچه خدا براى او مقرر کرده محذورى نیست. (این‏) سنت خداست که از دیرباز در میان گذشتگان (پیامبران) نیز بوده و فرمان خدا همواره سنجیده و حساب شده است.» (احزاب/ 38)
در اینکه این سنت که در اقوام گذشته جاری بوده است چیست که خداوند کار پیامبر اسلام (ص) را عطف به آن می کند؟ جمعی از مفسران گفته اند که منظور، سنت الهی در زمینه رفع مانع از استفاده کردن از لذات حلال، یا تعدد همسران بوده که در امم سابقه نیز جریان داشته است.
اما آنچه از همه مناسب تر به نظر می رسد این است که این رسالت الهی چیزی جز «شکستن سنت های غلط» نبوده است.
«فلما قضى‏ زید منها وطرا زوجناکها و کان أمر الله مفعولا» (احزاب/ 37)
در آیات قبل از آن می خوانیم: «و تخشى الناس و الله أحق أن تخشاه؛ تو در انجام این مأموریت از مردم واهمه داشتی و خداوند سزاوارتر است که از او بترسی.»
و در دنباله همین آیه، با صراحت می گوید: «لکی لا یکون على المؤمنین حرج فی‏ أزواج أدعیائهم إذا قضوا منهن وطرا؛ (همسر مطلقه زید) را به ازدواج تو در آوردیم تا مشکلی برای مومنان در ازدواج با همسران پسر خوانده های خود هنگامی که از آنان طلاق گیرند نباشد.» (احزاب/ 37)
مجموع این قرائن به خوبی گواهی می دهد که منظور از این سنت جاودانه انبیاء پیشین همان شکستن سنت های نادرست و خرافی و باطل بوده است.
چرا چنین نباشد در حالی که یکی از اهداف بعثت انبیاء همان است که مردم را از چنگال این گونه سنن باطل رهایی بخشند و سنت های الهی را جانشین آن سازند.

دعوت به دین داری بر پایه‌ تحقیق
قرآن کریم از پیامبران الهی نقل می‌کند که به قوم خویش می‌گفتند: سخن ما را بسنجید، اگر بهتر از سخن پیشینیان شما بود، آنگاه بپذیرید. هر‌کسی، در هر رشته‌ ای، خواه تابع، خواه متبوع، باید محقق باشد. قرآن به افراد تابع هم می گوید: در تبعیتتان باید اهل تحقیق باشید. «و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم ویتبع کل شیطان مرید» (حج/ 3) بعضی از مردم جاهلانه، درباره‌ جهان بینی و خداشناسی جدال می‌کنند؛ از این رو یک تابع کور هستند و از هر شیطان متمردی اطاعت می‌کنند.
کسی که از عقل و وحی اطاعت نکرد، ناچار از هوس پیروی می‌کند، چون انسان ناچار است مکتبی را بپذیرد تا قانون زندگی فردی و اجتماعی خود را بر اساس جهان بینی آن مکتب تنظیم کند و اگر کسی خودش اهل تحقیق نبود و در انتخاب راهنما و متبوع نیز محقق نبود، قهرا از هر مدعی هدایت، پیروی می‌کند؛ چون نمی‌داند از چه کسی تقلید کند و معیار لازم پیروی را نمی‌شناسد و از آن جهت که مدعیان دروغین فراوانند یک مقلد جاهل به دام هر متمردی خواهد افتاد.
در سوره‌ حج نیز به کسانی که متبوع و مطاع عوامند و با سوء استفاده از جهل عوام، راهنما و هادی آنان شده‌ اند، می‌فرماید: «و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم ولا هدی ولا کتاب منیر * ثانی عطفه لیضل عن سبیل الله له فی الـدنیا خزی ونذیقه یوم القیمة عذاب الحریق» (حج/ 8-9) بعضی از مردم جاهلانه درباره‌ خدا جدال می‌کنند و چون داعیه‌ رهبری دیگران را دارند و از خطر جاه طلبی مصون نیستند، بدون برهان عقلی یا نقلی، بر این کار اصرار می‌ورزند.
پس بعضی بدون تحقیق تابعند و برخی بدون تشخیص، متبوع و قرآن کریم، هر دو دسته را مذمت کرده، می‌فرماید: خدای سبحان در دنیا و آخرت، آنها را رسوا خواهد کرد. در آیه‌ اول تابعان جاهل مذمت شده بودند و در آیه بعدی، متبوع های جاهل نکوهش شدند و جامع هر دو گروه همان "هوی محوری" است که یکی را به تعصب و سنت گرایی باطل می کشاند و دیگری را به هوس ریاست می اندازد از این رو هر دو گروه مذمومند.

