بررسی مسأله آزادی عقیده (2)

بعدسوم
حقائقی که برای اعتقاد انتخاب می شوند، مربوط به پنج موضوع کلی می باشند:
موضوع یکم: حقائقی مربوط به اجزائی از جهان هستی «آنچنانکه هستند» یک حقیقت درباره همه اجزاء جهان هستی یقینی است که هرگز تغییر پذیرنیست و باید مورد اعتقاد قرار بگیرد و آن حقیقت عبارت است از قانونی بودن همه اجزاء جهان هستی، به این معنی که در این جهان هستی حتی یک جزء ناچیز نمی تواند از قانون مستثنی بوده باشد، زیرا واقعیت دارد و هرچیزی که واقعیت داشته باشد، قطعا مشمول قانونی است که در ارتباط آن، با دیگر واقعیات بروز می کند درباره اینکه منشاء اصلی قانون در اشیاء چیست؟ اختلاف نظر وجود دارد، نظریه ای که خالی از هرگونه اشکال به نظر می آید، این است که قانون قضیه کلیه ایست که از حرکت منظم موجودات (جریان فیض الهی) به اجزاء جهان هستی انتزاع می گردد، و از این رو که قانون از فیض جاری الهی انتزاع می گردد، هر یک از اجزاء آن به غایت معین خود در ضمن کل مجموعی حرکت می کند، و اما کمیت و کیفیت برداشت از اجزاء جهان هستی، باید در نظر گرفت: معارفی که معمولا باید از شناخت این حقائق به دست بیاید، معارف علمی است، یعنی بشر با آن وسائل علمی که در هر دوره در اختیار دارد، سراغ شناخت این حقائق می رود و معلوماتی را اگرچه نسبی بوده باشد درباره آنها به دست می آورد و از آن معلومات استفاده می کند اگرچه مقتضای هر علمی جزم به معلومی است که به وسیله آن علم برای انسان عالم کشف شده است، با این حال به جهت دخالت و تصرفی که ابزار و وسائل علم (مانند حواس و نیروهای مغزی و آزمایشگاهها) در معلوم می نماید، و همچنین به جهت محدودیت هدف گیری های انسانی از علومی که درباره واقعیات به دست می آورد: بدیهی است که علم درباره هیچ چیزی به درجه مطلق نمی رسد، در صورتی که عقیده به یک موضوعی، مستلزم گرایش و قرار گرفتن مطلق در جاذبه آن موضوع است به طوری که می خواهید آن موضوع مورد اعتقاد،جزئی فعال از روحش باشد یا او جزئی از اجزاء آن موضوع گردد.
البته موضوع از آن جهت که مورد اعتقاد قرار گرفته است. ازطرف دیگر، علم به یک چیز هر اندازه هم که تمام و کامل باشد، احتمال تبدل آن، با انکشاف جدید آن چیز معلوم، همواره وجود دارد، در صورتی که احتمال تغییر درباره ارتباط مغزی و روانی با یک موضوع، مانع به وجود آمدن اعتقاد درباره آن موضوع می گردد. بنابراین به کاربردن اصطلاح اعتقاد درباره علم به حقیقی درباره اجزائی از جهان (آنچنانکه هستند) خالی از ابهام نیست. پس آزادی عقیده درباره حقائقی از اجزاء جهان هستی که (آزادی علم درباره حقائقی از اجزاء جهان هستی می باشد) کاملا منطقی است.
موضوع دوم: حقائقی مربوط به کل هستی، آنچه که در این موضوع مورد اعتقاد قرار می گیرد، مانند موضوع یکم به اضافه قانونی کل هستی،حرکت آن رو به هدفی اعلاست و یا این جهان جایگاه حقیقتی است که رو به هدف مزبور است مانند انسان، و اما تحصیل معارف گوناگون درباره کل هستی، تا هر اندازه که ممکن است قابل تجدد و تحول می باشد.
موضوع سوم: حقائقی مربوط به اجزائی از انسان «آنچنانکه هست» این موضوع به دو قلمرو اساسی تقسیم می گردد.
1- قلمرو اجزاء مادی انسان که تجدد و تحول اعتقاد درباره معلومات مربوط به آن اجزاء نه تنها مانعی ندارد، بلکه از عوامل بسیار مهم پیشرفت علمی درباره شناخت آن اجزاء است، به وجود آمدن صدها هزار مجلد کتاب بلکه به وجود آمدن میلیونها کتاب در علوم مختلفه مربوط به اجزاء مادی انسان، خود دلیل آن است که محدود کردن عقاید یا دریافت های علمی در محدوده ای از معلومات یک یا چند دوران، امری ناشایست و انسان چنانکه هر لحظه با تازه های از جهان مادی روبرو است، همچنین می تواند هر لحظه با تازه هائی از بعد مادی خویشتن مواجه گردد، بنابراین، آزادی عقیده یا آزادی در تجدید علم درباره بعد مادی انسان، به طور دائمی تامین شده است.
