هنر ایده آل برخی انسان ها در زندگی

گروهی ایده آل خود را در زندگانی، هنر و هنرمندی قرار داده اند و می گویند:
«در هنر با عظمت ترین پدیده انسانی که عبارت از سازندگی است، بروز می کند، و یک اثر هنری می تواند واقعیات را به صورت زیبایی نشان بدهد.»
بایستی بگوییم این ارزیابی درباره هنر کاملا صحیح است. هنر نیروی خلاقیت بشری را به طور روشن جلوه می دهد، ولی مسأله این است که آیا بروز سازندگی بشر و زیبا نشان دادن مقداری از واقعیات، می تواند ایده آل زندگی برای انسان آگاه، همه جانبه باشد؟ البته جواب کاملا منفی است، زیرا ایده آل بودن هنر، از یکی از دو جنبه ممکن است مطرح شود:

1-با نظر به جلوه روانی و مغزی هنرمند، که می تواند برای هنرمند اثبات کند که او دارای یک مغز سازنده و دارای اندیشه و احساس بسیار عالی و هماهنگ است.

2-با نظر به خاصیت و اثری که هنر در واقع برای اجتماع ایجاد می کند، یعنی از نظر دیگران.

اگر بگوییم هنر از آن جهت می تواند ایده آل بوده باشد که اثبات کننده عظمت روحی و آگاهی عالی و نیروی سازندگی هنرمند است. این مطلب از چند جهت صحیح به نظر نمی رسد. یعنی نمی توانیم با اثبات عظمت روحی هنرمند که هنر کاشف آن است، آن را برای خود ایده آل تصور کنیم، زیرا:
الف. همان نقص عمومی که در تمام پدیده های گذشته بیان کرده ایم، و آن نسبی بودن هر کمالی است که انسان در این زندگانی آن را حائز می شود. هر اثر هنری، به جهت محدودیت به واحدهای زمانی و مکانی و عینک خود هنرمند که شخصی است، محدود نسبی خواهد بود.
ب. هیچ هنرمندی نمی تواند در هنگام ایجاد یک اثر عالی، ایده آل بودن آن را منظور کند. چنان که در علم گفتیم، او فقط واقعیاتی را که می خواهد در صورت یک اثر هنری ایجاد کند، در نظر گرفته و مشغول سازندگی می شود.
ج. خود هنرمند ماهر بهتر از همه می داند که یک اثر هنری، قلمرو محدودی از آن چه را که در رویای او می گذرد، ایجاد می کند، من یک نقاش بسیار زبر دست و هنرمند مشهوری را در نظر دارم که وقتی همین موضوع را با او در میان نهادم، همین مطلب را کاملا و با یک جد و هیجان عجیبی بیان نمود. و اگر کاملا به خاطر داشته باشم، او می گفت: آن چه که به روی نقشه یک نقاش هنرمند می آید، شبحی است از واحدهای بی نهایت که در ذهن هنرمند مجسم شده است، ولی او نمی تواند بیش از آن چه که برای او مکان پیاده کردن دارد، عملی کند.
د.از آن جهت که زندگانی و تلخی و شیرینی ها و واقعیات آن در ایجاد هنر، برای هنرمند منحصر نمی شود، لذا خود، خلاء کاملی را از این جهت احساس می کند.
بتهوون در یک از نامه هایش به بعضی از دوستان خود چنین نوشته است:
«برای آن که بتوانی ناشنوایی عجیب مرا درک کنی، به تو می گویم که من در تأثر باید کاملا بر روی ارکستر خم شوم تا صدای بازیگران را بشنوم. من غالبا ... و زندگی خود لعنت کرده ام. پلوتارک که مرا به تسلیم وا می دارد. اگر به نحو دیگری ممکن نباشد، باید در مقابل سرنوشت مقاومت کنم. اما لحظاتی در زندگانی من وجود دارد که خود را بدبخت ترین مخلوق خدا می یابم.»


Sources :

  1. محمدتقی جعفری- ایده آل زندگی و زندگی ایده آل- صفحه 55-53

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/210756