جدایی حقوق از علوم انسانی

انسان حقیقتی است که دارای شئون گوناگون است و اصلاح هیچ شأنی بدون توجه به شئون دیگر او ممکن نیست، لذا بسیاری از قواعد علوم انسانی با یکدیگر ارتباط دارند، چه اینکه بسیاری از حقایق تکوینی نیز به هم وابسته اند. لیکن برای نیل به هر مطلب علمی لازم است محدوده آن کاملا از مرز مطالب علمی دیگر، جدا شود، چه اینکه در شناخت هر حقیقت عینی مانند معدن خاص، باید محور آن کاملا از محدوده حقایق دیگر، ممتاز گردد.
لازم است در تدوین حقوق بشر، از درج مطالب وابسته به مسائل سیاسی با اجتماعی یا فقهی یا اخلاقی و...، پرهیز شود مگر به عنوان حاشیه بحث با اشاره به امتیاز مزبور. البته مبانی و نیز منابع اصیل اینگونه از علوم انسانی مشترک است، لیکن هرگونه امتیازی که بین رشته های متنوع علوم انسانی باشد، خواه از لحاظ حیثیت موضوع (نه موضوع عام که انسان باشد) و خواه از جهت روش و خواه از حیث هدف، باید در تبیین رشته های مخصوص، ملاحظه شود تا خلط شعبه های علوم یاد شده به یکدیگر، که چنین مغالطه ای نه نادر است و نه پی آمد آن سهل می باشد، پدید نیاید.

توان انسان کامل
لازم است توجه شود رشته های علوم انسانی یاد شده هر چه به منابع اصلی و نیز به اهداف نهایی نزدیک تر می شوند، برخی از امتیاز آنها از یکدیگر رخت بر می بندد و اشتراک آنها با همدیگر روشن می گردد، چه اینکه هرچه به مواد و فروغ و مسائل جزئی نزدیکتر می شوند، ارتباط آنها با یکدیگر گسیخته تر می شود و انفکاک آنها از همدیگر هویدا می گردد، و محور اصلی آنها تبیین منابع اصلی و نیز اهداف نهایی آن می باشد، و وحدت در منبع اصیل و همچنین در هدف نهایی بیش از کثرت است، لذا جهت اشتراک علوم انسانی مزبور در آن محسوس تر است؛ چه اینکه محدوده اصلی حقوق داخلی نه بین المللی و نیز نحور اصیل فقه سیاست منطقه ای جامعه شناسی مخصوص و سایر شعب جزئی علوم انسانی همانا تعیین مواد و و فروع می باشد و کثرت در آنها بیش از وحدت مشهود است، و هر کثرتی با عنایت به قیود مصنف و مشخص پدید می اید چه اینکه هر وحدتی با بقای قیود ممیز ظهور می نماید و عقل که وحدت را بهتر از کثرت ادراک می کند برای آن است که خود رهیده از قیود مکثر است و خیال و وهم که کثرت را آسان تر از وحدت می فهمند برای آن است که خود رهین قیود مصنف و مشخص می باشند، و نفس انسان کامل که در عین وحدت ظلی جامع مراتب گوناگون عقل وهم خیال و حس است، توان آن را دارد که کثرت را در وحدت منطوی شده بیابد و وحدت را در کثرت سرایت یافته شهود کند و حق هر کدام از مراتب یاد شده را تادیه نماید و در عین تفاوت حقوق مراحل مزبور همگان را در برابر اصل حق به طور متساوی ادراک کند، تا خود جهانی باشد بنشسته در گوشه ای.


Sources :

  1. عبد الله جوادی آملی- فلسفه حقوق بشر- صفحه 17-18

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/210561