معانی ادب

در تعریف «ادب» در کتاب «الوسیط» چنین گفته اند: «الادب کل ریاضه محموده یتخرج بها الانسان فی فضیله من الفضائل؛ ادب ورزیدن های ستوده ای (و دگرگون ساختن نفسی بد به حالت نیک) است که انسان در پی آن، صاحب یکی از فضیلت های اخلاق و نفسی گردد.»
تعریف بالا را مولفان، ازطریق کتاب «مصباح المنیر» فیومی،از ابوزید نقل کرده اند.سپس افزوده اند: «و هذه الریاضیه کماتکون بالفعل و حسن النظر –التعقل و الاستنباط– و المحاکاه، تکون بمزاوله الاقوال الحکیمه التی تتضمنها لغه ای امه؛ و این ریاضیت (ورزیدن، رام ساختن و دگرگون کردن اخلاق و حالات نفسی) چنانکه با تمرین و تامل –خردوری و چیز یابی– و شباهت به هم رساندن (با دارندگان ملکات خوب و تقلید از آنان) تواند بود، با خواندن و بررسی سخنان حکیمانه ای که در زبان هر قومی هست نیز تواند بود.
تا اینجا مربوط بود به تعریف ادب به مفهوم مطلق آن. آنگاه در تعریف «ادب» و «ادبیات» به معنای اصطلاحی آن، چنین می گویند: «و ادب لغه ای امه، هوما اودع نثرها و شعرها، من نتائج عقول ابنائها، و امثله طبائعهم، و صور اخیلتهم، و مبلغ بیانهم، مماشانه ان یهذب النفس و یثقف العقل و یقوم اللسان؛ ادبیات هر قوم، گنجینه نثر و شعر آن قوم است، یعنی نتایج عقول آنان و پرورده های قریحه و آفریده های خیال و نمونه های بیان ایشان. و همین هاست که نفس را تهذیب می کند و می پیراید و عقل را پخته می کند و زبان استوار می دارد.» این است که به آن در فرهنگ عربی، «ادب اللغه» گویند. و تاریخ ادبیات و به تعبیری: «تاریخ آداب اللغه» نیز جزو آن است.
مناسب این تعریف است سخن «واندری یس» در «تاریخ ادبیات فرانسه»: ظرافت طبع و بلندی پایه فکر هر قوم در ادبیات و آثار هنری آن قوم متجلی می گردد. پس دلبستگی به ادبیات جهانی و مطالعه آن بر هر صاحبدلی واجب است.
محدودتر از این مفاهیم، مفهوم «علم ادب» است. در تعریف این مفهوم، عبارت زیر از جرجانی و زمخشری نقل شده است: «علم الادب یحتر زبه عن جمیع انواع الخطا فی کلام العرب لفظا و کتابه؛ علم ادب دانشی است برای پرهیز کردن از هر گونه خطا و اشتباهی در زبان عرب، چه خطا و اشتباه گفتاری و چه نوشتاری.»
ادب به این مفهوم و تعریف، تنها شامل علوم ادبی خواهد بود، چنانکه در خود تعریف نیز چنین آمده بود: «علم الادب، علم یحتر زبه....» اما مفهوم ادب، در تاریخ ادبیات (تاریخ آداب الغه) همان مفهوم و معنایی است که در بالا آوردیم. در این باره، در کتاب «تاریخ الادب العربی» تالیف دکتر عمر فروخ چنین آمده است: کلمه ادب دارای معانی چندی است؛ دعوت به مهمانی، تهذیب و تعلیم نفس،بزم آرایی با سخن، رفتار مودبانه، سخن حکیمانه ای که شامل نکته ای باشد، یا پندی، یا مطلب درستی. لیکن مقصود از ادب در اینجا (یعنی کتب تاریخ ادبیات)، مجموعه آثار کلامی خوب بر جای مانده است به نثر یا نظم. و ادیب به این معنی کسی است که با این آثار و آشنا و خوگر باشد و خود بتواند اثر ادبی بیافریند. ادب، ملکه یا مهارت و استادیی است راسخ در نفس ادیب، مانند مهارت در دیگر صنعت ها و پیشه ها چون دوزندگی، بازرگانی و مانند آن. ابن خلدون معتقد است است که این استادی در ادب آفرینش اثر ادبی و یادگرفتن زبان درست و سبک های پاکیزه سره، در مرتبه نخست از بزرگ شدن با اهل زبان و آمیزش با آنان سرچشمه می گیرد. و چون این چگونگی برای کسی دست ندهد باید سخن اهل زبان را بسیار بخواند و خوب ابراز کند. ابن خلدون می گوید: «با از برکردن مقدار بسیاری از کلام عرب، می توان در زبان عربی استاد شد. زیرا از این راه سبک و اسلوبی که عرب بدان سخن می گوید در ذهن شخص رسوخ می کند، و کم کم او خود می تواند همان گونه بگوید و بنویسد، و چونان کسی شود که در میان اهل زبان پرورش یافته و همواره با آنان همسخن بوده است، تا اینکه دارای ملکه تعبیر از مقصود به آن زبان شده است.


Sources :

  1. محمدرضا حکیمی- ادبیات و تعهد در اسلام- صفحه 39-42

https://tahoor.com/en/Article/PrintView/210851