جامعه مطلوب از دیدگاه اسلامی، آنست که افراد آن مانند اعضای یک پیکر انسان زنده باشند. همین طور طبقات مردم که نیازهای حقیقی زندگی مردم جامعه آنها را به وجود آورده است، به مثابه اعضای کل مجموعی نیازهای حیات جامعه می باشند، که زمامدار و دیگر گردانندگان حکومت اسلامی [که مانند شخصیت آن انسان بزرگند] که همه کوشش خود را باید در هماهنگ ساختن اعضای این پیکر و اعضای مرتفع کننده نیازهای حیات جامعه به راه بیندازد. بنابراین هر یک از طبقات (اگرچه با نظر به اهمیتی که در ارتباط با مرتفع ساختن نیاز مورد فعالیت خود دارد از دیگر طبقات ممتاز تر باشد) تشکیل دهنده عضوی مخصوصی از حیات اجتماعی است که ارزش آن فقط بستگی به این دارد که چه مقدار و چگونه از موجودیت و سرمایه خویش با آگاهی و اختیار در قوام حیات اجتماعی شرکت می جوید.
از اینجاست که می گوئیم: اگر طبقه ای که در موقعیتی به ظاهر پست و پایین، مانند خارکن یا عضوی از آن با آگاهی به ضرورت کاری که برای رفع نیاز جامعه می نماید، و با داشتن وجدان آزاد کار طبقه ای خود را انجام می دهد بسیار شریفتر و با اهمیت تر از آن طبقه یا فردی از طبقه ایست که حساسترین و چشمگیرترین موقعیت را داراست، ولی وظیفه خود را یا ناقص انجام می دهد و یا مانند یک مهره ماشینی نا آگاه و بی اختیار فعالیت می کند. برای توضیح این مطلب می توان مثال زیر را در نظر گرفت که هر یک از اعضاء و قوای بدن انسانی که کاری معین برای خود دارد، می تواند کار خود را با آگاهی و اختیار انجام بدهد، ارزش خود را از همان کار آگاهانه و آزادانه دریافت می کند، لذا اگر یکی از اعضای غیر قابل توجه مثلا یکی از انگشتان پا کار خود را در موقعیت مخصوص به خود، با آگاهی و اختیار انجام بدهد، ولی مغز یا چشم که قطعا دارای موقعیتی بسیار با اهمیت تر و حیاتی تر می باشند، کار خود را ناآگاه و با عامل جبری برگزار نماید، بدون کمترین تردید شرف و ارزش و حیثیت آن انگشت پا خیلی بالاتر از مغز یا چشم است که از نظر اهمیت طبیعی است و کار مخصوص به خود به هیچ وجه قابل مقایسه با انگشت پا نمی باشند.
در قسمتی از فرمان امام علی (ع) به مالک اشتر شخصی درباره طبقات مردم جامعه چنین می خوانیم: «واعلم ان الرعیه طبقات لا یصلح بعضها الا ببعض، ولا غنی ببعضها عن بعض فمنها جنود الله، ومنها کتاب و الخاصه ومنها العدل و منها عمال الانصاف والرفق ومنها اهل الجزیه و الخراج من اهل الذمه و مسلمه الناس، و منها التجار اهل الصناعات ومنها الطبقه من ذوی الحاجه و المسکنه و کل قد سمی الله له سهمه و وضع علی حده فریضه فی کتابه او سـنه نبـیه صلی الله علیه و آله و سلم عهدا منه عندنا محفوظا فالجنود باذن الله حصون الرعیه وزین الولاه و عز الذین و سبل الامن، ولیس تقوم الرعیه الا بهم ثم لا قوام للجنود الا بما یخرج الله لهم من الخراج الذی یقوون به علی جهاد عدوهم و یعتمدون علیه فیما یصلحهم و یکون من وراء حاجتهم، ثم لا قوام لهذین الصنفین الا بالصنف الثالث من القضاه و العمال و الکتاب لما یحکمون من المعاقد و یجمعون من المنافع، ویوتمنون علیه من خواص الامور و عوامها و لا قوام لهم جمیعا الا بالتجار و ذوی الصناعات فیما یجتمعون علیه من مرافقهم و یقیمونه من اسواقهم و یکفونهم من الترفق بایدیهم مما لا یبلغه رفق غیر هم، ثم الطبقه السفلی من اهل الحاجه و المسکنه الذین یحق رفد هم و معونتهم و فی الله لکل سعه و لکل علی الوالی حق بقدر ما یصلحه و لیس یخرج الوالی من حقـیقه ما الزمه الله تعالی من ذلک الا بالاهتمام والاستعانه بالله و توطین نفسه علی لزوم الحق و الصبر علیه فیما خف علیه او ثقل؛ و بدان که رعیت متشکل از طبقاتی است که مصلحت زندگی بعضی از آنان تأمین نمی شود مگر با بعضی دیگر و با قسمتی از آن طبقات نمی توان از قسمت دیگر بی نیاز شد، از آن جمله است: 1-لشگریان خدا. 2-کاسبان عمومی و خصوصی. 3- قضات عدل. 4- عمال انصاف و سازش دادن مردم با یکدیگر. 5- وصول کنندگان مالیات به طور عام (جزیه وخراج از غیر مسلمانانی که با جامعه اسلام تعهد همزیستی دارند و از مسلمانان). 6- بازرگانان و صنعتگران. 7- طبقه پایین (حاجتمندان و بینوایان) خداوند متعال در کتاب خود یا سنت پیامبرش سهم و موقعیت هر یک از آنان را مشخص فرموده است، و قانون سهم و موقعیت همه این طبقات از خدا و پیامبرش نزد ما محفوظ است.»
1- پس لشکریان با اذن خداوندی نگهبانان رعیت و موجب افتخار و زینت زمامداران و عزت دین و طرق ایجاد امن در جامعه می باشند و برای رعیت استقرار و استقامتی نیست مگر با لشکریان.
2- پس استقرار و استقامتی برای لشکریان نیست مگر به وسیله مالیاتی که خداوند برای آنان از مواردش اخراج می فرماید، که برای جهاد با دشمنان تقویت شوند، و لشکریان در مصالح و نیازهای خود به آن مالیات متکی می باشند.
3- پس قوامی برای این دو صنف نیست مگر به وسیله اصناف دیگر که قضات و عمال و کاتبانند که معاهده ها را با استحکام می بندند و منافع را جمع آوری می نمایند و مورد اطمینان مردم در امور خاص و عام قرار می گیرند و برای این شش طبقه قومی نیست مگر با بازرگانان و صنعتگران که برای تهیه وسائل زندگی می کوشند و آنها را در بازارهایشان در معرض داد و ستد قرار می هند و با کوشش برای تهیه وسائل و ابزار زندگی، همه کسانی را که نمی توانند از آن جهات خود اداره کنند، کفایت می کنند. سپس طبقه پایین مردم از حاجتمندان و بینوایان که کمک و اداره زندگی آنان لازم است و قانون خداوندی برای هر یک از آنان امکانی داده است و برای هر یک حقی که مصلحت وی را برآورد در عهد زمامدار است و زمامدار از حقیقت آنچه که از حق آنان به عهده دارد، برآید مگر با کوشش و استمداد از خداوند متعال و آماده کردن نفس خود برای التزام به حق و تحمل به آن در همه موارد، سبک باشد یا سنگین.»
اینست فهرست اجمالی مقداری از طبقات مهم جامعه که امیرالمؤمنین (ع) بیان می فرمایند.