ره آورد شک و تردید در اصول علمی

به گفته هنری پوانکاره، حقیقت علم از دید افراد سطحی نگر فارغ از هر گونه شک و تردید است، زیرا این گروه باور دارد که منطق مبرا از هر ابهام و پیچیدگی بوده و خطای دانشمندان برخاسته از به کارگیری اصول در موارد نا به جاست. نیز اصول ریاضی از نظر مردم عامی، برگرفته شده از قضایایی است که شبهه و شک را بدان راه نیست. این عده، حقایق موجود را تا مرتبه گرایشی یقینی باور داشته، آن ها را پذیرفته، به لزوم پیروی از چنین اصولی ایمان آورده اند. نیز این نکته را طبیعت ناگریز از پیروی چنین قواعدی است، زیرا توانمندی قوانین تجربی بدان پایه است که زوایا و گوشه و کنار پنهان و نهفته جهان بدان ها روشن می شود، جز این که دانشمندان به هنگام تأمل در قواعد و گزاره های ریاضی و فلسفی، دریافتند که این مقررات و موضوعات، از برآوردن خواسته های مزبور ناتوان بوده، نمی توان به آن بسنده نمود و از این روی خویشتن را مخاطب ساخته، چنین گفتند: آیا این کلیات و اصول در تمامی معارف بشری، ساری و جاری است، یا این که به نسیمی دستخوش دگرگونی و تغییر می شود؟ آن کاو در این اصول تردید کند، سطحی نگر و ساده اندیش بوده، از آن روی که شک و تردید نیاز به استدلال ندارد، خویشتن را با بدان دل خوش می سازد. در حقیقت، شیفتگان دانش، آن گونه که می دانیم، چنان ایمانی به دریافت های علمی خویش در هر زمانه ای دارند که تجلی و نمود آن را بیش از باور داشت های فیلسوفانی به منصه ظهور می گذارند که نظریاتی را بر مبنای مشاهدات خارجی و نتایج به دست آمده از دانش، پی ریزی می کنند، اینان بر تمایل آدمی برای کشف و شهود مطلق برخاست از نمادها، دیده فرو می بندد. همان گونه که پوانکاره اظهار نموده، رضایت به داشته ها، از ویژگی های اندیشمندان نوپاست، زیرا آسان ترین اصل نزد این گروه، برخورداری از گرایشی جزمی در نفی واثبات یک موضوع است که همانند پذیرش و عدم پذیرش کودکانی است که هر لحظه دل به نمادی می بندند و به پی آمدهای آن نمی اندیشند. جمله آخر پوانکاره (آن کاو در این اصول تردید کند، سطحی نگر و ساده اندیش بوده، از آن روی که شک و تردید نیاز به استدلال ندارد، خویشتن را بدان دلخوش می سازند)، چنان ارزشمند است که ما را به بالاترین رده های شناخت رهنمون می شود. به منظور توضیح چنین اصلی، نیازمند بسط و بحث موضوع هستیم:
1-وی نه اندیشمندی دین مدار است و نه فیلسوفی متافیزیکی که هواداران منطق عملی گفته های وی را به مثابه دفاع از اصول دین مداری یا خاستگاهی فلسفی بپندارند. وی یکی از بزرگ ترین ریاضی دانان سده های علم گرایی است. آن کس که اندیشه های چنین بزرگانی را که پایه گذار تمدنی در آزمایشگاه های خویش شده اند، پذیرفته و باور دارد، در جمله ای که از وی نقل کردیم، تأمل نماید تا ببیند خود دانشمند نیز به علم بیش از آن بها نمی دهد که علم آن را پذیرفته است و دریافته که دانش با توجه به گسترش درست و نادرست در زمان های آینده، ابزاری مناسب برای دست یافتن به شناخت مورد نظر انسان نیست. آیا هیأت بطلمیوسی طی سده های متمادی مورد پذیرش و باور قطعی انسان نبود؟ آیا فلسفه اشراق افلاطون و مشائی ارسطویی و باور رواقیان طی نسل های متوالی، مورد قبول و پذیرش نسل ها نبود؟ پس چرا این احتمال را ندهیم که پذیرفته های کنونی در زمان های آیندها از میان بر نخواهد خاست؟

