بررسی رابطه عرفان با علم و عقل

علم، روشن کننده واقعیات است، در آن حدود که وسایل و ابزار و ساختمان مغزی شخص عالم و محدویت هدف گیری ها و موضع گیری هایش را مشخص می نماید. اما عقل چیست؟ عقل، تنظیم کننده، هدف ها و وسایل در پدیده های حسی و فعالیت های مغزی، و تجرید کننده کلیات و اعداد و علامات و اجرا کننده عملیات ریاضی غیر آن است. آیا این فعالیت که عاملی برای ارتباط با واقعیات است، از عرفان مثبت قابل تفکیک است؟ به طور کلی، اگر علم و عقل از عرفان مثبت تفکیک شود، «من» انسانی چگونه خواهد توانست بر جهان هستی گسترش یافته و بر آن اشراف پیدا کند؟ این در حالی است که کمیت بسیار فراوان و قابل توجهی از شناخت جهان هستی، دقیقا از این دوراه به دست می آید.
یک اصل بسیار کلی و با اهمیت وجود دارد که بدون توجه به آن، تنها مساله علم و عقل، بلکه خود مساله عرفان نیز حل نخواهدشد و آن این است که: هر موقع علم و عقل به عنوان دو امتیاز، عامل آرایش و غرور «من» انسانی تلقی گردند، تبدیل به یک حجاب شده و حجاب ساز می شوند. هم چنین است خود عرفان که حتی در بالاترین درجات سلوک نیز، اگر به عنوان امتیاز و وسیله آرایش ذات تلقی شود، حجابی ضخیم می شود که دیده دل را از شهود وجه الله اعظم می پوشاند. آری، بلکه باید گفت: «عرفان اگر به شکل حجاب در آید، از حجاب علم و عقل ضخیم تر می شود.»
نخست عبارت زیر را از کتاب اشارات و تنبیهات، مورد دقت قرار می دهیم و آن گاه ضخیم تر بودن حجاب عرفان را از حجاب علم و عقل متذکر شویم: «الا لتفات الی ما تنزه عنه شغل و الاعتداد بماهو طوع من النفس عجز و التبجح بزینه الذات و ان کان بالحق تیه والا قبال بالکلیه علی الحق خلاص؛ التفات به امور دنیوی که عارف باید از آن ها منزه باشد، موجب اشتغال روح به علایق دنیوی می شود، و اعتنا به اطاعت نفس ناتوانی است و سرور و ابتهاج به آرایش ذات به جهت عرفان اگرچه آن آرایش به جهت تخیل ارتباط با حق جل و علا باشد، گمراهی است. و فقط روی نمودن با تمام ذات به بارگاه حق، رهاشدن از ماسوای حق است.»
باز در همین کتاب آمده است: «من اثر العرفان للعرفان فقد قال بالثانی و من وجد العرفان کانه لا یجده بل یجد المعروف به فقد خاض لجه الوصول؛ هرکس که عرفان را برای خود عرفان بخواهد، او زینتی برای ذات خود خواسته است. و اگر کسی عرفان را دریابد، به طوری که توجهی به خود حالت عرفانی نداشته باشد، بلکه خود معروف خداوند سبحان را دریافت نماید، در دریای وصول غوطه ور شده است.»
اما این این که حجاب بودن عرفان استخدام شده برای تورم «خود طبیعی»، ضخیم تر از حجاب علم و عقل است، بدین جهت می باشد که: هر انسان عاقلی که ارزش و هویت علم و عقل و کاربرد آن دو اطلاعی داشته باشد، به خوبی می داند حقایقی که آن دو عنصر می توانند در اختیار انسان بگذارند، نسبی و محدود و وابسته می باشند. بنابراین، توجه به این مساله که علم و عقل کمتر از آنند که بتوانند روح مشتاق و سالک یک انسان را اشباع کنند و در نیمه راه عرفان متوقفش سازند، چندان دشوار نیست. در صورتی که عرفان با عظمت خود و درخشش خیره کننده ای که دارا است، مانع از توجه به این موضوع است که در استخدام «خود طبیعی» قرار گرفته است. بر این اساس، بیداری از خوابی که علم و عقل می آورد، آسان تر از بیداری از مستی عرفان استخدام شده برای آرایش ذات است. بنابراین، علم و عقل اگر با کنار رفتن خود از دیدگاه عارف و در ارتباط قرار دادن او به مستقیم با خود حقایق، در استخدام خود طبیعی قرار نگیرند، دو روزنه بسیار روشنگر برای عارف محسوب خواهند شد. هم چنین است عرفان، عرفان با کنار رفتن از دیدگاه عارف و قراردادن وی در ارتباط مستقیم با کمال مطلق که خداست عالی ترین وسیله دریافت حق سبحانه و تعالی می باشد.


Sources :

  1. محمدتقی جعفری- عرفان اسلامی- صفحه 153-155

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/210661