نامه خوارزمی به اهل نیشابور در رابطه با ظلم های عباسیان

ابوبکر خوارزمی در نامه ای که به اهل نیشابور نگاشته است پس از یادکردن از بسیاری از طالبین که به دست امویان و عباسیان کشته شدند و در شمار آنان امام رضا نیز بود (که به دست مامون مسموم گردیده بود) می نویسد: «چون این حریم را هتک کردند و این گناه بزرگ را مرتکب شدند، خدا بر آنان غضب کرده، سلطنت را از چنگشان به در آورد و «ابومجرم» نه ابومسلم را بر جانشان مسلط کرد. این مرد، که خدا هرگز نظر رحمت بر او نیفکند، صلابت علویان و نرمش عباسیان را بنگریست. آنگاه تقوایش را رها کرد و از هوای خود پیروی نمود و با کشتن عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفربن ابیطالب، آخرت خویش را به دنیا فروخت. طاغوتهای خراسان، کردهای اصفهان و خوارج سجستان را بر خاندان ابیطالب مسلط کرد، آنان را زیر هر سنگ و کلوخی و در هر دشت و کوخی که می یافت، تعقیب می کرد.
سرانجام محبوبترین شخص مورد نظر خود او را بر خودش مسلط کرد، که او را بکشت همانگونه که او دیگران را می کشت و گرفتارش ساخت همانگونه که او مردم را در اخذ بیعت گرفتار می نمود. این شخص فایده ای برای ابومسلم نداشت در حالی که او برای جلب خشنودیش خدا را به خشم آورده بود، دنیا را در اختیار دوانیقی قرار داد و او نیز با ستمگری به ترکتازی و حکومت پرداخت. زندانهای خود را با افراد خاندان رسالت و سرچشمه پاکی و طهارت پر کرد. غایبانشان را تعقیب و حاضر انشان را دستگیر می کرد تا عبدالله بن محمد بن عبدالله حسنی را در سند به دست عمر بن هشام ثعلبی بکشت...
تازه این در مقام مقایسه با کشتار هارون و رفتار موسی با آنان چندان مهم نمی نماید. حتما دانستید که موسی چه بر سر حسن بن علی در فخ آورد، و هارون نیز چه فجایعی بر علی بن افطس حسینی روا داشت. خلاصه آنکه هارون در حالی مرد که درخت نبوت را از شاخ و برگ برهنه کرده و نهال امامت را از ریشه برافکنده بود.
مالیاتها جمع آوری می شد ولی سپس آنها را میان دیلمیان، ترکها، اهل مغرب و فرغانه تقسیم می کردند. چون یکی از پیشوایان راستین و سروی، از سروران خاندان پیغمبر در می گذشت کسی جنازه اش را تشییع نمی کرد و مرقدش را با گچ نمی آراست. اما وقتی دلقک یا بازیگر و یا قاتلی از خودشان می مرد، علما و قضات بر جناره اش حضور می یافتند و رهبران و حکمرانان بر مجالس سوگوارش می نشستند.
مادی و سوفسطایی در کشورشان امنیت داشت. کسی متعرض کسانی که کتابهای فلسفی و مانوی را تدریس می کردند، نمی شد. ولی هر شیعه ای سرانجام به قتل می رسید، و هر کس که نامش علی بود خونش به هدر می رفت.»
شعرای قریش در عهد جاهلیت اشعاری در هجو امیرالمومنین و اشعاری بر ضد مسلمانان سروده بودند. حال این اشعار را این خاندان سفله پرور جمع آوری می کردند و دستور می دادند که روایاتی همچون واقدی، وهب بن منبه تمیمی، کلبی، شرقی ابن قطامی، هیثم بن عدی و داب بن کنانی به روایت آنها بپردازند. آنگاه برخی از شعرای شیعه که مناقب وصی پیغمبر و یا معجزات او را می سرودند، زبانشان بریده و دیوانشان دریده می شد. سرنوشت شاعرانی همچون عبدالله بن عمار برقی همین بود. کمیت بن زید اسدی نیز در معرض این عقوبات قرار گرفت، منصور بن زبرقان نمری نبش قبر شد، و دعبل بن علی خزاعی هم به همین علت سر به نیست شد. اگر با افرادی چون مروان بن ابی حفصه یمانی یا علی بن جهم شامی مهربانی می شد به خاطر آن بود که اینان در دشنام دادن به علی افراط می کردند، و کار به جایی رسیده بود که هارون بن خیزران و جعفر ملقب به متوکل علی الرحمن (که در واقع متوکل علی الشیطان بود) هیچ مالی یا عطیه ای نمی بخشیدند مگر به کسی که خاندان ابیطالب را دشنام دهد و دشنام دهندگان را یاری کند.
شگفت انکیز تر آنکه بنی عباس شاعرانی هم داشتند که با ندای حق بر سرشان فریاد می کشیدند و در فضایل کشته شدگان و قربانیانشان اشعار جالبی می سرودند.
چگونه ملامت نکنیم قومی را که عموزادگان خود را از گرسنگی می کشند ولی بر سرزمینهای ترک و دیلم طلا و نقره نثار می کنند. از مغربی و فرغانی یاری می طلبند ولی بر مهاجر و انصار ستم را وی می دارند. نبطی ها و سایر عجمها را که حتی از حرف زدن درست عاجزند، به وزارت و فرماندهی می گمارند، ولی خاندان ابیطالب را از میراث مادرشان و حقوق مالی جدشان باز می دارند، یک فرد علوی در آرزوی لقمه نانی است که از او دریغ می شود. مالیات مصر و اهواز و صدقات حجاز و مکه و مدینه مخارج این افراد را تامین می کرد: ابن ابی مرین مدینی، ابراهیم موصلی، ابن جامع سهمی، زلزل ضارب، برصومای نوازنده، تیولهای بختیشوع مسیحی. (که معادل خواراک یک شهر را می بلعیدند)
چه بگویم از گروهی که حیوانات وحشی را به جان زنان مسلمانان می انداختند. خاک مرقد امام حسین را با گاو آهن شخم می زدند و زائرانش را تبعید می کردند. باز چه بگویم از گروهی که نطفه می زدگان را در رحم کنیزکان خواننده می ریختند! چه بگویم از گروهی که سرچشمه زنا و بچه بازی و لواط بودند! ابراهیم بن مهدی، آواز خوان، و معتز، زن صفت، و فرزند زبیده سبک مغز و کینه توز بود. مأمون نیز برادر خود را کشت، منتصر به قتل پدرش خویش دست بیالود، موسی بن مهدی، مادرش را و معتضد نیز عمویش را مسموم کرد.»
دوباره پس از ذکر پاره ای از معایب امویان خوارزمی چنین ادامه می دهد: «این معایب با همه بزرگی و وسعتشان، و با همه زشتی و نفرت انگیزیشان در برابر بنی عباس بسیار کوچک و خوار می نماید عباسیان کشور ستمگران را پی ریزی و اموال مسلمانان را در راه گناه و ملعبه مصرف کردند... الخ.»


Sources :

  1. جعفر مرتضی حسینی- زندگی سیاسی هشتمین امام- صفحه 63- 66

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/210730