2- قلمرو نیروها و استعدادها و فعالیتهای غیر مادی انسان،در این قلمرو اعتقاد دائمی به موضوعاتی ضروری است که شاید با حذف مناقشات جزئی و اصطلاح بافی های حرفه ای، مورد قبول اکثریت قریب به اتفاق متفکرین بوده باشد. مانند اعتقاد به حجیت عقل سلیم، اعتقاد به دریافت ناب وجدان اخلاقی که اساسی ترین محرک آدمی به انجام وظیفه و تکلیف (بدون توقع پاداش مزدورانه) می باشد. اعتقاد به فطرت پاک که بعدها در امتداد زندگی یا تقویت می گردد و موجبات رشد و کمال انسانی را فراهم می آورد و یا سرکوب می شود و از درون آدمی رخت بر می بندد. مانند دو نیروی فوق (عقل سلیم و وجدان ناب اخلاقی) که یا تقویت می شوند و مورد بهره برداری قرار می گیرند و رشد و کمال آدمی را تامین می نمایند و یا سرکوب می شوند و از کار می افتند اعتقاد به وجود خود، شخصیت، من که اگر با نیروهای مثبت مخصوصا با عقل سلیم و وجدان ناب اخلاقی حرکت کند، قطعی است که آدمی به مراحلی بالا از رشد و کمال نائل می گردد. اعتقاد به اینکه تلاش بسیار شدید درونی برای یافتن پاسخ به چهار سوال: من کیستم؟ از کجا آمده ام؟ برای چه آمده ام؟ به کجا می روم؟ بسیار اصیل است و حیات آدمی بدون پاسخ های صحیح به سوالات فوق، به هیچ وجه قابل تفسیر و توجیه نخواهد بود. اعتقاد ناشی از فعالیت درونی موضوع اعتقاد فوق (من کیستم؟ از کجا آمده ام؟ برای چه آمده ام؟ به کجا می روم؟) که عبارت است از: «انا لله الیه راجعون؛ ما ازآن خدائیم و به سوی او برمی گردیم.» (بقره/ 156) طبیعی ترین اعتقادی است که دگرگونی راهی به آن ندارد. در این دو اعتقاد نیز برای بحث و تحقیق مداوم در طرق وصول به آن اعتقاد و نتائج آن دو، میدان باز و هیچ محدودیتی با مراعات موضوع دو اعتقاد فوق دیده نمی شود.
موضوع چهارم: حقائقی مربوط به کل موجودیت انسان «آنچنانکه هست» چه در حالت فردی و چه در حالت اجتماعی و قرار گرفتن او در امتداد زمان (گذشته و حال و آینده) اعتقاد به اینکه انسان موجودیت قابل ترقی و اعتلا،در ارتباطات خود با جهان هستی، و با ساختن روحی خود به وسیله تهذیب اخلاق و تصفیه درون از آلودگی ها، از ریشه بسیار اصیل و محکمی برخوردار است و مشاهدات عینی در طول تاریخ که بر بشریت گذشته است، یکی از روشنترین دلائل واقعیت ریشه مزبور است. ترقی و اعتلائی که انسان به آن نائل می گردد، هم در حالت فردی او امکان پذیر است، و هم در حرکات و پدیده های اجتماعی وی، ما همانگونه که شاهد اعتلای روحی یکایک پیامبران و اوصیاء و حکمای راستین و پیروان آنان درگذرگاه تاریخ می باشیم، هیمن طور ترقی هائی را که از حرکات و پدیده های اجتماعی نصیب بنی نوع بشریت گشته است، می بینیم. اعتقاد به اینکه موجودی به عظمت انسان که به قول انسان شناس بزرگ امیرالمومنین (ع):
اتزعم انک جرم صـــغیر ***و فیک انطوی العالم الاکبر
آیا گمان می بری تو یک جرم (جثه) کوچکی هستی، در صورتی که جهان بزرگتری در وجود تو پیچیده است.
نمی تواند بدون هدفی والاتر از تاثیر و تاثرات طبیعی در جهان طبیعت بوده باشد، و به قول بعضی از انسان شناسان صاحبنظر: موجودی به عظمت انسان که از بالا شروع شده است، در پایین ختم نمی گردد انسانی که با یکی از نیروهای مغزی که دارد می تواند مشرف به هستی شود و از نظر تهذب روحی خوی فرشتگان به خود بگیرد و از این موجودات مقدس هم پا را فراتر بنهد، نمی تواند در مقداری خور و خواب و شهوت خلاصه گردد. این دو اعتقاد بسیار ضروری خیال و آرمان گرائی بی اساس نیست، بلکه از شهوات ما سرچشمه می گیرد و به بدیهی منطق موجودیت انسان مستند می باشد. درباره طرق و اشکال و لوازم و نتایج این دو اعتقاد هم راه های تحقیق باز و تفکر و تعقل و کشف های مستمر درباره آنها ضروری است.
