محتوا و تأثیر آثار ابن سینا

فضای علمی فرهنگی زمانه تولد ابن سینا

ابن سینا در سال 370 هجری (سال 980 عصر مسیحی) در خراسان متولد شد که به همراه بغداد مهمترین مرکز فعالیت عقلانی در عالم اسلامی طی قرن چهارم (قرن دهم میلادی) بود. زمانی که او چشمانش را به این جهان گشود، فیلسوفانی مانند کندی، فارابی، ابوالحسن عامری، و ابوسلیمان سجستانی قبلا پایه های فلسفه مشائی را در اسلام تأسیس کرده بودند. مکتب کلامی معتزله قبلا برجسته ترین نمایندگانش را مانند نظام و ابوهذیل علاف پرورده بود. اشعریان از طریق ابوالحسن اشعری و ابوبکر باقلانی مرکز حوزه عقلانی در بغداد را، تا جایی که کلام در نظر بود، تسخیر کرده بودند و به حملات خود بر ضد فلسفه ادامه دادند.
دیگر مکاتب فلسفه اسلامی مانند مکاتب هرمسی فیثاغورسی و اسماعیلی، شخصیتهای مهمی مانند جابربن حیان، و ابویعقوب سجستانی را پدید آورده بود. تصوف مکاتب بغداد و خراسان شاهد حیات و تعالیم اساتید برجسته ای مانند جنید، حلاج و بایزید بسطامی بوده است. همین طور علم اسلامی قبلا بعضی از علمای برجسته خود را مانند محمدبن موسی خوارزمی در ریاضیات و محمدبن زکریای رازی در طب پدید آورده بود.

جذب معارف گذشته و بسط مکتب جدید

ابن سینا وارث تمامی این مکاتب و تعالیم آنها بود. او تعالیم آنها را آموخت و عناصری از آنها را به درون جهان بینی خویش جذب کرد. علاوه بر اینها، او نه فقط از مکاتبی که از آنها پیروی کرده بود بلکه حتی از مکاتبی که آنها را رد و نقد کرد، تحت تأثیر قرار گرفت. در حقیقت آثار او نه فقط آرای مشائی ای که وی آنها را تکمیل نموده یا آموزه های صوفیانه ای را که از آنها دفاع می کرد منعکس می کند؛ بلکه علم کلام را نیز که او درصدد برآمد تا آن را به طور کامل به ویژه در شکل اشعری اش رد نماید، نمایان می سازد.
همین اولین فصل آخرین شاهکار او کتاب الاشارات و التنبیهات با عنوان "درباره جوهریت اجسام" (فی تجوهر الاجسام) علاقه و توجه او را درباره این فرض کلامی که تمامی اجسام از اتم ساخته شده اند، منعکس می سازد. ابن سینا آثار متعددش را با آگاهی کامل از همین حیات عقلانی غنی اسلامی که قبل از او وجود داشت، نوشت.

تأثیر جاودانه ابن سینا بر حیات عقلی اسلام

تقدیر آن بود که خود او به قدری در آن حیات عقلانی اسلامی مشارکت کند که مهر خود را بر فلسفه مشائی اسلامی برای تمام اعصار بعدی و اثر نازدودنیش را بر تمامی فرهنگ و تفکر اسلامی به جا گزارد. تا به امروز او نخستین نمونه از فیلسوف- دانشمندان اسلامی باقی مانده است؛ شخصیتی که هم منطقدان، متعاطی مابعدالطبیعه و هم مرد علم بود، حکیم یا خردمندی که چنین نقش محوری در کل فرهنگ اسلامی سنتی بازی کرده است. زمانی که ابن سینا در 428 هـ / 1037 م وفات یافت، اثر جاویدان و ماندگاری را هم بر فلسفه و هم بر طب نهاده بود و هر دو این اصول را به شکلی بسط و توسعه داد که تأثیری وسیع و جامع، هم در درون و هم در برون عالم اسلامی برای هزار سال بعد گذاشت که در حقیقت تا به امروز (نیز) زنده است. خط سیر نسبتا کوتاه حیات او بر گستره زمان می رفت که تأثیری بسیار بیشتر از آن مدت زمان کوتاه داشته باشد؛ زیرا مقدر بود که او چشم انداز عقلانی ای را که دارای اهمیت ماندگاری برای تمامی سنت عقلانی اسلامی بود، باز کند.