تمسک پیامبران به روش گذشتگان
قرآن کریم در مقام تبیین توحید راستین و حقانیت اسلام و بطلان مرام های دیگر از زبان پیغمبر، می فرماید: «قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین؛ اگر برهانی بر صدق دعوی خود دارید، آن را اقامه کنید.» (بقره/ 111) آنگاه می فرماید: «هذا ذکر من معی وذکر من قبلی» (انبیاء/ 24) یعنی همه‌ انبیا، مردم را به توحید دعوت کردند و سخن همه‌ ما این است که اگر برهانی دارید، اقامه کنید. یعنی پیامی که ما آوردیم، برابر با برهان است؛ در حالی که سخن شما، تابع برهان نیست. شما تابع روش نیاکان خود هستید و ما پیامبران همه یک سخن داریم؛ اما نه مقلدانه، بلکه چون برهان مشترک است، دعوی و دعوت هم مشترک می باشد.
پس اگر انبیا، سخن یکدیگر را تصدیق می کنند، نه برای آن است که، یکی تابع دیگری است، بلکه برای آن است که همه تابع یک اصل و یک هدایتند. اما در سنت های باطل، عده‌ای تابع یک گروه باطلند و سنت پیروی از گذشتگان را اصل قرار داده اند. سخن انبیا که تحقیق مستمر است سخنی مبرهن و حاکم بر آراء و نظرات بی‌ برهان است، اما سخن مترفان، تقلید مستمر است و به همین جهت محکوم می‌باشد.
لازم است توجه شود که استمرار سلسله تحقیق غیر از تداوم حلقات تقلید است چون در مباحث زیربنایی گذشت که جهان آفرینش بر اساس حق تنظیم شده و باطل مانند علف هرز بدون ریشه است و همراه با رشد درختان ثمربخش می رویند که باغبان جامعه انسانی به وجین آنها مبادرت می کند.
حضرت یوسف‌ (ع) درباره‌ پیروی از سخنان مبرهن اجداد خود در نفی سنت باطل بت پرستی می‌ فرماید: من از ملت پدرانم، ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کردم: «ذلکما مما علمنی ربی انی ترکت ملة قوم لا یـو‌منون بالله وهم بالاخرة هم کافرون * واتبعت ملة اباءی ابراهیم واسحق ویعقوب» این بدان معنا نیست که چون پدرانم چنین گفتند، من هم آن را می‌گویم، بلکه چون حق برای من روشن شد، سخن آنان را می پذیرم و همان را بازگو می کنم. این طرز تفکر در حقیقت تبعیت از برهان و وحی است، نه صرف تبعیت از پیشینیان.
خداوند سبحان به پیامبر اکرم ‌(ص) نفرمود "فبهم اقتده" به آنان تأسی کن، بلکه فرمود به هدایت آنان تأسی کن: "فبهدیهم اقتده". پیشوای همه‌ انبیا، هدایت الهی است نه شخص خاصی از پیامبران گذشته؛ البته برای رسول اکرم ‌(ص) مقامی است که در نشئه‌ غیب مقتدای دیگران بوده است.
انبیا (ع) هرگز تقلید در مسایل اعتقادی و جهان بینی و اصول دین را تجویز نکردند. زیرا در این مسایل، هرگز به گمان و وهم و خیال اعتنایی نداشتند و همواره می کوشیدند تا جز با یقین و علم سخن نگویند و دیگران را به تحصیل جزم و یقین ترغیب می کردند و به خطر ظن و تخمین هشدار می دادند و می گفتند: در جهان شناسی، از ظن استمداد نکنید، زیرا در مسایل الهی و عقلی گمان هیچ سودی نخواهد داشت و تنها اعتقاد سودمند، یقین است که جزم ثابت مطابق با واقع باشد و از راه برهان حاصل شود.
مترفان و اهل باطل تلاش می‌کردند به نوعی انبیا را مفتون اندیشه‌ سنت‌ گرایی خویش سازند و از این راه، تحریف و تبدیلی در آموزش های آنان ایجاد کنند: «و إن کادوا لیفتنونک عن الذی أوحینا إلیک لتفتری علینا غیره وإذا لاتخذوک خلیلا؛ آنان با سنت گرایی باطلشان سعی می کردند فتنه ای در تو راه پیدا کند و تو را از آن مسیر مستقیم که در پیش داری، منحرف کنند، تا بر ما افترا ببندی و اگر افترا می بستی، یا حقی را کتمان و باطلی را اظهار می‌کردی، با تو دوست می‌شدند.» (إسراء/ 73)

دعوت به تعقل
پیامبر اکرم (ص) برای ترغیب انسان ها به برهان عقلی و فکر منطقی فرمود: «أدعوا الی الله علی بصیرة أنا ومن اتبعنی؛ من و پیروانم مردم را با بصیرت به سوی خداوند سبحان دعوت می کنیم. یعنی تابع من کسی است که بصیر باشد و مقلد کور تابع من نیست.» (یوسف/ 108)  خداوند به پیغمبرش دستور داد: «فأعرض عن من تولی عن ذکرنا ولم یرد الا الحیوة الدنیا * ذلک مبلغهم من العلم» (نجم/ 29-30) کسی را که علمش نابالغ است و جز به دنیا و امور رفاهی آن چشم ندارد یا اصلا ممکن است از لحاظ مسایل رفاهی نیز بهره نداشته باشد، لیکن تفکر او از حدود ماده نمی‌گذرد، رها کن. البته اینان، چون علم ندارند، به دنیا سرسپرده‌ اند و اگر می دانستند در ماورای دنیا خبری هست، هرگز دنیا را که مسیر است، مقصد نمی‌ پنداشتند. جاهل راه را منزل می‌پندارد و عاقل، راه را وسیله‌ ای برای رسیدن به مقصد می‌داند.
چون دعوت به عقل و برهان و پرهیز از وهم و گمان، سنت مشترک همه انبیاست، در‌ شرح حال بسیاری از‌ آنان چنین آمده است: «قل إنی علی بینة من ربی» (انعام/ 57) من با بینه راه خود را می روم و سخن می گویم. پیامبران به مردم می‌گویند، شما هم در برابر بینه‌ ما برهان اقامه کنید و سخن بین و روشن داشته باشید. بر همین اساس قرآن کریم تقلید باطل و اعتماد به سنت باطل را کاملا مذمت کرده، با تعبیرهای گوناگون، مانند ضلالت، غوایت و حیرت آن را ابطال می کند.


Sources :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی جلد6- صفحه 77

  2. ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن جلد7- صفحه 346

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/19046