موضوع پنجم: حقائقی مربوط به بایستگی ها و شایستگی های انسان اعتقاد به اینکه انسان در این زندگانی به علاوه بایستگیه ا و شایستگی های معمولی که با رفتارهای اجباری و اضطراری طبیعی و رفتارهائی که در مسیر اشباع هوا و هوسهایش مانند خوردن و آشامیدن و انتخاب مسکن و توالد و کار برای زندگی طبیعی و حرکات هوسبازانه خود انجام می دهد تکالیفی دارد که باید آنها را به جا بیاورد، یک اعتقاد ضروری است، انسانی که این اعتقاد را برای بشر لازم نمی داند، در حقیقت بشر را در جدول حیواناتی ثبت می کند که جز بر آورده شدن نیازهای طبیعت حیوانی، اندیشه و رفتاری ندارند، بلکه انسان منهای اعتقاد مزبور، به جهت داشتن قدرت و وسائل بیشتر و پیچیده تر (و به اصطلاح خودش پیشرفته تر!) از جمیع حیوانات، درنده تر و پلیدتر است. دلیل درنده تر بودن انسان بی اعتناء به تکالیف انسانی از همه حیوانات، و عمیق شگقت انگیز ویرانگری ها و کشتارها، و مکر پردازیهای او بر ضد واقعیت ها است که این موجود از خود بروز می دهد، وی می توان گفت: درندگی حیرت آوری که ممکن است از یک انسان سر بزند، شاید از همه حیوانات درنده تاریخ جانداران ساخته نباشد، چنانکه عظمت یک لحظه انجام تکلیف که انسان در فوق سوداگریها سپری می کند از مجموع همه حیوانات تاریخ بر نمی آید.
اما دلیل پلیدتر بودن انسان بی اعتنا به تکالیف انسانیت از درنده ترین حیوانات، مربوط به این است که هیچ حیوانی را نمی توان پیدا کرد که با آگاهی از درد و رنج حیوان دیگر و با اطلاع از علاقه شدید به صیانت ذات که آن حیوان دارد، اقدام به دریدن و از پای درآوردن آن حیوان بنماید، در صورتی که انسان بی اعتناء به تکالیف انسانی با کمال آگاهی از درد و رنج انسانی و با داشتن اطلاع از علاقه شدید به «صیانت ذات» که انسان دارای آن می باشد و با داشتن قدرت تعقل و پیروی از وجدان که یک پیک امن خداوندی در درون انسان ها است، اقدام به پایمال کردن حقوق دیگر انسان ها و وارد شدیدترین درد و زجر و شکنجه ها به آنان می نماید و پس از نوشیدن شراب پیروزی! (به خیال خود) نام قهرمان را هم به پیشانی خود می چسباند! با توجه دقیق به همه نتایج فکری بشری اثبات می شود که آن بایستگها و شایستگیها که فوق ضرورت و شایستگی های جبری و اضطراری طبیعی است، نمی تواند جز همان تکالیف الهی بوده باشد که به وسیله پیامبران عظام و عقل سلیم و وجدان پاک به انسان ها ابلاغ شده است. اگر تمایلات نفسانی و خودمحوری ها را کنار بگذاریم و واقعا به مصالح و مفاسد همه جانبه بشری بیندیشیم، تصدق خواهیم کرد فقط همان تکالیف الهی است که می تواند سعادت دنیوی محدود و اخروی نامحدود او را تامین نماید، و فقط عمل به آن تکالیف است که قدرت ترقی دادن انسان به مراحل والائی از کمال را داراست، آن مراحل والا که شناخت انسان بدون درک آن مراحل،یک شناخت ناقص و حیات او بدون ترقی به آن مراحل از حیات طبیعی محض که همه جانداران دارند تجاوز نخواهد کرد.
بدان جهت که موجودیت انسانی اعتقاداتی که مشروحا بیان نمودیم به هیچ وجه قابل تفسیر نیست، لذا تجویز بی اعتنائی به آن اعتقادات و یا انحراف از اصول آنها به عنوان آزادی عقیده با تجویز زندگی پوچ و غیر قابل تفسیر برای انسانی مساوی خواهد بود.


Sources :

  1. محمدتقی جعفری- حکمت اصول سیاسی اسلام- صفحه 369- 373

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/210531