حجم وسیع آثار ابن سینا

قلم کثیرالتألیف ابن سینا، 180 رساله ای را که بیشتر آنها از دست رفته اند برجا گذاشت. چهل آثار دیگر یا به او نسبت داده می شود یا به حلقه بی واسطه شاگردان او؛ و در حقیقت ممکن است همان گونه که توسط شاگردانش جمع آوری، رونویسی و بازنویسی شده، نظریات خاص خود او بوده باشد. از این آثار بیشترشان به علوم، بعضی به موضوعات صرفا مذهبی (مانند تفاسیری بر قرآن) برخی به زبان، دستور زبان، عروض و همانند آن و بخش عمده ای به فلسفه اختصاص یافته است.
با این حال، آنچه در تفکر ابن سینا حائز اهمیت است، این است که تفکر فلسفی ابن سینا نه فقط به معنای دقیق کلمه در آنچه که آثار فلسفی او هستند، بلکه در آثار علمی و دینی (او) نیز یافت می شود. تفاسیر قرآنی او که در دوران جدید به زحمت به طور جدی مطالعه شده است، منبعی مهم از "فلسفه دینی" او هستند؛ آن چنان که این مقوله امروزه درک می شود؛ در حالی که آثار علمی او به ویژه نخستین کتابش قانون، منبعی غنی از فلسفه طبیعی او هستند.

تقسیم دوگانه آثار ابن سینا

تا جایی که به خود آثار فلسفی مربوط است، این آثار به دو مقوله تقسیم می شود. آنهایی که با فلسفه مشائی سر و کار دارد و آنهایی که بر الحکمة المشرقیة یا "فلسفه مشرقی" می پردازد.
1- آثار مشائی: در طبقه بندی اول، بدیهی است که الشفای معروف، دایرةالمعارف فلسفی عظیم او و خلاصه تفکر مشائی اسلامی و رسالات کوتاهتر او (که از رسالات چندصفحه ای تا متون صد یا دویست صفحه ای را دربرمی گیرد) وجود دارند که با موضوعات مشخصتری مانند منطق، معرفت شناسی، سلسله عقول، معاد و غیره سر و کار دارند. این آثار کوتاه، کاملا مرتبط و سازگار با محتویات شفا و نجات هستند و فقط در جزئیات و انواع یا روشهای برهان با آن تفاوت دارند. این آثار او این قول را که ابن سینا در زندگی نامه اش اظهار نموده، مبنی بر اینکه او از زمانی که هیجده ساله بوده چیز "جدیدی" نیاموخته بلکه دانشی را که در جوانی تحصیل کرده در اواخر حیاتش بسیار عمیقتر و ژرفتر شده است، اثبات می کنند. هیچ تکامل تدریجی در این آثار وجود ندارد؛ آن گونه که انسان در مورد بیشتر متفکران جدیدی که از مراحل گوناگون گذر کرده اند و فلسفه های نخستینشان را رشد و توسعه می دهند، مشاهده می کند.
به نظر می رسد که ابن سینا در اوایل حیات به موقعیتی عقلانی رسیده باشد که از آنجا به سوی پایان وجود خاکیش حرکت کرده است؛ حتی "فلسفه مشرقی" نتیجه تحول و تکامل تدریجی ای نبود که او را به این امر سوق داده باشد که کم کم فراتر از فلسفه مشائی حرکت کرده و نهایتا آن را ترک نماید؛ بلکه برعکس، ساحت عقلانی دیگری بود که در برابر او گشوده شده بود و از لحاظ سلسله مراتب در بالای تفکر مشائی قرار داشت. این "فلسفه مشرقی" از تحول و تکامل درونی فلسفه مشائی او در یک مرحله بسیار پیچیده پدید نیامد؛ ولو اینکه تقریبا تمامی این آثاری که در آنها نظریات "فلسفه مشرقی" یافت شوند، طی نیمه آخر حیات او نوشته شده باشند.
2- آثار مشرقی: تا جایی که به "فلسفه مشرقی" مربوط است، بازسازی متون واقعی ای که فلسفه مشرقی مبتنی بر آنهاست، بسیار کار مشکلی است؛ چرا که آثار عمده در باب این موضوع، همان گونه که خود ابن سینا تصریح می کند، مفقود شده اند. تا حد زیادی، در سایه بازسازی برجسته و درخشان هانری کربن است که مآخذ و متون این جنبه دیگر فلسفه سینوی شناخته شده است. می توان گفت که از آثار برجای مانده ابن سینا، آخرین شاهکار او الاشارات و التنبیهات، به ویژه سه بخش آخر آن، سه حکایت تمثیلی یعنی حی بن یقظان، رسالة الطیر، و سلامان و ابسال و نیز برخی از اشعار و رسالات عرفانی به مجموعه آثاری متعلق هستند که مربوط به "فلسفه مشرقی" می باشند؛ آن گونه که البته منطق المشرقیین به همین مجموعه تعلق دارد، که کلیدی برای فهم و درک منظور ابن سینا از "فلسفه مشرقی" مورد بحث و مشاجره است.