2-تاریخ بشریت نشان نمی دهد که افراد ملحد و بی ایمان در پی افکندن باور داشت خود، به اصول علمی ثابتی چنگ زده باشند. آیا انسان برای انکار و نادیده انگاشتن مبدأوالا و جاودانگی، به قانون ریاضی یا فیزیکی دست زده و چنین رویکردی توانسته ادعا کند که آفریدگار وجود ندارد و روح آدمی به مجرد فنای جسم از میان برمی خیزد؟ آن چه ملحدان بدان روی می آورند، عبارت است از: بحث و محاجه در دلایل اقامه شده توسط اثبات کنندگان موضوع. پس نهایت کاری که این گروه می توانند انجام دهند، آن است که دلایل اثبات کنندگان را نپذیرند، نه این که آن چه را از درکش عاجز و ناتوانند، رد و انکار نمایند. منطق عملی نیز چنین رویکردی دارد، زیرا آن چه از ملحدان بر می آید، در انکار قانون علت و معلول حاکم بر تمامی هستی خلاصه می شود.
به راستی، آیا این گروه توانسته اند اصل تصادفی بودن هستی را اثبات نمایند؟ و آیا توان آن را یافته اند که در تمامی هستی سیر و سلوکی داشته، ادعا نمایند آن چه را دین مداران خدا می خوانند، نیافته اند؟
پشتیبانان منطق عملی باور دارند که دانش در عرصه نمادهای انسانی، ناتوان می نماید و هنوز هم در این گسترده، تنها سخنی بیش نیست. به راستی، علم به کدامین ابزار شناختی از روح دست یافته، آیا دانسته که اسناد جاودانگی به این نماد، همانند به کار بستن واژه هایی خالی از معنی است؟ شک و تردید نیز رویکرد فکری بیمار گونه ای می نماید که برخی از مردم بدان گرفتار می شوند و حالت آنان، به تعبیر ولتر: «نظیر حالت های برخاسته از جنون ادواری است»، چرا که این گروه قانون نسبیت را باور داشته، بدان یقین دارند و آن را در تمام پدیده های کوچک و بزرگ هستی، جاری و ساری می شمارند و برای چنین اندیشه و رویکردی، به مقتضای تفکر و درایت درست و قوانین حاکم بر منطق ریاضی می اندیشند. اما چنان چه از آنان بپرسی: چه کسی سبب ساز نخست هستی است؟ پاسخ می دهند: نمی دانم، آیا دلیل و سببی برای هستی وجود دارد یا نه؟
وقتی به وی گفته می شود: آیا هر بخشی از این جهان، معلول و پی آمد علتی نیست که نیاز به برانگیزنده ای داشته باشد؟ پاسخ می دهد: چرا چنین است، و اگر باز هم از وی بپرسیم: آیا حکم جاری بر کل بدون در نظر آوردن کمیت، می تواند در مورد جزء هم مصداق داشته باشد؟ پاسخ وی بازهم مثبت است. می گوییم: گرم بدون اجزای شکل دهندة آب نشان دهنده این اصل است که کل آب مورد بحث گرم است، لذا باید اظهار داشت: دو عبارت یاد شده؛ بیانگر مفهوم واحدی هستند و چنان چه همه اجزاء آب بجوشد، بر اساس منطق ریاضی، تمام آن به نقطه جوش می رسد. پس می توانیم به وی بگوییم: از چه روی در نیاز کل هستی به یک مبدأ والا شک می نمایی، در حالی که اجزای آن را محتاج و نیازمند علت می دانی؟! چنین می نماید که منظور پوانکاره از این گفته که: «نمی توان در اصول علم شک کرد و منکر آن ها شد» ،نشان می دهد هر آینه بر اساس بینشی علمی  نه بر مبنای باور داشت ها و اعتقادات آدمی در اصول و مبانی دانش بنگریم، جزمیتی در عرصه مبدأ هستی و دیگر حقایق والای آن دست خواهم یافت.


Sources :

  1. محمدتقی جعفری- هم گرایی دین و دانش- صفحه 80-77

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/210770