قرآن کریم روزگار "عرب قبل از اسلام و متصل به ظهور اسلام" را روزگار "جاهلیت" نامیده و این نام گذارى علتى جز این نداشته است که اشاره کند به اینکه حاکم در زندگى عرب آن روز، تنها و تنها جهل بوده، نه علم و در تمامى امورشان باطل و سفاهت بر آنان مسلط بوده است نه حق و استدلال.
عرب جاهلیت به طورى که قرآن کریم حکایت مى کند چنین وصفى داشتند که: «یظنون بالله غیر الحق ظن الجاهلیة؛ درباره خداى تعالى آنچه مى پنداشتند غیر حق و پندارى جاهلانه بود.» (آل عمران/ 154) «أ فحکم الجاهلیة یبغون؛ آیا هنوز پندارهاى جاهلیت را دنبال مى کنند.» (مائده/ 50) «إذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیة حمیة الجاهلیة؛ چون آنها کافر شدند در دلهاى خود دچار حمیت بودند، حمیت جاهلیه.» (فتح/ 26) «و لا تبرجن تبرج الجاهلیة الأولى؛ زنان نباید به رسم جاهلیت اولى، زینت خود را براى اجانب هویدا سازند.» (احزاب/ 33)
اوضاع اجتماعى و وضع حکومت در میان عرب دوران جاهلیت
عرب در آن ایام در سمت جنوب، مجاور با حبشه بود که مذهب نصرانیت داشتند و در سمت مغرب، مجاور بود با امپراطورى روم که او نیز نصرانى بود و در شمالش مجاور بود با امپراطورى فرس که مذهب مجوس داشت و در غیر این چند سمت عرب هند و مصر قرار داشت که داراى کیش وثنیت بودند و در داخل سرزمینشان طوایفى از یهود بودند و خود عرب داراى کیش وثنیت بود و بیشترشان زندگى قبیله اى داشتند و همه اینها که گفته شد، یک اجتماع صحرایى و تاثیر پذیر برایشان پدید آورده بود، اجتماعى که هم از رسوم یهودیت در آن دیده مى شد و هم از رسوم نصرانیت و مجوسیت.
در عین حال مردمى سرمست از جهالت خود بودند، هم چنان که قرآن کریم درباره آنان فرموده: «و إن تطع أکثر من فی الأرض یضلوک عن سبیل الله، إن یتبعون إلا الظن و إن هم إلا یخرصون؛ و اگر از بیشتر ساکنان این سرزمین اطاعت کنى، تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد چون غیر از پندار را متابعت نمى کنند و درکى جز اندیشه باطل و دروغ چیزى ندارند.» (انعام/ 116)
از این جهت که بگذریم عشایر عرب که مردمى صحرانشین بودند علاوه بر زندگى پستى که داشتند، اساس زندگى اقتصادیشان را جنگ و غارت تشکیل مى داد، ناگهان این قبیله بر سر آن قبیله مى تاخت و دار و ندار او را مى ربود و به مال و عرض او تجاوز مى کرد، در نتیجه امنیتى و امانتى و سلمى و سلامتى در بین آنان وجود نداشت، منافع از آن کسى بود که زورش بیشتر بود و قدرت و سلطنت هم از آن کسى که آن را به دست مى آورد.
اما مردان عرب، فضیلت و برترى در خونریزى و حمیت جاهلیت و کبر و غرور و پیروى ستمگران و از بین بردن حقوق مظلومان و دشمنى و ستیز با دیگران و قمار، شراب، زنا، خوردن میته، خون و خرماى گندیده و فاسد بود. و اما زنان از تمامى مزایاى مجتمع بشرى محروم بودند، نه مالک اراده خود بودند و نه مالک عملى از اعمال خود، و نه مالک ارثى از پدر و مادر و برادر، مردان با آنان ازدواج مى کردند، اما ازدواجى بدون هیچ حد و قیدى، هم چنان که در یهود و بعضى از وثنى ها ازدواج به این صورت بوده و با این حال زنان به این کار افتخار مى کردند و هر کسى را که دوست مى داشتند به سوى خود دعوت مى کردند در نتیجه عمل زنا و ازدواجهاى نامشروع از قبیل ازدواج زنان شوهردار بین آنان شایع شد و از عجایب زنان آن روز این بود که چه بسا لخت مادرزاد به زیارت خانه کعبه مى آمدند.