حکایات تمثیلی

"فلسفه مشرقی" (یا حکمةالمشرقیین) ابن سینا طرحهای جهان مشائی را تغییر نداد، بلکه مفاد و مفهوم آن را عوض کرد. عالم هستی، به جای اینکه واقعیت خارجی باشد که باید آن را تبیین کرد، غاری شد که عارف باید از میان آن به سوی واقعیت مطلق، که مافوق تمامی مراتب ظهورات هستی است، سفر نماید. علم و معرفت، از جمله منطق، به عنوان ابزار صعود به مراتب وجود تبدیل شد و فلسفه با سلوک معنوی پیوند یافت و طریقی شد برای جذبه ای که از آن رویای عالی، ناشی می شود و با زیبایی بسیاری در حکایات تمثیلی ابن سینا شرح داده شده است که شامل بیشتر آنچه که از آثار او در زمینه "فلسفه مشرقی" باقی است، می شوند. در حکایات تمثیلی، نه فقط ابن سینا راه جدیدی را در حیات عقلانی اسلامی آغاز می کند که بعدا به تأسیس چشم انداز عقلانی جدیدی توسط سهروردی منجر شد، بلکه استاد فلسفه مشائی اسلامی، شکل جدیدی از نوشتار فلسفی در اسلام ایجاد کرد (یعنی آثار) تخیلی یا روایی که مقدر بود توسط بیشتر فیلسوفان اسلامی که پس از آن آمدند، از جمله سهروردی دنبال شود.

تأثیر ابن سینا بر مغرب اسلامی

نزدیکترین شاگردان او مانند بهمنیار، جوزجانی و معصومی، تعالیم استاد را طی دهه های میانی قرن پنجم (قرن دهم از تاریخ مسیحیت) ادامه دادند اما بر اثر استیلاء کلام، مکتب مشائی به زودی در سرزمینهای شرقی عالم اسلامی برای مدت مدیدی که تا قرن هفتم (قرن 13 م) ادامه یافت، تحت الشعاع قرار گرفت. طی این دوره در مغرب به ویژه در اندلس و مراکش بود که فلسفه مشائی به بار نشست. در قرن پنجم و ششم (قرن 11و 12 از سال میلادی) هر فیلسوف عمده این منطقه، خواه ابن باجه، ابن طفیل یا ابن رشد، به درجات مختلف تحت تأثیر ابن سینا قرار گرفتند. این مطلب به ویژه در مورد ابن رشد صادق است، که تفسیری متفاوت از فلسفه مشائی اسلامی با ابن سینا داشت؛ تفسیری با ماهیت عقل گرایانه تر، که غرب را بسیار بیشتر از عالم اسلامی تحت تأثیر قرار داد، در صورتی که تأثیر ابن سینا در ممالک اسلامی بسیار بیشتر از تأثیر فیلسوف اندلسی بود.

شرح ها و تفسیرهای برجسته بر حکمت مشاء

در قرن هفتم (13 م) بود که نصیرالدین طوسی با پاسخگویی به انتقادهایی که توسط فخرالدین رازی علیه ابن سینا و بخصوص اشارات شده بود، به فلسفه ابن سینا نیرویی تازه بخشید. اثر نصیرالدین طوسی (موسوم به) شرح الاشارات و التنبیهات یکی از بزرگترین شاهکارهای تفکر اسلامی، به فلسفه ابن سینا و مکتب مشائی جان تازه ای بخشید و این مکتب را قادر ساخت که قرون متمادی به عنوان چشم اندازی عقلانی و زنده در عالم اسلام زنده بماند و تا به امروز هم به قوت خود باقی است. از آن زمان تا کنون آثار متعددی درباره تأثیر ابن سینا منتشر شده است که از کتاب عظیم درةالتاج قطب الدین شیرازی، از شاگردان طوسی تا محاکمات قطب الدین رازی را در قرن بعد دربرمی گیرد و شامل تفاسیر مهمی بر شفا توسط سیداحمد علوی و صدرالدین شیرازی طی دوره صفوی می گردد.

تأثیر ابن سینا بر فلسفه اشراق و اسماعیلی

تأثیر ابن سینا در مکاتب فلسفی اسلامی غیر مشائی نیز دارای اهمیت زیادی بود. بدون اطلاع کافی از تعالیم ابن سینا، درک مکتب اشراق غیر ممکن است. در حقیقت، تفکر ابن سینا تا حد زیادی در ارتباط و متناسب با مکتب سهروردی در هندوستان گسترش یافت. فلسفه اسماعیلی دوره فاطمی نیز، آن گونه که از آثار مشهورترین شارح و مفسر آن ناصرخسرو دیده می شود، تحت تأثیر ابن سینا قرار گرفت. اسماعیلیان خود از اهمیت فلسفی ابن سینا کاملا آگاه بودند و گاهی حمیدالدین کرمانی معاصر ابن سینا، را که شرحی بسیار نظام مند از فلسفه فاطمی نوشت، «ابن سینای اسماعیلی» می شناختند.

تأثیر ابن سینا بر حکمت متعالیه

علاوه بر این، تقریبا تمامی فیلسوفان برجسته اسلامی بعدی مانند میرداماد در ایران و شیخ احمد سرهندی در هند، عمیقا مدیون و مرهون ابن سینا بودند و "حکمت متعالیه" صدرالدین شیرازی را که چشم انداز عقلانی جدیدی را به عالم اسلامی عرضه داشت، بدون توسل به تعالیم ابن سینا هرگز نمی توان درک کرد.

تأثیر ابن سینا بر کلام و اصول فقه

اگرچه کلام مخالف فلسفه مشائی بود، اما با این حال از جهات بی شماری از آن تأثیر پذیرفت. حملات متألهان یا متکلمان بر ضد فلسفه مشائی، در حقیقت متوجه ابن سینا بود؛ آنها همگی احساس می کردند که با ویران نمودن تفکر بزرگترین شخصیت در میان فیلسوفان این مکتب، می توانند (خود) آن مکتب را نیز از میان بردارند. اما در این جریان، خود کلام هم در موضوعات مورد بحث و هم در مفاهیم مشخصی که از مکتب مشائی گرفته بود، تحت تأثیر ابن سینا قرار گرفت. البته از این شق دوم مهمترین مفهوم، مفهوم "واجب الوجود" است که به مجموعه واژگان کلام متأخر و حتی به تفکر دینی عمومی جامعه اسلامی وارد شد. علاوه بر این، آنچه که "کلام متأخر" را، بیش از همه به تأثیر ابن سینا باز می گردد. کلام متأخر دقیقا به دلیل نزاعی که توسط کلام علیه فلسفه عموما و ابن سینا خصوصا برپا شد، غالبا کلام فلسفی نامیده می شود، کشمکشی که تأثیر متقابلی هم بر کلام متأخر و هم بر فلسفه داشت.
همین طور، تحقیق درباره روشهایی که در اصول، به ویژه اصول شیعی که طی قرن گذشته به اوج تکاملش دست یافت، به کار می روند، تأثیر بارز منطق ابن سینا را نشان می دهد که کاملترین و با اسلوبترین شرح منطق صوری (ارسطویی) را در عالم اسلامی تشکیل می داد و تأثیری وسیع تقریبا بر هر شاخه ای از معرفت به جای گذاشت.

تأثیر ابن سینا بر غرب لاتین

در غرب، فقط نیم قرن پس از تصنیف کتاب شفا، که به خاطر ترجمه ناقص لاتینیش به sufficentia معروف است، این کتاب در پاریس تعلیم داده می شد. از بین دیگران، کشیش ر.د.وک از "مکتب ابن سینایی لاتینی" در قیاس با مکتب معروف "ابن رشدی لاتینی" کاملا به حق سخن گفته است.
کتاب مجموعه الهیات قدیس توماس بدون ابن سینا غیر قابل تصور است و حتی بیشتر آموزه های "مجتهد آسمانی" یعنی فلسفه دنس اسکوتوس دقیقا مرتبط با فلسفه ابن سیناست که در بین فیلسوفان یهودی مانند ابن داوود نیز بسیار پرنفوذ بود. اگرچه غرب هرگز "فلسفه مشرقی" را درک نکرد و فضای غرب چنان تحلیل گرایانه شد که به مکتب ابن سینایی بسان تفسیر عقل گرایانه ای که در مکتب ابن رشدی لاتینی از ابن رشد می شد، اجازه رشد و نمود نداد، با این حال تأثیر ابن سینا در اروپای قدیم وسطی وسیع و عمیق بود.
در حقیقت او چنان مشهور شده بود که برخی از رسائل نویسندگان متقدم مسیحی به او نسبت داده می شد و چندین رساله لاتینی مجهول مبتنی بر آرای او انتشار یافتند. علاوه بر این، کتاب قانون و دیگر آثار طبی ابن سینا در باختر (مغرب زمین) بسیار مشهور و معتبر شدند و به منزله ابزاری برای نشر آرا و نظریات او در عالم لاتین، آثار فلسفی او را تکمیل نمودند؛ تأثیری که حتی در طی رنسانس و تا انقلاب علمی قرن هفدهم ادامه داشت.


Sources :

  1. سیدحسین نصر- سنت عقلانی اسلامی در ایران- صفحه 148-145 و 159-156

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/19865