اما فرزندان عرب جاهلیت تنها ملحق به پدران بودند و اگر در خردسالى پدر را از دست مى دادند، ارث نمى بردند و ارث خاص فرزندان کبیر بود و از جمله چیزهایى که به ارث برده مى شد همسر متوفى بود و زنان و فرزندان خردسال چه پسر و چه دختر از ارث محروم بودند. البته اگر فرزندان کبیرى در بین نبود، اولاد صغار ارث مى بردند ولیکن باز خویشاوندان نیرومند، ولى یتیم مى شدند و اموال او را مى خوردند و اگر یتیم دختر مى بود با او ازدواج مى کردند تا اموالش را ببلعند، بعد از آنکه همه اموالش را مى خوردند آن وقت طلاقش مى دادند، در آن حال نه مالى داشت تا قوت لایموتى براى خود فراهم کند و نه دیگر کسى رغبت مى کرد با او ازدواج نماید و شکمش را سیر سازد و ابتلاى به امر ایتام از هر حادثه دیگرى در بین عرب بیشتر مایه نابسامانى بود براى اینکه در اثر جنگ هاى پى در پى و غارتگریها، طبعا آدم کشى شایع بود که در نتیجه یتیم عرب هم زیاد مى شده.
یکى از بدبختى ها که گریبانگیر اولاد عرب بوده، این بود که به دست پدر خود کشته مى شد، زیرا بلاد عرب خراب و اراضى آن خشک و بایر بود، زراعتى نداشتند و بیشتر اوقات مردمش گرفتار قحطى و گرانى مى شدند به این جهت پدران از ترس تهیدستى، فرزندان خود را مى کشتند! و دختران را زنده به گور مى کردند (تکویر/ 8) و بدترین خبر و وحشت زاترین بشارت این بود که به او بگویند همسرت دختر آورده است! (زخرف/ 17)
وضع حکومت در میان عرب
در اطراف شبه جزیره عربستان غالبا ملوکى تحت حمایت قویترین امپراطوریهاى همجوار و یا نزدیک ترین آنها یعنى ایران در طرف شمال و روم در سمت غرب و حبشه در طرف شرق، حکومت مى کردند.
اما اواسط این سرزمین از قبیل مکه و یثرب و طائف و غیره در وضعى نظیر "جمهوریت" زندگى مى کردند که البته جمهوریت نبود، عشایر صحرانشین در صحرا و حتى در داخل شهرها و قرا، با حکومت رئیس قبیله و شیوخ اداره مى شد و چه بسا که وضع آنان به سلطنت هم کشیده مى شد. این وضع، هرج و مرج عجیبى به وجود آورده بود که در هر عده و طایفه اى از عرب به شکلى و به رنگى ظاهر مى شد و هر ناحیه از نواحى شبه جزیره به شکلى از رسوم عجیب و غریب و اعتقادات خرافى جلوه مى کرد. بر همه این عوامل بدبختى و شقاوت، این درد بى درمان را نیز اضافه کن که حتى در شهرهاى این سرزمین سواد و دانش وجود نداشت، تا چه رسد به قبیله ها و عشایر.
بعد از گفتگو پیرامون همه این مطالب (که در باره احوال، اعمال، عادات، و رسوم حاکم در بین عرب بود) امور دیگرى از سیاق آیات قرآنى و خطابهایى که در آن به عرب شده، به طور واضح استفاده مى شود، لذا خوانندگان را توصیه مى کنیم که این آیات و خطابها را و بیاناتى را که قرآن کریم در مکه و سپس در مدینه و بعد از شوکت یافتن اسلام به عرب کرده و به اوصافى که در آن آیات، عرب را به آن توصیف نموده و امورى که قرآن عرب را به خاطر آن امور توبیخ و مذمت کرده و نهى هایى را که در این مدت (با نرمى و یا به خشونت) به عرب کرده، به دقت مورد نظر قرار دهند که اگر مجموع اینها را مورد دقت قرار دهند، خواهند دید که آنچه ما درباره عرب تذکر دادیم، درست بوده است.
علاوه بر اینکه تاریخ هم همه این مطالب را ضبط کرده و از جزئیات، تفاصیلى را ذکر نموده که در بیان ما نیامده بود، چون بناى ما، بیان آیات کریم و همچنین بنابر اختصار گویى است. کوتاهترین کلمه و در عین حال وافى ترین بیان براى افاده همه مطالبى که از وضع عرب آوردیم، همان کلمه "جاهلیت" و تعبیر از آن ایام به "عهد جاهلیت" است که همه معانى گذشته به طور اجمال در این کلمه خوابیده و مندرج است، و این بود وضع جهان عرب در آن روز.